خلاصه تصویری قسمت 60 سریال افسانه دونگ یی (قسمت آخر)

بر روی لینک زیر کلیک کنید

خلاصه تصویری قسمت 60 سریال دونگ یی (قسمت آخر)


خلاصه تصویری قسمت 59 سریال دونگ یی

بر روی لینک زیر کلیک کنید

خلاصه تصویری قسمت 59 سریال دونگ یی

خلاصه تصویری قسمت 58 سریال دونگ یی

بر روی لینک زیر کلیک کنید

خلاصه تصویری قسمت 58 سریال دونگ یی

خلاصه تصویری قسمت 57 سریال دونگ یی

بر روی لینک زیر کلیک کنید

خلاصه تصویری قسمت 57 سریال دونگ یی

خلاصه تصویری قسمت 56 سریال دونگ یی

بر روی لینک زیر کلیک کنید:

خلاصه تصویری قسمت 56 سریال دونگ یی

خلاصه تصویری قسمت 50 سریال افسانه دونگ یی

به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

خلاصه قسمت 45 سریال افسانه دونگ یی

خلاصه قسمت 45 سریال دونگ یی
سالها از اخراج دونگیی از قصر میگذره و گیوم بزرگ شده و یک بچه ی شیطون و بلا شده …
روزی توی شهر یک اشرافی بهش توهین میکنه و اونم اونو نصیحت میکنه اما اون اشرافی عصبانی میشه که ناگهان دونگیی سرمیرسه و میگه اگر تو اشرافی هستی باید بدونی که همسر امپراتور توی شهر زندگی میکنه به چه جرأتی این طور با شاهزاده صحبت میکنی و نیروهای نگهبانی میان و اونو دستگیر میکنن اما دونگیی اونو میبخشه …

اما چون گیوم از دست آی جونگ که مسئوله نگهداری شاهزاده هست فرار کرده دونگیی تصمیم میگره که گیومو تنبیه که و یک سطل آب رو روی دستاش میزاره تا بالای سرش نگه داره یک ساعتی این تنبیه رو ادامه میده تا جایی که باو بونگ و آی جونگ و رئیس پونک و پارک دلشون به حال گیوم میسوزه …
اما در قصر به مناسبت ورود فرستاده چین جشنی برگزار شده و ولیعهد به همراه فرستاده به بازدید شهر رفتن و به جشن اومدن …
اما حال ولیعهد در حین مراسم جشن بد میشه …

خلاصه قسمت 45 سریال دونگ یی
سالها از اخراج دونگیی از قصر میگذره و گیوم بزرگ شده و یک بچه ی شیطون و بلا شده …
روزی توی شهر یک اشرافی بهش توهین میکنه و اونم اونو نصیحت میکنه اما اون اشرافی عصبانی میشه که ناگهان دونگیی سرمیرسه و میگه اگر تو اشرافی هستی باید بدونی که همسر امپراتور توی شهر زندگی میکنه به چه جرأتی این طور با شاهزاده صحبت میکنی و نیروهای نگهبانی میان و اونو دستگیر میکنن اما دونگیی اونو میبخشه …

اما چون گیوم از دست آی جونگ که مسئوله نگهداری شاهزاده هست فرار کرده دونگیی تصمیم میگره که گیومو تنبیه که و یک سطل آب رو روی دستاش میزاره تا بالای سرش نگه داره یک ساعتی این تنبیه رو ادامه میده تا جایی که باو بونگ و آی جونگ و رئیس پونک و پارک دلشون به حال گیوم میسوزه …
اما در قصر به مناسبت ورود فرستاده چین جشنی برگزار شده و ولیعهد به همراه فرستاده به بازدید شهر رفتن و به جشن اومدن …
اما حال ولیعهد در حین مراسم جشن بد میشه …
وقتی خبر به بانو جانگ میرسه به شدت ناراحت میشه و از برادرش پیگیر معا لجه میشه. اما بانوجانگ پزشک سلطنتی رو رد میکنه و پزشک سطح پایین تری به نام “نام” رو میفرسته تا مراقب اون باشه .
مشاورا به امپراتور و ملکه اینهیون پیام میده که حال ولیعهد خوبه و پزشک نام گفتن که حالشون خوبه …
اما ملکه تعجب میکنه که چرا پزشک نام ؟ مگه پزشک سلطنتی نبوده ؟ و مشاور میگه نه بانو جانگ پزشک سلطنتی رو رد کردن و پزشک نام رو آوردن.
ملکه از این رفتار بانو جانگ تعجب میکنه و با خودش می گه چرا بانو جانگ این کارو انجام داده بانو جانگ در حال حاضر هرچی داره از ولیعهد هست چرا از یک پزشک سطح متوسط استفاده کرده ؟
اما بریم سراغ بانو جانگ …
بانو جانگ پزشک رو ملاقات میکنه و میگه حال ولیعهد چطوره ؟ پزشک میگه الان خوبه ؟
اما بانو جانگ میگه منظورم الان نیست خودت میدونی چی میگم .
و پزشک میگه اگر زودتر معالجش نکیم ممکنه هیچ وقت نتونه فرزندی داشته باشه …
خوب بریم بیرون قصر ببینیم گیوم چیکار میکنه ؟
گیوم همراه فرزند اشراف به کلاس درس میره و آموزش مقدماتی رو میخونه …
اما سرکلاس همش خوابش میبره و حوصله نداره که به درس استاد گوش بده که وقتی استاد میبینه اون داره چرت میزنه صداش میزنه و میگه به عنوان شاهزاده باید بیشتر مراقب رفتارت باشی … همکلاسی هاش مادرشو مسخره میکنن که گیوم از کوره در میره و میگه من آموزش مقدماتی رو بلدم نتنها اونو بلدم آموزش پیشرفته رو هم تموم کردم !!!
استاد و شاگردا همه میزنن زیر خنده اما گیوم اصرار میکنه که استاد ازم بپرسید ؟ استاد که اصرار گیوم رو میبینه تصمیم میگیره ازش سوال کنه و شروع به سوال کردن میکنه از آموزش مقدماتی و آموزش پیشرفته که حتی دانشجویان هم از خوندنش در عذابن سوال میکنه …
اما گیوم همه رو از حفظ می خونه و دهان همه رو از تعجب باز نگه میداره …
بعد از پایان کلاس وقتی که استاد میبینه گیوم اینقدر خوب نتنها آموزش مقدماتی بلکه آموزش پیشرفته رو هم بلده تصمیم میگیره که بره و با دونگیی صحبت کنه و بپرسه که آیا اون این آموزشا رو بهش یاد داده یا نه ؟ اما در کمال تعجب میبینه که دونگیی هم میگه نه من چنین چیزایی بهش یاد ندادم وفقط برای راه افتادنش مقداری آموزش اولیه بهش یاد دادم. پس اون چطوری این همه کتاب رو خونده و به درجه ی استادی ررسیده اونم توی این سن کم. 
اما بریم دوباره سراغ این گیوم شیطون و خوشمزه ( من از این کوچولو خیلی خوشم اومده چهرش خیلی شیرینه جلوتر بریم همونطور که برای دونگیی اشکتون در اومد برای گیوم بیشتر دلتون میسوزه اینو گفتم تا تشویق بشید سریالو ببینید ).
گیوم از همکلاسیهاش میشنوه که امپراتور یک روز در سال به بچه های پایتخت غذای رایگان میده و بچه ها رو به قصر میبرن .وقتی که این حرف رو میشنوه تصمیم میگره شکل خودشو شبیه فقیرا در بیاره و به قصر بره و پدرشو ببینه و ازش سوال کنه چرا این همه وقت نیومده مادرش و اونو ببینه مگه مادرش چه جرمی مرتکب شده و اونو ببخشه ؟
اما آی جونگ که وظیفه مراقبت از گیوم رو به عهده داره وقتی که به دنبال گیوم به مدرسه میره تا اونو به خونه بیاره از طریق همکلاسی هاش میفهمه که گیوم به قصر رفته و باسرعت به خونه میاد و میگه اتفاق بدی افتاده شاهزاده به قصر رفته وقتی دونگیی این خبر رو میشنوه سریع به قصر خبر میده و رئیس سئو و بانو یو و یونگ و … خلاصه همه ی دوستان دونگیی و سربازا به طور پنهانی شروع به گشتن قصر میکنن چون میدونن اگر بانوجانگ باخبر بشه اتفاق بدی میوفته …

گیوم وقتی وارد قصر میشه از بچه ها جدا میشه و به طور پنهانی به سمت قصر اصلی حرکت میکنه تا امپراتور رو ببینه . اما وقتی به قصر میرسه یک نفر رو که داره عبور میکنه از پشت سر میبینه . لباسی که اون پوشیده عکس اژدها روشه و میفهمه که اون باید پدرش باشه و شروع میکنه به داد زدن و گفتن بابا بابا …
اما اون فرد برمیگرده … اون فرد ولیعهد هست و میاد پیش گیوم … میگه تو به من گفتی بابا ؟ گیوم که فهمیده اشتباه کرده چیزی نمیگه ؟ ولیعهد میگه هیچ کس جز فرزند امپراتور به پادشاه نمیگه بابا حتما اشتباهی راهتو گم کردی و به سربازا دستور میده که اونو پیش بچه های دیگه ببرن اما در همین لحظه بانو جانگ هم سر میرسه و دادش بالا میره که چرا این بچه رعیت اینجاست و اونو بندازین بیرون … اما ولیعهد وساطت میکنه و همه چیز تموم میشه …( بانو جانگ نمیدونه گیوم کیه ها !!! فکر کرد یه بچه رعیته )
جشن برگزار میشه و امپراتور با ملکه به بچه ها غذا میدن اما سربازا گیوم رو از قصر میندازن بیرون و اون نمیتونه امپراتور رو ببینه …
و میره یه گوشه شروع به گریه میکنه ؟


شب شد و هیچ کس هنوز گیومو پیدا نکرده …
گیوم که گوشه ای نشسته و داره همینجور گریه میکنه از اینکه نتونسته بره و پدرشو ببینه خیلی ناراحته … اما …
اما امپراتور که لباس شخصی پوشیده به همراه ندیم هان دارن توی شهر قدم میزنن که صدای گریه ی بچه ای رو میشنون …
امپراتور میاد و پیش گیوم میشینه و میگه برای چی داری گریه میکنی ؟ خونت و گم کردی ؟ الان دیروقته باید بری خونت ؟
گیوم که دیگه گریه نمیکنه می ایسته و میگه : به نظر میاد که آدم با شخصیت و خوبی باشی . بهم بگو که اسمت چیه ؟
گیوم که میبینه امپراتور سکوت کرده ادامه میده : نترس بهم بگو میخوام که اسمتو بدونم و فراموشت نکنم ؟
اما امپراتور میگه : ای بچه ی شیطون پرو …
گیوم عصبانی میشه داد میزنه : به چه حقی به من می گی پرو !!! میدونی من کی هستم ؟ من شاهزاده درباری هستم ؟
امپراتور و ندیم هان که از تعجب خشک شون زده نمیتونن چیزی بگن ناگهان صدایی از دور میاد که داره گیوم رو صدا میزنه و دنبالش میگرد …
گیوم که صدا رو میشنوه شروع به دویدن به سمت صدا میکنه و دونگیی گیوم رو میبینه و اونو بغل میکنه … اما امپراتور که شوکه شده از دور دونگیی و گیوم رو میبیه و مطمئن میشه که چی شنیده و دیده بله اون فرزند خودشو دید …
(سعی کردم این بخش رو قشنگ توصیف کنم امیدوارم لذتشو برده باشید چون یه کمی به زبون خودم نوشتم .)
اما ملکه اینهیون که به رفتار بانو جانگ مشکوک هست مطمئن میشه که بانوجانگ داره موضوعی رو در مورد ولیعهد داره پنهان میکنه …
و از طریق پرستارای پزشک نام متوجه میشه که اونا داروهایی رو پنهانی وارد قصر میکنن و برای ولیعهد مصرف میکنن..
اما دونگیی که گیوم رو پیدا کرده به خونه میبره و گیوم میگه مادر میخوای منو تنبیه کنی اما دونگیی میگه نه چون میدونم برای چی میخواستی به قصر بری …
اما ازت یه سوال دیگه دارم . تو کتابایی که توی اتاق من بود رو به اتاق خودت بردی ؟ برای چی ؟ گیومم میگه منو ببخش مادر من بدون اجازه ی شما اونا رو خوندم ؟ و بعد دونگیی شروع به سوال کردن از آموزش مقدماتی و اموزش پیشرفته میکنه ؟ اما گیوم همه رو از حفظ میخونه و خوشحال و متعجب میشه …
روز بعد که گیوم به سر کلاس درس میره دونگیی به بانو بونگ و آی جونگ میگه که گیوم دارای استعداد بالایی هست و نابغست و اگر دشمنانش از این موضوع باخبر بشن جونش درخطر میوفته و تصمیم گرفتم دیگه اونو به اون کلاس نفرستم …
اما دوستان گیوم که دیروز ضایع شده بودن بالای درب ورودی کلاس یک سطل حاوی زباله آشغال گذاشتن که وقتی گیوم وارد میشه همش روی سرش بریزه … گیوم به سرعت به سمت مدرسه میاد اما همین که میخواد وارد مدرسه بشه و در رو باز کنه امپراتور می دود و می یاد جلو دستشو میگیره و بهش میگه دوستات یه کار زشت کردن بالای درب رو نگاه کن … بیا باهم حالشونو بگیریم …
و باهم یا یک چوب درب رو حل میدن و باز میشه وسطلو محتویاتش روی سر بچه ها میرزه و هر دوباهم شروع به فرار میکنن و گیوم دست امپراتور رو میگیره و دنبال خودش میکشونه تا فرار کنه اما مثل گذشته که امپراتور با دونگیی فرار می کرد و نفس کم می آورد نفس کم میاره و میگه صبر کن تا استراحت کنیم و گیومم میگه بدو الان میگیرنمونا …
پایان قسمت چهل و پنجم سریال دونگ یی …

خلاصه قسمت 44 سریال افسانه دونگ یی

خلاصه قسمت 44 سریال دونگ یی
دونگیی به فرمانداری میاد و جانگ مویول هم همه چیز رو آماده میکنه و کاتب رو هم خبر میکنه تا همه چیز ثبت بشه و میگه که باید همه چیز رو کامل بگی تا ثبت بشه …
اما امپراتور وقتی میفهمه که دونگیی به فرمانداری رفته به سرعت خودشو به فرمانداری میرسونه و دونگیی رو میبینه و میگه چرا اینجا اومدی باید با من بگردی … اما جانگ مویول میاد و میگه قربان این کار امکان پذیر نیست قربان چون دونگیی اعتراف کرده و همه چیز هم توسط کاتب ثبت شده …
وقتی امپراتور این حرفو میشنوه عصبانی میشه و میگه دونگیی چرا این کارو کردی میدونی وزرا نمیخوان تو زنده بمونی و اعترافت یعنی اعدام … 
حالا باید خودم حکم مجازاتت رو اعلام کنم ….
با اینکه دونگیی اعتراف کرده امپراتور حاضر نیست حکمشو اعلام کنه به همین علت اعتراض ها بالا گرفته و حتی حزب غربی هم دیگه ازش حمایت نمیکنه و هیچ کدون از مقامات سر کارشون نمیان و امپراتور مجبور میشه که کار هارو به مقام های سطح پاییین تر بده …
دونگ یی به قصر برمیگرده اما میبینه که فرزندش به شدت گریه میکنه و ناراحته به همین علت پزشک ها رو خبر میکنن و وقتی پزشک میاد میگه که سرخک گرفته … اما هیچ دارویی نداریم که بخوایم براش مصرف کنیم … خلاصه قسمت 44 سریال دونگ یی
دونگیی به فرمانداری میاد و جانگ مویول هم همه چیز رو آماده میکنه و کاتب رو هم خبر میکنه تا همه چیز ثبت بشه و میگه که باید همه چیز رو کامل بگی تا ثبت بشه …
اما امپراتور وقتی میفهمه که دونگیی به فرمانداری رفته به سرعت خودشو به فرمانداری میرسونه و دونگیی رو میبینه و میگه چرا اینجا اومدی باید با من بگردی … اما جانگ مویول میاد و میگه قربان این کار امکان پذیر نیست قربان چون دونگیی اعتراف کرده و همه چیز هم توسط کاتب ثبت شده …
وقتی امپراتور این حرفو میشنوه عصبانی میشه و میگه دونگیی چرا این کارو کردی میدونی وزرا نمیخوان تو زنده بمونی و اعترافت یعنی اعدام … 
حالا باید خودم حکم مجازاتت رو اعلام کنم ….
با اینکه دونگیی اعتراف کرده امپراتور حاضر نیست حکمشو اعلام کنه به همین علت اعتراض ها بالا گرفته و حتی حزب غربی هم دیگه ازش حمایت نمیکنه و هیچ کدون از مقامات سر کارشون نمیان و امپراتور مجبور میشه که کار هارو به مقام های سطح پاییین تر بده …
دونگ یی به قصر برمیگرده اما میبینه که فرزندش به شدت گریه میکنه و ناراحته به همین علت پزشک ها رو خبر میکنن و وقتی پزشک میاد میگه که سرخک گرفته … اما هیچ دارویی نداریم که بخوایم براش مصرف کنیم … 
اما دونگیی میگه که زمانی که کوچیک بودم پدرم گیاهی برام جوشونده درست میکرد خوب از اون استفاده کنید اصلا خودم میرم و اونو پیدا میکنم …
به سرعت این خبر توی قصر پخش میشه و ملکه اینهیون و امپراتور به سراغ شاهزاده میان …
دونگیی با ندیمه هاش به باغ میرن تا اون گیاه رو پیدا کنن و بالاخره اونو پیدا میکنن و با خودشون میارن …
دونگیی که گیاه رو پیدا کرده با خوشحالی به سمت اقامتگاه حرکت میکنه اما وقتی میرسه میبینه که همه دارن گریه میکنن و عذادارن …
نمیتونه باور کنه ….
اما شاهزاده نتونسته بود در مقابل بیماری مقاوت کنه …
( این جا رو هم به نظر سایت بهترین های من میتونست یک پایان خیلی غمگین برای این سریال به حساب آورد فکرشو بکنید اینجا تموم میشد . چقدر لذت بخش بود اما از نوع تلخش … )
بعد از اینکه مراسم برای شاهزاده برگزار میشه و چند روز میگذره امپراتور به دیدن دونگیی میره … و دونگیی میگه ازت خواهش میکنم کاری برام انجام بدی که دیگه از زجرکشیدن دیگران بخاطر خودم بیشتر زجر نکشم … شاهزاده که رفت برادرمم حتما تبعید میشه …
رئیس سئو به سراغ امپراتور میره و نامه استعفاشو بهش مبده و میگه که من مقصر بودم که با اینکه همه چیز رو میدونستم چیزی به شما نگفتم … به دونگیی قول داده بودم برای حمایت از شاهزاده سکوت کنم اما الان که شاهزاده دیگه نیست دیگه نیازی به سکوت من نیست و بخاطر همین اومدم استعفا بدم … 
اما امپراتور میگه دونگ یی که رفت شاهزاده هم که رفت تو هم که میخوای بری من با استعفات موافقت نمیکنم …
بالاخره امپراتور تصمیم میگیره که حکمشو اعلام کنه …
رئیس شمشیر زنا رو به اعدام محکوم میکنه … طرفداراشونو به تبعید …
اما جرم برادران شمشیر در گزشته رو که اونا رو گناه کار میکرد رو پاک میکنه و اونا رو بی گناه اعلام میکنه …
چانسو رو به جزیره ای فاقد سکنه تبعید میکنه …
اما دونگیی رو که در هر دو ماجرا دست داشته رو جرمشو غیر قابل بخشش اعلام میکنه و چون به تازکی فرزندشو از دست داده از مجازات اعدامش میگذره و تنها عنوان و مقامشو بهش میده و میگه که دیگه از حالا به بعد دیگه اونو نخواهد دید و باید قصر رو ترک کنه …
بانو جانگ از اینکه دونگ اعدام نشد به شدت عصبانی میشه اما فرماندار مویول میگه که مجازات اعدام برای اون خیلی زیاد بود چون فرزندشو ازدست داده بود و اگر اعلام میشد وزرا اعتراض میکردن … اما امپراتور به هیچ عنوان دیگه اونو نمیبینه و گرنه حکم خودشو زیر سوال میبره و ما میتونیم از اون فرصت استفاده کنیم …
دونگیی دیگه میخواد قصر رو ترک کنه اما بانو بونگ و آکجونگ میگن حاضر نیستن اونو تنها بزارن و با اون قصر رو ترک میکنن … 
افراد بازرسی و رئیس سئو هم میان تا اونو همراهی کنن …
و دونگیی به خونه ای محقر در شهر میره …
اما امپراتور که نتونست بدون خداحافظی از دونگیی دوری اونو تحمل کنه حالش بد میشه و مشاورش پنهانی اونو پیش دونگیی میاره …
اما روز بعد که حالش بهتر شده به مشاورش میگه که دیگه منو به هیچ قیمتی اینجا نیار …
اما پس از گذشت مدتی دونگیی صاحب فرزند پسری میشه که وقتی خبرش به امپراتور میرسه خیلی خوشحال میشه اما چون نمیتونه اونو ببینه نامه ای رو به رئیس سئو میده و اون نامه رو به دونگیی میرسونه که توی اون نامه اسم اون پسر هست که نامش ” گیوم ” هست …
(اینجا هم به نظر من میتونست یه پایان کمی شیرین باشه … )
خوب این جای داستان یک پرش 6 ساله به آینده داریم ….
و 6 سال از این ماجرا ها میگذره و گیوم بزرگ میشه و خیلی خیلی هم شیطون هست …
پایان قسمت چهل و چهارم سریال دونگ یی …

خلاصه قسمت 43 سریال افسانه دونگ یی

خلاصه قسمت 43 سریال دونگ یی
امپراتور که از دیدن دونگیی اونم توی اون وضعیت تعجب کرده و نمیتونه حرفی بزنه فرماندار مویول دستور میده همه رو دستگیر کنن و باخودشون ببرن اما فقط دونگیی و امپراتور باقی موندن و امپراتور در کمال تعجب میپرسه تو اینجا چیکار میکنی اما دونگیی چیزی نمیتونه بگه …
فرماندارمویول میگه که باید دونگیی رو به فرمانداری ببریم تا چند سوال ازش بپرسیم و اونو به فرمانداری میبرن …
وقتی این خبر به رئیس سئو چانسو میرسه خیلی ناراحت و نگران میشن و از اون بیشتر بخاطر دستگیر شدن دونگیی . به همین علت چانسو به فرمانداری میره تا دونگیی رو با زور برگردونه اما فرمانده سئو جلو شو میگیره …
رئیس سئو تصمیم میگره به پیش امپراتور بره و ماجرا رو بگه و بگه که اون بوده که حقیقت رو پنهان کرده اما چانسو میگه من دیگه نمیتونم از شاهزاده حمایت کنم و طبق قولت به دونگیی باید تحمل کنی و از شاهزاده حمایت کنی …
اما در فرمانداری فرماندار مویول میگه این مهر متعلق به شماست ؟ شما درخواست کشتی دادید ؟ البته حق باشماست ؟ اما برای چی این موقع شب چنین درخواستی دادید ؟خلاصه قسمت 43 سریال دونگ یی
امپراتور که از دیدن دونگیی اونم توی اون وضعیت تعجب کرده و نمیتونه حرفی بزنه فرماندار مویول دستور میده همه رو دستگیر کنن و باخودشون ببرن اما فقط دونگیی و امپراتور باقی موندن و امپراتور در کمال تعجب میپرسه تو اینجا چیکار میکنی اما دونگیی چیزی نمیتونه بگه …
فرماندارمویول میگه که باید دونگیی رو به فرمانداری ببریم تا چند سوال ازش بپرسیم و اونو به فرمانداری میبرن …
وقتی این خبر به رئیس سئو چانسو میرسه خیلی ناراحت و نگران میشن و از اون بیشتر بخاطر دستگیر شدن دونگیی . به همین علت چانسو به فرمانداری میره تا دونگیی رو با زور برگردونه اما فرمانده سئو جلو شو میگیره …
رئیس سئو تصمیم میگره به پیش امپراتور بره و ماجرا رو بگه و بگه که اون بوده که حقیقت رو پنهان کرده اما چانسو میگه من دیگه نمیتونم از شاهزاده حمایت کنم و طبق قولت به دونگیی باید تحمل کنی و از شاهزاده حمایت کنی …
اما در فرمانداری فرماندار مویول میگه این مهر متعلق به شماست ؟ شما درخواست کشتی دادید ؟ البته حق باشماست ؟ اما برای چی این موقع شب چنین درخواستی دادید ؟
اما دونگیی چیزی نمیگه و میگه اول میخواد که با امپراتور حرف بزنه و بعد از صحبت با اون با شما صحبت میکنم …
چانسو به پیش امپراتور میره که ماجرا رو به اطلاع امپراتور برسونه اما دونگیی میاد و میگه خودم همه چیز رو میگم …
امپراتور میگه خودم همه چیزو درست میکنم تو فقط میخواستی به دوست دوران بچگید کمک کنی و نمیدونستی اون کی بوده اصلامهم نیست خودم همه چیز رو درست میکنم اما دونگیی میگه نه من یک حقیقت بزرگ رو ازت پنهان کردم من دختر رئیس شمشیرزنا هستم و اسم واقعی من چویی دونگیی هست و تمام ماجرا رو میگه … 
اما امپراتور عصبانی میشه و میگه من قبول نمیکنم و اجازه نمیده صحبت کنه و دستور میده اونو به اقامتگاهش همراهی کنن …
وزرا ی حزب جنوبی برای اعتراض تحسن میکنن و میخوان که دونگیی مجازات بشه …
ملکه از وزرای حزب غربی میخواد که هرطوری شده از دونگیی حمایت کنن و به سراغ بانو جانگ میره و میگه دیگه نمیزارم راحت به مقصودت برسی نمیزارم همونطور که منو زجر دادی دونگیی رو زجر بدی و درمقابلت می ایستم …
امپراتور بعد از اینکه گزارش رو بهش میدن . تصمیم میگره به فرمانداری بره و گادورا رو ببینه و ازش ماجرا رو بپرسه …
امپراتور به گادورا میگه برای چی این کارو کردی چرا اشراف رو میکشتید ؟
گادورا میگه چون کسی حق مارو نمیداد اگر اشراف مارو میکشتن کسی نمیتونست جایی اعتراض کنه پس ما باید خودمون حق خودمونو میگیرفتم اما باید اینو بدونید که دونگیی بی گناهه اون وپدرش قربانی توطئه شدن …
اما در بازرسی بانو یو و بانوان بازرس شیبی و اونگیوم پیش سربازرس یونگ و جونگیی میان ومیگن که ما حاضریم برای حمایت از دونگیی شهادت بدیم و بگیم که فرماندار مویول به ما دستور داده بود که پنهانی دونگیی رو تحت نظر بگیریم … با این حرف بانو یونگ و جونگی خیلی خوشحال میشن …
ملکه به دیدار دونگیی میره میگه من میدونم پدر وبرادات قربانی خیانت شدن و تمام قدرتم ازت حمایت میکنم فقط تو تحمل کن …
دونگیی میگه اما من به گادورا کمک کردم که فرار کنه …
امپراتور هم به ملاقات با دونگیی میاد و بهش میگه من با گادورا حرف زدم همه چیز رو میدونم …
تو همون اول میخواستی حقیقت رو به من بگی اما من نزاشتم که بگی و من مقصر هستم و با هرطوری شده ازت حمایت میکنم ….
جانگ مویول به ملاقات با امپراتور میاد و میگه که همه ی کارا انجام شده فقط بازجویی از دونگیی باقی مونده اگر اجازه بدید اونو باخودمون ببریم …
اما امپراتور عصبانی میشه و میگه چنین اجازه ای بهت نمیدم خود تو هم گناهکاری که دستور دادی پنهانی از دونگیی جاسوسی کنن …
اما فرماندار مویول میگه قربان من به عنوان یک خادم شما نمیتونم حرف شما رو بپذیرم و احساسی رفتار کنم …. و بازمیگرده …
فرماندار مویول وقتی این عکس العمل امپراتور رو میبینه به سراغ بانو جانگ میره و بهش گزارش میده و میگه که امپراتور اجازه نمیده که دونگیی رو باخودمون ببریم . اما بانو جانگ میگه حالا که امپراتور نمیخواد این کارو بکنه باید اونو وادار به انجام این کار بکینم و از اونطرفم دونگیی رو تحت فشار بزاریم ….
وزرا و دانشجویان همه تحصن میکنن و نامه های اعتراض آمیز به سوی امپراتور سرازیر میشه اما امپراتور از تصمیم خودش عقب نمی ایسته …
فرمانده مویول با نقشه بانو جانگ به اقامتگاه دونگ یی میره و دستور میده که تمام ندیمه هاشو بازداشت کنن و میگه حالا که تو رو نمیتونیم با خودمون ببریم ندیمه هاتو باید بازرسی کنیم شاید اونا توی این کار دست داشته باشن …
و تمام دوستان دونگیی رو بازداشت میکنن از جمله چانسو چرا که الان معلوم شده که اون جزو گروه شمشیرزنای گذشته بوده …
دونگیی که از این اوضاع ناراحته پیش مشاور اعظم میره و میفهمه که اوضاع کشور حسابی بهم ریخته و هیچ کدوم از وزرا حاضر نیستن از تصمیم خودشون عقب نشینی کنن …
دونگیی وقتی این موضوع رو میفهمه تصمیم میگیره که خود شو به فرمانداری معرفی کنه و خودش بدون خبر به امپراتور به سمت فرمانداری میره …
وقتی این خبر به امپراتور میرسه به شدت عصبانی میشه …
پایان قسمت چهل و سوم سریال دونگ یی …

خلاصه قسمت 42 سریال افسانه دونگ یی

دونگیی میگه معنای اون نت ها “ایم گو ” هست و این عنوان یک مقام هست و مشاور شیم میگه که اون مقام رو کسی نداره جز مشاور اوه تاسوک ….
اون برای اینکه قدرت رو همواره توی دستش داشته باشه دست به کشتن سایر رقباش زد …
دونگیی میگه باید یک موضوعی رو بررسی کنه و به اقامتگاهش میره و کاغذ ی رو که عکس پروانه بود رو باخودش برمیداره و به دیدن بانو جانگ میره …
اما ملکه در بیرون قصر به طور پنهانی با جانگ مویول جلسه داره و جانگ مویول به بانو جانگ میگه که احتمالا دونگیی با گروه شمشیر زنا در ارتباط بوده و هست چراکه اونا بعد از اینکه به اقامتگاهش سر زدن اونو نکشتن برعکس که تا الان همه کسایی که اونا به سراغشون رفتن کشته شدن و از اون عجیب تر مخفی کردن این موضوع هست …
بانو جانگ به قصر برمیگرده و میبینه که دونگیی در قصر اون منتظرش هست …
بانو جانگ که از دیدن اون اونم توی این وقت شب تعجب کرده با هم صحبت می کنن اما خوب میدونه که این دیدار اونم با این وضعیت حتما دلیلی داره …
دونگیی به بانو جانگ میگه یادتونه که سالها پیش وقتی ازتون درخواست کردم که آویز شخصیتونو بهم نشون بدید یک آویز بهم نشون دادید آیا اون تنها آویز شما بود؟

خلاصه قسمت 42 سریال دونگ یی
دونگیی میگه معنای اون نت ها “ایم گو ” هست و این عنوان یک مقام هست و مشاور شیم میگه که اون مقام رو کسی نداره جز مشاور اوه تاسوک ….
اون برای اینکه قدرت رو همواره توی دستش داشته باشه دست به کشتن سایر رقباش زد …
دونگیی میگه باید یک موضوعی رو بررسی کنه و به اقامتگاهش میره و کاغذ ی رو که عکس پروانه بود رو باخودش برمیداره و به دیدن بانو جانگ میره …
اما ملکه در بیرون قصر به طور پنهانی با جانگ مویول جلسه داره و جانگ مویول به بانو جانگ میگه که احتمالا دونگیی با گروه شمشیر زنا در ارتباط بوده و هست چراکه اونا بعد از اینکه به اقامتگاهش سر زدن اونو نکشتن برعکس که تا الان همه کسایی که اونا به سراغشون رفتن کشته شدن و از اون عجیب تر مخفی کردن این موضوع هست …
بانو جانگ به قصر برمیگرده و میبینه که دونگیی در قصر اون منتظرش هست …
بانو جانگ که از دیدن اون اونم توی این وقت شب تعجب کرده با هم صحبت می کنن اما خوب میدونه که این دیدار اونم با این وضعیت حتما دلیلی داره …
دونگیی به بانو جانگ میگه یادتونه که سالها پیش وقتی ازتون درخواست کردم که آویز شخصیتونو بهم نشون بدید یک آویز بهم نشون دادید آیا اون تنها آویز شما بود؟
بانو جانگ از این سوال دونگیی متعجب میشه و میگه منظورت چیه ؟ و بعد دونگیی کاغذی رو که عکس پروانه روشه رو بهش میده ( این کاغذ اگر یادتون باشه متعلق به خود بانو جانگ بود که به نجاری در کانون نوازندگان داد تا براش دوباره اون آویز رو بسازه و بعد دونگیی اون کاغذ رو هنگام سوزاندن زباله ها پیدا کرد ) بانو جانگ با دیدن اون نقاشی شوکه میشه اما به هیچ وجه حرفی نمیزنه و دونگیی به اقامتگاهش برمیگرده اما از عکس العمل بانو جانگ میفهمه که اون آویز متعلق به اون بوده …
وقتی دونگیی به اقامتگاهش برمیگرده با چانسو ملاقات میکنه و میگه کار بانو جانگ و مشاور اوه تاسوک بوده …

اونا بودن که باعث کشته شدن پدر و برادم شدن اما من ناخواسته به اون کمک کردم و این خیلی منو ناراحت میکنه …
به دستور امپراتور اکثر افرادی که به تبعید فرستاده شدن برمیگردن و رئیس جانگ هم به قصر برمیگرده و به دیدار با خواهرش میره …
الان که دونگیی و رئیس سئو و مشاور شیم و چانسو از دست داشتن مشاور اوه تاسوک و بانو جانگ باخبرن دنبال یک مدرک معتبر میگردن که بتونن بوسیله اون اونا رو به دام بندازن …
اما هیچ مدرکی نیست … به همین علت دونگ یی میگه که باید خودشون اون مدرک رو بسازن …
اما بریم سراغ مشاور اوه تاسوک …
همه ی افرادی که به تبعید فرستاده شدن و از مقامات هستن اجازه ی بازگشت پیدا میکنن اما بازوی اون یعنی رئیس دادگستری که برادر زاده اش هست رو اجازه ی بازگشتشو ندادن . وقتی مشاور این موضوع رو میفهمه عصبانی میشه و میگه اونا میخوان با این کار دستای منو ببندن و تصمیم میگیره که بره و موضوع رو بررسی کنه اما وقتی از درب منزلش بیرون میاد میبینه که یک اعلامیه روی دیوار خونه اون نصب شده و توش اونو باعث قتل های گروه شمشیر زنا درگذشته معرفی کردن …
وقتی که مشاور این اعلامیه رو میبینه به سرعت اونو برمیداره و به طرف فرمانداری میره و با جانگ مویول دیدار میکنه و میگه که یکی از ماجرایی که قبلا رخ داده باخبر شده و کسی جز تو و بانو جانگ نمیتونسته باشه ؟ اما جانگ مویول میگه که ما نبودیم حتما یکی از ماجرا باخبر شده اما کی ؟
اما این کار نقشه ای بود که دونگیی کشیده بود ….
افراد رئیس سئو مشاور رو تحت نظر گرفتن تا عکس العمشو بعد از خوندن اون اعلامیه ببینن اما تعجب میکنن که چرا اون به فرمانداری رفت …
امپراتور بعد از اینکه شب قبل حرف های دونگ یی رو شنید تصمیم میگیره که در مورد اشرافی که کشته شدن تحقیق کنه و متوجه میشه که تمام اون اشراف به خدمتکاراشون که از طبقه رعیت بودن ظلم میکردن ….
حالا که تمام مدارک آماده شده دونگیی رئیس سئو رو به اقامتگاهش فرامیخونه و میگه : بعد از اینکه ماجرا رو علنی کنیم من دیگه نمیتونم و نمیخوام حقیقت رو مخفی کنم و باید تمام حقیقت رو به امپراتور بگم اما ازت یک خواهش دارم اونم اینه که تو باید بگی منو نمیشناختی تا تو در این ماجرا در گیر نشی چون اگر تو هم توی این ماجرا وارد بشی اون وقت دیگه کسی نیست که از شاهزاده محافظت کنه من ازت میخوام که همه چیز رو مخفی کنی هر اتفاقی افتاد باید از شاهزاده محافظت کنی …
رئیس سئو ناراحت میشه و میگه من نمیتونم مطمئنا بعد از اینکه حقیقت برملابشه بیگناهی پدر و برادرت هم معلوم میشه …
چانسو به سراغ گادورا میره و ماجرا رو بهش میگه و میگه که مشاور اوه تاسوک پشت این ماجرا ها بوده پس دیگه نباید دست به قتل ها بزنی و بزاری تا قانون اونا رو مجازات کنه …
اما جانگ مویول که به دونگی حساس شده تحقیق میکنه و متوجه میشه که رئیس شمشیر زنا یک دختر داشته که به گواهی رئیس سئو گفته شده که اون کشته شده و اون مدارک رو به بانو جانگ میده …
بانو جانگ وقتی اون عکس رو میبینه یادش به اون زمان میوفته و میفهمه که اون دختر همونی بود که آویزشو که روی زمین افتاد رو بهش برگردوند …
و چون دونگیی دنبال اون اویز میگشته مطمئن میشه که ” چون دونگیی ” همون ” چویی دونگیی ” دختر رئیس شمشیرزنا بوده ..
اما دونگیی تصمیم میگره که خودش شخصا موضوع رو به اطلاع امپراتور برسونه اما قبل از رفتن پیش امپراتور به سراغ ملکه میره و میگه باید منتظر یک بلوای بزرگی توی قصر باشن اما ماجرا رو بهشون نمیگه و به قصر امپراتور میره اما میبینه که امپراتور در قصر نیست …
امپراتور به شهر رفته تا ببینه که گزارشی در مورد بد رفتاری اشراف در حق زیر دستاشون وجود داره یانه …
اما جانگ مویول با رئیس جانگ دیدار میکنه و میگه که مشاور لو رفته باید فکری به حالش بکنیم واگر اونو پیدا کردن یعنی اینکه مدرکی دارن که میتونن ازش استفاده کنن و رئیس جانگ میگه من خودم همه چیز رو درست میکنم …
رئیس جانگ به ملاقات با مشاور اوه تاسوک میره و میگه که برای اینکه بتونن مشکل رو رفع کنن بهتره که از شهر خارج بشی و مدتی دور از این هیاهو هاباشی . من ترتیب این سفر رو برات دادم و افرادم بیرون تو رو همراهی میکنن و مشاور هم میپذیره و با همراهی نیروهای رئیس جانگ از شهر خارج میشه …
افراد گادروا متوجه این حرکت میشن و گادورا میگه که احتمالا میخوان اونو پنهان کنن ما نباید بزاریم این کارو انجام بدن و به طرف مسیر اونا حرکت میکنن …
اما در بین راه افراد رئیس جانگ که مشاور اوه تاسوک رو همراهی میکنن از ادامه حرکت بازمی ایستن و شمشیراشونو بیرون میکشن که اونو بکشن و مشاور تعجب میکنه و میگه پس میخواین منو از سر راحتون بردارید …
به محض اینکه اولین شمشیر به مشاور اوه تاسوک برخورد میکنه گادرورا و افرادش سرمیرسن و شروع به جنگ و دفاع از مشاور میکنن اما در همین لحظه افراد فرمانداری همشونو محاصره میکنه …
وقتی این خبر به رئیس سئو و مشاور شیم میرسه حسابی ناراحت میشن چراکه بخش اعظمی از مدارکشون با کشته شدن رئیس اوهتاسوک از بین رفته و فرمانداری اعلام کرده که گروه شمشیرزنا به مشاور حمله کردن و اونو به قتل رسوندن …
اما رئیس اونا تونسته فرار کنه و همه جارو دنبالش میگردن …
گاردورا که به شدت زخمی شده به مهمانخانه سولهی میره و به اونا میگه که به دونگیی خبر بدن که این یک تله بوده و اونا مشاور رو کشتن …
گادورا رو به اتاقی میبرن و سولهی نوازنده پارک رو میفرسته که بره پزشک رو باخودش بیاره اما افراد فرمانداری همه جارو بستن و پزشکی رو هم که نوازنده پارک میخواست باخودش بیاره رو هم دستگیر میکنن …
سولهی نامه ای رو برای دونگیی میفرسته و توی اون درمورد گادورا میگه … 
وقتی که این پیامو میخونه پنهانی از قصر خارج میشه و به مهمان خانه میره …
وقتی که از ماجرایی که برای گادورا رخ داده با خبر میشه مهر مخصوصش رو به خدمتکار سولهی میده و میگه که همین الان به بندر برید و با این مهر یک کشتی تهیه کنید همین الان باید گادورا رو از شهر خارج کنیم …
اما نیروهای فرمانداری از این که از طرف دونگیی توی این موقع شب چنین درخواستی داده شده تعجب میکنن و به سمت مهمانخانه حرکت میکنن . وقتی که دونگیی متوجه میشه به همراه گادورا و سولهی میخوان که از مهمان خانه خارج بشن که ناگهان تمام سربازا وارد اقامتگاه میشن و جلوی همه ی اونا هم امپراتور قرار داره چرا که جانگ مویول پیش امپراتور رفته و گفته بود که مشاور رو کشتن و وقتی فهمیده رئیس شمشیرزنا اینجاست اونجا اومده …
اما وقتی دونگ یی رو توی اون وضعیت میبینه تعجب میکنه ….
پایان قسمت چهل و دوم سریال دونگ یی …

خلاصه قسمت 35 سریال افسانه دونگ یی

چانسو به همراه سولهی به معبدی در شهر میرن تا از طریق اون معبد که خادمش از دوستان سولهی هست مدرکی رو برای دونگ یی آماده کنن …

چانسو به همراه سولهی به معبدی در شهر میرن تا از طریق اون معبد که خادمش از دوستان سولهی هست مدرکی رو برای دونگ یی آماده کنن …




اما در قصر بعد از اینکه رئیس سئو با دونگ یی ملاقات میکنه دونگ یی تمام حقیقت ماجرا رو بهش میگه و میگه که بعد از اینکه پدر رو برادرش کشته شدن برا اینکه بتونه صاحب اون پروانه رو پیدا کنه وارد قصر شده و تا الان دنبال اون بانوی قصر میگرده ولی هنوز نتونسته اونو پیدا کنه .

تنها خواسته دونگیی از رئیس سئو اینه که بزاره خودش حقیقت رو به امپراتور بگه …

 

 

رئیس سئو بعد از دیدارش با دونگیی به دو افسر زیر دستش دستور میده که فردا صبح تمام مدارک مربوط به برادران شمشیرزن رو به دفترش بیارن…

صبح چانسو به مقرر نگهباری میرسه و میبینه که دارن مدارک رو میبرن پیش رئیس سئو . وقتی به سراغ رئیس سئو میره رئیس سئو میگه که تو هم با پنهان کردن حقیقت گناهکاری و باید مجازات بشی من همه چی رو از چویی دانگ یی شنیدم  و بلند میشه که بره پیش امپراتور که چانسو میگه تو اشتباه میکنی . رئیس (پدر دونگیی یا دوست رئیس سئو ) هیچ وقت به تو خیانت نکرد بلکه تو بودی که به رئیس خیانت کردی و بدون بررسی شواهد حکم دادی اون هیچ وقت دست به  کشتن اشراف و پدر تو نزد بلکه توطئه بود …

بعد از رد و بدل شدن این سخنان رئیس سئو از  رفتن منصرف میشه و در اتاقش میمونه و به گزشته فکر میکنه …


شیم اونتاک که از طرز رفتار  دونگیی و رئیس سئو تعجب کرده شک میکنه و شروع به تحقیق در مورد گذشته دونگیی میکنه و به سراغ  دو نوازنده در کانون نوازندگان میره و سرانجام تا حدودی از ماجرا باخبر میشه … به سراغ رئیس سئو میره و با اون صحبت میکنه و میگه اگر میخوای گذشته رو جبران کنی الان وقتشه …

دونگیی تصمیم میگیره که خودش شخصا حقیقت رو به امپراتور بگه به همین دلیل به سراغ امپراتور میره تا همه چیز رو در مورد خودش بهش بگه درست زمانی که در حال گفتن اینکه پدر و برادر من مجرم بودن هست که رئیس سئو درخواست ملاقات فوری با امپراتور رو میکنه و بدون اجازه خودش وارد اقامتگاه میشه و از دونگ یی میخواد که اونجا رو ترک کنه اما دونگیی میگه که من خودم میخوام حقیقت رو بگم اما رئیس سئو نمیزاره و میگه برو …

رئیس سئو بعد از رفتن دونگیی مدرکی رو که پدر و مادر دونگیی رو توش معرفی کرده که چانسو باخودش آورده بود رو به امپراتور میده و میگه که پدر و مادر دونگیی برده بودن که فرار کردن و برای فرار از گروه شمشیر زنا کمک گرفته بودن و به همین دلیل بود که بانو چون احساس گناه میکرده و نمیتونست به شما چیزی بگه …




رئیس سئو بعد از ملاقات با امپراتور به سراغ دونگیی و چانسو میره و میگه که این حقیقت برای همیشه توی دل من میمونه و من گناه دوستم رو به عهده میگیرم  .

شیم اونتاک و دونگیی حالاکه از موضوع سفیر باخبرن دنبال راه حلی برای استفاده از آرشیو اطلاعات هستن که آخرین چاره ی اونا برای رو کردن دست ملکه هست… شیم اونتاک میگه نقشه ای دارم که خیلی خطر ناکه و ممکنه با انجامش جون خودمون به خطر بیوفته منتاها تنها راه باقی مونده هست…  ومیگه که این آرشو به درد ما نمیخوره پس بهتره بدیمش به اونا …



ملکه و رئیس جانگ حالا که باخبر میشن که اصل ارشیو توی یوجو نیست مشکوک میشن که باید اون آرشیو پیش افراد دونگ یی باشه به همین علت ملکه برای اینکه از موضوع باخبر بشه نقشه ای میکشه ….

رئیس جانگ که اول به شیم اونتاک مشکوکه دستور میده پنهانی اونو بدزدن تا هم ازش سوال کنه و هم شرشو کم کنه …

ملکه جشنی رو ترتیب میده و در این جشن همه رو دعوت میکنه بخصوص دونگیی رو و به بازرسی هم دستور میده که سربازرس کل یو مسئولیت برگزاری جشن رو به عهده سربازرس یونگ و بازرس جونگی بزاره . به این ترتیب همه ی دوستان و آشنایان دونگیی در این جشن حضور دارن…





دونگیی وقتی به جشن میاد و میبینه که تمام دوستانش توی جشن هسن به شدت مشکوک میشه و به فکر آرشیو اطلاعات که در اتاقش هست میوفته و می خواد برگرده به اقامتگاهش که ملکه جانگ سرمیرسه و نمیزاره بره و اونو به جشن هدایت میکنه ….

 

 

پایان قسمت سی و پنجم سریال افسانه دونگ یی

خلاصه قسمت 34 سریال افسانه دونگ یی

فرستاده چین  وارد پایتخت میشه و سپس خبر تایید ولیعهدی فرزند ملکه جانگ از طرف چین رو به امپراتور میدن و به سرعت این خبر در قصر پخش میشه .

از همه بیشتر رئیس جانگ و ملکه خوشحال میشن و از اینکه دیگه قدرتشون  تثبیت شده هست فوق العاده خوشحالن.

دونگ یی که خیلی خیلی از شنیدن این خبر عصبانی و ناراحت هست نمیتونه طاقت بیاره و تصمیم میگیره خودش شخصا مدرک رو به امپراتور نشون بده و حقیقت رو بهش بگه اما وقتی که از اقامتگاهش خارج میشه و میخواد که بره ریئس سئو میاد و جلوشو میگیره نمیزارهاین کارو انجام بده و منصرفش میکنه با این دلیل که الان قدرت ملکه و حزب جنوب بیش از قبل شده و حتی اگر الان اقدام کنیم شاید به نتیجه نرسیم و حتی ممکنه جون اطرافیانتونم به خطر بیوفته دونگیی نگاهی به اطرافش میکنه و میبینه که : چانسو سربازرس یونگ بانوی بازرس جونگی و دوتا ندیمه هاش پونگ و آجونگ کنارشن و اگر اقدامی کنه جون اینا رو هم به خطر میندازه و در این لحظه رئیس سئو بهش میگه که حالاکه نمیتونیم کاری کنیم بزارید ما هم شریک ناراحتیتون باشم و دونگیی منصرف میشه و به اقامتگاهش برمیگرده.

 

 


 

فرستاده چین  وارد پایتخت میشه و سپس خبر تایید ولیعهدی فرزند ملکه جانگ از طرف چین رو به امپراتور میدن و به سرعت این خبر در قصر پخش میشه .

از همه بیشتر رئیس جانگ و ملکه خوشحال میشن و از اینکه دیگه قدرتشون  تثبیت شده هست فوق العاده خوشحالن.

دونگ یی که خیلی خیلی از شنیدن این خبر عصبانی و ناراحت هست نمیتونه طاقت بیاره و تصمیم میگیره خودش شخصا مدرک رو به امپراتور نشون بده و حقیقت رو بهش بگه اما وقتی که از اقامتگاهش خارج میشه و میخواد که بره ریئس سئو میاد و جلوشو میگیره نمیزارهاین کارو انجام بده و منصرفش میکنه با این دلیل که الان قدرت ملکه و حزب جنوب بیش از قبل شده و حتی اگر الان اقدام کنیم شاید به نتیجه نرسیم و حتی ممکنه جون اطرافیانتونم به خطر بیوفته دونگیی نگاهی به اطرافش میکنه و میبینه که : چانسو سربازرس یونگ بانوی بازرس جونگی و دوتا ندیمه هاش پونگ و آجونگ کنارشن و اگر اقدامی کنه جون اینا رو هم به خطر میندازه و در این لحظه رئیس سئو بهش میگه که حالاکه نمیتونیم کاری کنیم بزارید ما هم شریک ناراحتیتون باشم و دونگیی منصرف میشه و به اقامتگاهش برمیگرده.

 

 

 

 

 رئیس جانگ که الان در پوست خودش نمی گنجه  تصمیم میگیره به طور حضوری پیش سفیر بره و ازش تشکر کنه اما وقتی به ملاقات سفیر میره همه چیز عوض میشه. سفیر آریشو اطلاعات رو بهش میده و میگه این ها همه تقلبی هستن اومدم ازت سوال کنم که اگر خودت از موضع بیخبری پس درستش کن و اگر باخبر بودی  که … که رئیس جانگ تعجب میکنه و میگه که من باخبر نبودم  وفورا پیگیری میکنم . اما سفیر بهش میگه که من کاری کردم که ولیعهد تایید بشه و بهتره بدونی که خیلی راحت هم میتونم کاری کنم که برکنار بشه پس خوب حواست رو جمع کن….

رئیس جانگ که خیلی عصبانی بود از اقامتگاه سفیر بیرون میاد که شیم اونتاک رو میبینه و تعجب میکنه و میگه که چطور جرئت کردی محل تبعیدت رو ترک کنی  و میگه که همین الان دستور میدم بازداشتت کنن اما شیم اونتاک میگه که  من به دستور امپراتور اومدم پایتخت و فکر نکنم بتونی کاری انجام بدی…

 

شیم اونتاک به دیدار امپراتور میره و امپراتور بهش میگه که شنیدم در یوجو تو بودی که به دونگ یی کمک کردی ازت ممنونم منتاها تو رو به پایتخت آوردم تا از زیرکی خودت استفاده کنی و از دونگ یی توی قصر حمایت کنی چون قصر خیلی وحشتناکه و دونگیی تنهاست …

بعد از ملاقات با امپراتور به ملاقت با دونگیی میره و درباره ی کپی آرشیو اطلاعات بهش میگه که من مطمعنم که کپی غیر اصلی رو به رئیس جانگ دادم و نمیدونم چرا چین با این وجود ولیعهدی رو پذیرفته و جای سوال داره و میگه امروز وقتی رئیس جانگ رو دیده که از اقامتگاه سفیر بیرون اومده چهرش خیلی ناراحت بود …

باید بفهمیم مشکل چی بوده …

 

 

رئیس جانگ بعد ازشنیدن خبر پیش ملکه میره و خبر رو بهش میده و میگه که من فرستاده ای رو به یوجو فرستادم تا همه چیز رو بررسی کنه اما ملکه میگه نکنه مدرک پیش دونگ یی بوده باشه اما برادرش میگه امکان نداره وگرنه چرا تا الان سکوت کردن.

اما دادگستری که دنبال گذشته دونگ یی میگرده حالا که نتونسته هیچ مدرکی از اونا پیدا کنه گزارششو به ملکه میده و ملکه هم میگه حالا که هیچ مدرکی وجود نداره باید خودمون از دهن خودشون بشنویم …

بنابر این دستور میده که دونگیی بانوی اول دربار بشه . و این دستور رو به بازرسی میده تا مراحل کار رو اجرا کنن و خودشم پیش امپراتور میره تا این خبر رو بهش بده وقتی امپراتور این خبر رو میشنوه تعجب میکنه اما ملکه میگه که چون دیدم به اون خیلی علاقه دارید گفتم کاری کنم که همیشه کنارتون باشه…

 

 

 

 

 ملکه بعد از دیدارش با امپراتور به ملاقات با دونگ یی میره و با اون صحبت میکنه . دونگیی که از کار ملکه تعجب کرده از ملکه میپرسه چرا این کارو کردی و ملکه چیزی نمیکه ولی میکه که برای سریع تر شدن انجام مراسم بانو های بازرس به سراقت میان تا تشریفات این کارو که ناچیز هست رو انجام بدن و نهایت همکاری رو باهاشون بکن و در مورد گذشتت و خانوادت اطلاعاتی رو که میخوان در اختیارشون بزار.

 

 

 

 چانسو زمانی که این خبر رو از رئیس سئو میفهمه و میپرسه که تشریفات این کار چیه و میفهمه که اولین کار اینه که اطلاعاتی در مورد پدر مادر دونگیی میخوان خودشو به پیش دونگ یی میرسونه و بهش میگه که در زمانی که تو وارد قصر شدی من فکر چنین روزی رو میکردم  به همین علت تمام مدارک مربوط به خودمونو از بین بردم احتمالا چون اونا نتونستن مدرکی پیدا کنن دست به چنین کاری زدن . اما نگران نباش چون من برای چنین روزی مدرکی داشتم آماده میکردم که فکر نمیکردم به این زودی مورد نیاز بشه …

 

 

 

 اما شیم اونتاک به اقامتگاه سفیر میره و اونو میبینه و میگه که من همون مترجمی هستم که در یوجو با رئیس جانگ همدیگه رو دیدن و سفیر هم اونو میشناسه و دعوتش میکنه به داخل … شیم اونتاک به سفیر میگه که من از طرف رئیس جانگ پیامی رو براتون آوردم و در نهایت از موضوع جعلی بودن مدرک و …باخبر میشه.

 

 

 

 امپراتور در باغ با دونگیی قدم میزنه و متوجه ناراحتی اون میشه اما ازش حقیقت موضوع رو نمیپرسه …

بعد از اینکه امپراتور به قصرش برمیگرده رئیس سئو رو خبر میکنه و بهش میگه که دونگ یی خیلی ناراحت هست احتمالا بخاطر کشته شدن پدر و برادرش هست که قبلا بهم گفته بود که به اشتباه کشته شدن. احتمالا چون برده بودن و میخواستن فرار کنن کشته شدن . که برای برده ها این کار جرمه . میخوام تحقیق کنی که ببینی موضوع چی بوده اگر هر جرمی جز خیانت کرده باشن میتونم کاری کنم که بخشیده بشن . و میگه که این یه حدسه چون یه بار که برای مراسم سالگردشون روی صخره ای روی کوه فلان رفته بود همچین چیزی ازش شنیدم.

 

 

 

 

رئیس سئو که از شنیدن این حرف ها تعجب کرده بود به بازرسی میره و مدارک رو چک میکنه و حدث میزنه چون دونگ یی همون چویی دونگ یی باشه که دختر رئیس شمشیرزنا بوده وقتی مطمئن میشه به سراغ دونگیی میره و ازش میپرشه که حقیقت رو بگه  و دونگ یی هم وقتی حرفای رئیس سئو رو میشنوه ناچارا تایید میکینه و میگه ازت خواهش میکنم بزار خودم حقیقت رو به امپراتور بگم . اما رئیس سئو میگه نمیتونم این اجازه رو بدم  امپراتور ازم خواسته و باید خودم این خبر رو بهش بدم….

dong 34%2B%252842%2529 خلاصه قسمت 34 سریال دونگ یی

 

 

 پایان قسمت سی و چهارم سریال دونگ یی

خلاصه قسمت 33 سریال افسانه دونگ یی

وقتی که دادگستری به اقامتگاه دونگیی اومد و خدمتکاراشو برد دونگیی دیگه نمیتونه تحمل کنه و به سراغ ملکه جانگ میره .

دونگیی به ملکه میگه که چرا دستور دادی اونا رو بگیرن مریض بودن که جرم نیست و اونا رو آزاد کن  من خودم موضوع رو روشن میکنم و مسئولیتش روبه عهده میگیرم . بانو جانگ میگه که برای چی میخوای این کارو انجام بدی میخوای با این کارت خدمتکاراتو به خودت وفادار کنی و اعتمادشونو بدست بیاری ..

قرار بر این میشه که دونگیی 3 روزه موضوع رو روشن کنه …

وقتی که دادگستری به اقامتگاه دونگیی اومد و خدمتکاراشو برد دونگیی دیگه نمیتونه تحمل کنه و به سراغ ملکه جانگ میره .

دونگیی به ملکه میگه که چرا دستور دادی اونا رو بگیرن مریض بودن که جرم نیست و اونا رو آزاد کن  من خودم موضوع رو روشن میکنم و مسئولیتش روبه عهده میگیرم . بانو جانگ میگه که برای چی میخوای این کارو انجام بدی میخوای با این کارت خدمتکاراتو به خودت وفادار کنی و اعتمادشونو بدست بیاری ..

قرار بر این میشه که دونگیی 3 روزه موضوع رو روشن کنه …




 دونگ یی به بازرسی میره و در اونجا به بانوی کل بازرسی  یو ماجرا رو میگه و میگه که باید توی پیدا کردن حقیقت کمکم کنید.

اما بانو یونگ  وقتی که از موضوع باخبر عصبانی میشه و میگه چرا این کارو کردی توی قصر اندرونی روی حرف خیلی حساب میکنن و با یک حرف جون یک نفر رو میتونن بگیرن…



 

 

دادگستری خدمتکارای بانو جانگ رو آزاد میکنه و دونگ یی به دنبال راه حل ماجراست اما تعجب آوره که یک بیماری وارد قصر بشه اما فقط عده خاصی اونم فقط بانو های قصر به اون مبتلا بشن.



 اما ملکه جانگ باخبر میشه  کسی که پشت این که اجراست مادرش هست و بشدت ناراحت میشه و بهش میگه که چرا این کارو کردی میدونی که دونگ یی خیلی باهوشه اگر بتونه ماجرا رو بفهمه مشکل ایجاد میکنه …


 

 اما دادگستری و حزب جنوب که به دستور ملکه جانگ دیگه با ورود دونگ یی به قصر مخالفت نکردن باز به دستور ملکه مشغول گشتن در گذشته دونگ یی هستن که شاید  با پیدا کردن موضوعی بتونن  براش دردسر ایجاد کنن.

اما دادگستری هرچی درباره دونگ یی و چانسو میگرده هیچ مدرکی رو پیدا نمیکنه و تمام مدارک مربوط به گذشته این دونفر از بین رفتن …

چون هیچ سابقه ای از اونا نیست اونا مشکوک میشن و شک میکنن حتما چیزی برای پنهان کردن وجود داره اما برای دونستن ماجرا با زور اقدام نمیکنن بلکه به رئیس کانون نوازندگان(برادر وزیر) و پسرش میگن که به دو نفری که توی کانون نوازندگان هستن و دونگ یی رو میشناسن نزدیک بشن و از زیر زبانشون حقیقت  رو بیرون بکشن …

 

 

 

دونگ یی که الان چند روزه چیز نخورده و دنبال راه حل هست خدمتکارای آشپزخانه براش غذا میارن اما دست یکی شونو میبینه که سوخته و میخواد که بهش یه پاماد بده اما اون میگه که ما حق نداریم چیزی به بدنمون بزنیم …

دونگ یی که اینو میشنوه به فکر فرو میره و میگه تا الان هیچ کدوم از بانو های آشپزخانه مریض نشدن و چون آجونگ هم مریض شده به سراغش میرن و ازش سوال میکنن که آیا چیزی از بانو های قصر گرفتی یا نه که معلوم میشه که از پودری که برای یکی از بانو های قصر بوده استفاده کرده و در نتیجه  بازرسی مشغول بازرسی میشه تا ببینه چه کسی این مواد رو وارد قصر کرده …

 

 

 

 

 

 بازرسی بانو هایی رو که پودر هارو وارد قصر کردن رو دستگیر میکنه و  معلوم میشه که از یک دست فروش در شهر خرید کردن …

اما امروز روز سوم هست و بانو جانگ به سربازرس کل یو دستور داده که برن و دونگ یی رو بازداشت کنن و همین کار رو هم میکنن و دونگ یی به بازرسی برده میشه …

اما وقتی که بانو جانگ میفهمه که دونگیی تونسته مشکل مواد آرایشی رو پیدا کنه پنهانی دستور بازداشت اون زن دست فروش رو که به دستور مادرش این کارو کرده رو میده…

 

 بازرس جونگی و سربازرس یونگ میفهمن که خونه اون زن کجاست و به سراغ خونش میرن اما وقتی میرسن میبینن که همه چیز ازبین رفته و شخص دیگه ای قبلا اونجا بوده و اونجا رو گشته … در حین تحقیقات معلوم میشه که اون زن با بانو یون (مادر ملکه جانگ ) ارتباط نزدیکی داشته و مدام به خونشون رفت و آمد داشته …

 

 

 

 اما وقتی که بانو یونگ میبینه که دستش خالیه و مدرکی ندارن و دونگ یی رو به بازرسی بردن تصمیم میگیره بره و با امپراتور صحبت کنه و حقیقت رو بگه .

بانو یونگ ماجرا رو به امپراتور میگه و میگه که احتمالا مادر ملکه جانگ هم در این موضوع دست داشته …

اما یکی از ندیمه های امپراتور حرفای بانو یونگ رو میشنوه و سریع اونو به گوش ملکه جانگ میرسونه ….

امپراتور که این حرف رو میشنوه تصمیم میگیره به سراغ ملکه بره…

 

 

 وقتی که خبر به ملکه میرسه دستور میده که خدمتکارای که پودر رو وارد قصر کردن رو توی باغ قصر جمع کنن و شروع به شکنجشون کنن و دونگیی رو هم آزاد کنن.

وقتی امپراتور به قصر ملکه میاد میینه که خدمتکارا مشغول شکنجه هستن و تعجب میکنه …

بعد بانو جانگ میگه ترسیدی که دونگیی رو شکنچه کنم . فقط میخواستم بهش درسی بدم که بدونه اینجا قصر اندرونی هست و روی حرف کار انجام میدن .

و میگه که طی تحقیقاتش مشکل رو فهمیده و کسایی که مقصر بودن رو دستگیر کرده.

 

 

 

 

 

 دونگ یی که آزاد شده از این کار ملکه جانگ تعجب میکنه به همین علت تصمیم میگیره که به سراغش بره و حقیقت رو بفهمه .

اما ملکه میگه که فقط این کارو برات کردم چون درگذشته کمکم کرده بودی اما دیگه چیزی بین ما نیست …

 

 

 رئیس سئو و چانسو که تازه به قصر رسیدن به ملاقات با دونگ یی میرن و میگن که شیم اونتاک رو با خودشون به پایتخت آوردن و فعلا در جایی تحت مراقبته .

و دارن تصمیم میگیرن که چطور از آریشو استفاده کنن …که خبر میرسه سفیر چین به قصر اومده و با خودش خبر تایید ولیعهدی رو آورده .

اما تعجیب میکنن چرا که کپی هایی که رئیس جانگ به اونا داده بود تقلبی بودن و نباید چنین اتفاقی می افتاد …

 

 

 پایان قسمت سی و سوم سریال افسانه دونگ یی

خلاصه قسمت 31 سریال افسانه دونگ یی

دونگ یی با لباس های ویژه وارد قصر میشه . لباس هایی که خودش از معنا و مفهومش باخبر نیست . و منشی بهش میگه که شما فعلا به اقامتگاه برید خود امپراتور میاد و توضیح میدن.

امپراتور در تالار به وزرا میگه که الان که دونگ یی وارد قصر میشه دیگه یک بانوی بازرسی نیست بلکه الان به عنوان بانوی ویژه قصر هست که وارد میشه و شما باید بدونید که الان چه کسی رو میخواید بازجویی کنید .وزرا که شوکه شدن میگن این تصمیم قابل قبول نیست و مخالفت میکنن و میگن  اون یک مجرمه و با آتیش زدن خزانه قصر و فرار کردنش باید مجازات بشه اما امپراتور میگه دیگه حرفی ندارم  و میره…

وزرای حزب جنوبی که حسابی شوکه شدن در پایان جلسه  میگن که امپراتور با  حقه میخواد از اون دختر محافظت  کنه .

دونگ یی با لباس های ویژه وارد قصر میشه . لباس هایی که خودش از معنا و مفهومش باخبر نیست . و منشی بهش میگه که شما فعلا به اقامتگاه برید خود امپراتور میاد و توضیح میدن.

امپراتور در تالار به وزرا میگه که الان که دونگ یی وارد قصر میشه دیگه یک بانوی بازرسی نیست بلکه الان به عنوان بانوی ویژه قصر هست که وارد میشه و شما باید بدونید که الان چه کسی رو میخواید بازجویی کنید .وزرا که شوکه شدن میگن این تصمیم قابل قبول نیست و مخالفت میکنن و میگن  اون یک مجرمه و با آتیش زدن خزانه قصر و فرار کردنش باید مجازات بشه اما امپراتور میگه دیگه حرفی ندارم  و میره…

وزرای حزب جنوبی که حسابی شوکه شدن در پایان جلسه  میگن که امپراتور با  حقه میخواد از اون دختر محافظت  کنه .

پس از پایان جلسه امپراتور به اتاقش میره و منشیش رو صدا میکنه و میگه: دونگیی رو آوردی . مشکلی پیش نیومد . سوالی نکرد.

منشی میگه : نه فقط تعجب کرده و هنوز خبر نداره .

امپراتور که هیجان زده هست میگه نمی دونم چطور واقعیت رو بهش بگم و منشی میگه فقط احساس تونو بهش بگید.

امپراتور به اقامتگاه موقت دونگیی میره و با اون ملاقات میکنه .

دونگیی که الان از طریق ندیمه هاش  از موضوع باخبر شده وقتی امپراتور رو میبینه میگه که چرا این کارو کردی و به زودی همه میفهمن که فقط برای که من بتونم وارد قصر بشم این لباسارو من پوشیدم و همه اشتباه میکنن  اما امپراتور میگه اشتباه نشده و این حقیقت هست و ازش خواستگاری میکنه و انگشتری رو که قبلا باهم در بازار براش خریده بود رو توی دستاش میزاره و به قصر اصلی برمیگرده . و دونگ یی هم که شوکه شده بود همونجا توی اقامتگاه موقتش میمونه.

اما دونگیی توی بد مخمصه ای گیر کرده چون اون دختر یک مجرم هست که به کشورش خیانت کرده و به همین دلیل نمیتونه تصمیم بگیره.

چانسو شب قبل موضوع رو از رئیس سئو میفهمه و رئیس سئو بهش میگه که امپراتور چه تصمیمی گرفته . تنها راه برای محافظت از دونگیی همینی هست که  امپراتور گرفته.

چانسو  حالا که دونگیی وارد قصر شده و امپراتور به دیدنش رفته به پیش امپراتور میره تا با اون صحبت  کنه …

چانسو به امپراتور میگه که میخوام بدونم چه احساسی نسبت به دونگیی داری ؟ اما امپراتور میگه که اول من میخوام ازت یه سوال کنم که الان به چه عنوانی این سوال رو میپرسی؟ برادرش یا عشقش ؟

و میگه که بعنوان برادرش اومدم و میخوام این سوالو ازت بپرسم که اگر از بودن باشما بترسه چیکار میتونی براش بکنی . اونم فقط بخاطر موضوعی که از کنترول اون خارجه …

و بعد چانسو به سراغ دونگیی میره …

دونگیی و اون که هردو از گزشته هم با خبرن و میدون که اگر معلوم بشه که اونا چه نسبتی با رئیس و گروه شمشیرزنا دارن چه خطری ممکنه  براشون رخ میده ..

و از اون طرفم دونگیی ناراحته که اگر بخواد این راز رو از امپراتور پنهان کنه و روزی برملابشه چیکار باید بکنه …

و موجب ناراحتی امپراتور میشه ..

چانسو که دونگیی رو میبینه میگه که اگر بخوای همین الان تورو از قصر خارج میکنم و با هم پایتخت رو رها میکنیم .

اما آیا میتونی مثل وقتی زندگی کنید که امپراتور رو هنوز نمیشناختی….

 

اما وقتی خبر به بانو جانگ میرسه اون به شدت عصبانی میشه و به سراغ امپراتور میره .

بانو جانگ به امپراتور میگه که : من مخالفت وزرا با اومدن دونگیی رو براتون حل میکنم اما شما باید در ازای انجام این کار برادر منو که فقط به جرم خرید و وارد کردن دارو از خارج قصر اونم برای خواهرزادش (ولیعهد) و یک تهمت اونو بازداشت کردن و به زندان انداختن رو آزاد کنی و به اقامتگاهش برمیگرده.

امپراتور که از شنیدن این صحبت ها تعجب کرده با مشاور ورئیس سئو مشورت میکنه  و رئیس سئو میگه که بهتره که رئیس جانگ رو ازاد کنید ولی به اون یک مقام پایین بدید من بزودی دوباره اونو گیر میندازم چون یک مدرکی دارم که فعلا نمیتونم در موردش بگم .

بنابر این رئیس جانگ آزاد میشه و پیش خواهرش میره و به اون مقام رئیس مهمان خانه قصر رو میدن.

اما چانسو به منزلش برمیگرده و تمام نشانه های گروه شمشیرزنا رو آتیش میزنه و با خودش میگه که : من  اینارو از بین میبرم اما برای همیشه اونا رو توی دل خودم نگه میدارم  اما انتقام شما رو میگیرم … اما دونگیی نباید به هیچ وجه تاوان این موضوع رو بده و برای حمایت از اون  تمام  تلاشمو انجام میدم.

امپراتور به اقامتگاه دونگیی میره اما میبینه که اون توی اقامتگاهش نیست و لباساشو گزاشته و رفته …

به همین علت دستور میده که همه جارو دنبالش بگردن …

چانسو در همین لحظه میاد و از موضوع باخبر مشه و به امپراتور میگه که امروز سالروز مرگ پدر و برادش هست و اون باید روی صخره فلان کوه باشه…

با شنیدن این خبر امپراتور فورا خودشو به اون صخره میرسونه و میبینه که دونگیی اونجاست…

دونگیی تصمیمشو میگیره و اینجاست که درخواست امپراتور رو میپذیره.

خلاصه قسمت 30 سریال افسانه دونگ یی

دونگیی به هوش میاد و خبرش به چانسو میرسه و چانسو سراغش میره و ماجرا رو براش تعریف میکنه و میگه که تمامشونو دستگیر کردن و دارن ازشون بازرسی میکنن. وقتی خبر به امپراتور میرسه خوشحال میشه اما تصمیم میگیره که فعلا سراغش نره و به ماجرا رسیدگی کنه

بقیه متن در ادامه مطلب ....

ادامه نوشته

خلاصه قسمت 29 سریال افسانه دونگ یی

امپراتور که با شنیدن صدای هاگیوم دونگیی تونسته بود اونو پیدا کنه اونو پنهانی به اقامتگاهش در شهر میبره و ماجرا رو ازش میشنوه و اینکه در موردش نگران بوده رو هم مطرح میکنه و میگه که دنبالش میگشته . از طرفی به مباشراش میگه که برن و رئیس سئو و چانسو رو خبر کنن که بیان توی اقامتگاه .

و دوگیی رو به چانسو میسپره و میگه که با وجود تو خیالم راحته که آسیبی به اون نمیرسه از طرفی هم چون دونگیی ضعیف شده بود بهش دستور میده که باید استراحت کنه و پزشک دربارو خبر میکنه که ازش مراقبت کنه

در قصر برادر ملکه جانگ میره سراغ ملکه و میگه که دونگیی از دستشون فرار کرده از طرفی  ملکه میفهمه که امپراتور هم توی قصر نیست بنابر این نگران میشه و میره قصر اصلی که از مباشرا ی امپراتور سوال کنه به اونجا میره و اونا هم بهش جواب نمیدن و عصبانی میشه که در این لحظه امپراتور سرمیرسه و میخواد که باهاش صحبت کنه اما امپراتور بهش میگه که فعلا نمیخواد و میره .

با این کار امپراتور ملکه حسابی تعجب مبکنه و ناراحت میشه و مشکوک میشه که نکنه اتفاقی افتاده یا  دونگیی امپاتور رو دیده باشه.


افسر سئو با امپراتور صحبت میکنه و مدرکی رو که دونگی باخودش آورده رو بهش نشون میده و میگه که اونا اموال امپراتوری رو فروختن و

امپراتور هم تصمیم میگیره که برای اینکه حقیقت ماجرا معلوم بشه رئیس سئو رو به عنوان فرمانده نگهبانان قصر منصوب کنه و بهش اختیارمیده که ماجرا رو روشن کنه . رئیس سئو هم شروع به تحقیق میکنه و ابتدا به دادگستری میره و تمام مدارک رو جمع میکنه . با این کار حزب جنوبی احساس خطر میکنن و تشکیل جلسه میدن .

 

رئیس سئو با دونگیی ملاقات میکنه و دونگیی وجود گیاه روناس در لباس ملکه رو در رختشور خونه بهش گزارش میده و میگه که احتمالا خودشون میخواستن برای ملکه این هیوم پاپوش درست کنن و رئیس سئو هم شروع به بررسی میکنه .


بعداما در قصر یک اتفاق رخ میده . در مکانی که دارن خزانه جدید رو میسازن هنگام کندن زمین یک سری مدارک پیدا میشه که دفترای حساب رسی هست و از آتیش مصون موندن و چیزیشون نشده . رئیس خزانه بادیدن این مدارک شوکه میشه و بنا به دستور مدارک به محلی فرستاد ه میشن که بعدا مورد بررسی قرار بگیرن .

رئیس جانگ با شنیدن این خبر به شدت وحشت میکنه و به رئیس خزانه میگه که هرجورشده باید از شر اون مدارک خلاص بشن . به همین علت رئیس خزانه اول به طور عادی به محل اسناد میره اما بهش اجازه نمیدن بنابر این تصمیم میگرن بطور پنهانی شب هنگام به اونجا برن و مدارک رو بردارن . اما وقتی که افراد نقاب دار به سراغ مدارک میرن  و مدارک رو برمیدارن که از اونجا فرار کن رئیس سئو میاد و میگه دنبال این مدارک بودید اونا همه جعلی هستن و همشونو دستگیر میکنه که در بینشونم رئیس خزانه داری وجود داره .

از اون طرفم چانسو به سراغ رئیس جانگ میره و اونو دست گیر میکنه از رفتن رئیس سئو چانسو میاد توی اتاق دونگیی اما میبینه که اون بیهوش روی زمین افتاده و سریع پزشکا رو خب میکنن . بعد از چند ساعت خبر به امپراتور میرسه و فورا خودشو به اونجا میرسونه و پزشک دربار میگه که چون بدنش ضعیف شده نمی تونن داروی قوی استفاده کنن و تنها اشقه قرمز هست که میتونه کمکش کنه که اونم چون به چین صادر شده توی پایتخت وجود نداره .

اما امپراتور میگه که توی جوشونه ای که من مصرف میکنم مگه اشقه وجود نداره من جوشونده رو نمیخوام از اشقش برای دونگیی استفاده کن و پزشک با اکراه میپذیره .

ملکه جانگ باخبر میشه که امپراتور چند روزه جوشوندشو نخورده و اصلا مواد اون وارد قصر اصلی نشده و تازه از قصر هم خارج شدن .به همین علت یکی از پرستارا رو میارن و تحت فشارش قرار میدن و مجبورش میکنن که بگه چرا امپراتور جوشوندشو نخورده و اونم میگه که امپراتور دستور دادن که جوشوندشونو به اقامتگاهشون در شهر بفرستن . و اینجاست که ملکه حدث میزنه که اون دونگیی رو دیده و دونگیی در اقامتگاه در شهر هستش.

پایان قسمت 29


خلاصه قسمت 28 سریال افسانه دونگ یی

دونگیی که لباس رختشورا رو پوشید وارد قصر شد و بعد به سمت یکی از درب هایی که به قصر اصلی میرسه  میره اما وقتی میخواد وارد بشه سربازا سرمیرسن و نمیزارن عبور کنه در همین لحظه امپراتور هم که از سوء قصد علیه ملکه ناراحته توی باغ داره قدم میزنه که ناگهان صدای دعوا رو از جلوی درب میشنوه وبه یکی از مباشراش میگه برو ورسیدگی کن و اگر مشکلی نیست بی سرو صدا ردشون کن برن  درهمین لحضه که امپراتور داره درب رو نگاه میکنه بهش خبر میدن که ملکه جانگ بهوش اومده و اون سریع خودشو به اقامتگاه ملکه میرسونه . اما مباشر هم میره و جلوی سربازا رو میگیره و میگه که اگر مشکلی نیست این دخترو ردش کنید بره و دیگه نمیخواد بفرستیدش دادگستری. و اونا هم دونگ یی رو به بیرون قصر اصلی میبرن و رهاش میکنن.

بعد از اینکه امپراتور ملکه رو میبینه و میره برادرش میاد و با ملکه صحبت میکنه و میگه که چرا این کارو کرد و رئیس جانگ هم میگه که با تمام قدرتش ازش حمایت میکنه .

از طرف دیگه سربازای رئیس سئو میفهمن که دونگیی قبلا توی چه میهمان خانه ای بوده . مسئول میهمان خانه میگه که دونگیی به همراه دوستش سولهی اومدن و مدتی رو اینجا بودن . با این خبر دیگه اونا مطمعن میشن که دونگیی به پایتخت رسیده و شروع میکنن به گشتن در مورد اون. و قتی از قسمت نگهبانی چپ پرسو جو میکنن میفهمن که یه نفر داشته دنبال رئیس سئو و چانسو میگشته و حدس میزنن که از طرف دونگیی بوده باشن چرا که اون خبر نداشته که اونا از پاسبانی رفتن.

اما از طرف دیگه از مادر ملکه جانگ میگم که یه تعداد اوباش رو خبر میکنه و بهشون پول میده که برن به خانه ملکه سابق و اذیتش کنن و اونا هم میرن و تمام اسباب ملکه سابق رو میشکنن و خراب میکنن.

دونگیی که نمیتونه وارد قصر اصلی بشه به رختشور خانه میره و شروع به شستن لباسا میکنه ولی لباسای ملکه جانگ رو آورده بودن که بشورن که یک دستمالی رو پیدا میکنه که به نوعی گیاه آغشته بوده (اسمشو نمیدونم چی بود ) که اثرش اینه که تاثیر سم رو کاهش میده . ناگهان خبر میرسه که قراره از بازرسی بیان و رختشور خونه رو بازرسی کنن . دونگیی که خیلی خوشحال میشه تصمیم میگیره به نحوی دوستاشو خبر کنه به همین علت به بهونه گذاشتن لباس به اتاق یکی از خدمتکارا میره به  و وقتی که اونا میرن  نوشته ای رو در زیر یکی از کمدا قایم میکنه که بازرسا پیداش کنن و بفهمن که اون اونجاست .

بازرسا میان  اما سربازرس که با ملکه جانگ دوسته و با دونگ یی مخالف هست هم همراه سربازرس جانگ (که دوست دونگ یی  هست ) میاد و میگه که چون تو با ملکه مخالفی نمیشه تنها کار کنی و باید روت نظارت کنم  وقتی که بازرسی که دوست دونگیی هست میخواد بره اتاق رو بگرده سربازرس بهش اجازه نمیده و میگه که دونفر دیگه که اون اونارو میشناسه و از افرادش هستن برن و اتاق رو بگردن و اونا میرن واتاق رو بررسی میکن و تمام  لوازم ممنوعه رو باخودشون میبرن و بازرسی تموم میشه .

دونگیی که الان واقعا ترسیده بوده چرا که اگر اونا نامشو پیدا میکردن کارش تموم بود سریع به اتاق خدمتکارا میره تا ببینه که آیا بازرسا پیغامی رو که قایم کرده بوده رو دیدن و بردن یا نه که میبینه اونو بردن  که در این لحظه یکی از صاحبان اتاق میاد و میگه که داری چیکار میکنی میخوای دزدی کنی  و داد و هوار راه میندازه.

اما دوست دونگیی به بازرس جانگ خبر میده که یه چیزی باید بهتون بگم و میرن یه جایی و خصوصی صحبت میکنن . دوست دونگیی میگه که از دونگ یی یه نشونه پیدا کرده  و تعریف میکنه که وقتی اونگیوم و شینبی رفتن و بازرسی کردن من رفتم و دوباره بازرسی کردم و یک پیغام از دونگیی پیدا کردم که مثل قبلا رمزی نوشته شده و کار دونگیی هست و اون گفته که توی رخت شور خونه هست . به همین علت اونا سریع به سمت رختشور خونه حرکت میکنن و زمانی میرسن که اون خدمتکار دست دونگیی رو گرفته و میخواد به بازرسی بیاره و جلوشو میگیرن و دونگیی رو با خودشون به یه جایی که در دید نباشه میبرن و سرباز رس جانگ میگه که من میرم و به امپراتور خبر میدم تو همین جا باش.

اما در قصر اتفاقی رخ میده .

به امپراتور خبر میدن که افرادی قصد شورش دارن و با ملکه سابق در ارتباطن و دادگستری شروع به دستگیری اونا کرده .

دادگستری تمام وزیرایی که به خانه ملکه سابق رفتو امد میکردن رو دسگیر میکنه و به بازرسی میان و سربازرس جانگ رو به همراه دوست دونگیی رو بازداشت میکنن و اونا نمیتونن برن و به شاه خبر بدن که دونگیی توی قصره.

در کانون نوازندگان پسر رئیس اونجا رئیس پونگ رو به تحقیق در مورد اون رختشوری که دیده بوده میفرسته و اونم میاد و میگه که اون بانوی رختشور خونه بوده . اونم بلافاصله میره رختشور خونه و به دونگیی نگاه میکنه اول شک میکنه اما بعد میفهمه که اون خود دونگیی هست اما تعجب میکنه و میره خونه و با پدرش صحبت میکنه ولی چون اونا با رئیس جانگ مشکل دارن میرن به پیش وزیر که برادر اونه (رئیس کانون نوازندگان) تا خبرو به اون بدن اما وقتی اونجا میرسن میبینن که رئیس جانگ هم اونجاست و ناچارا خبرو همونجا هم به رئیس جانگ و هم به رئیس دادگستری میدن . با شنیدن این خبر اونا سریع سربازا رو میفرستن تا همه جا ی قصر رو بگردن  و به رختشور خونه هم سر میزنن .

دونگیی که میبینه سربازرس جانگ و دوستشو گرفتن به رختشور خونه سر میزنه که میبینه سربازا دارن همهی اونجا رو میگردن به همین علت فرار میکنه تا از قصر خارج بشه . اما سربازا میبیننشو دنبالش میکنن اون جلوی یکی از خروجی ها میاد پشت دیوار کفشاشو در میاره و نوک شون پیدا بوده به همین علت سربازای جلوی خروجی میان که اونو که پنهان شده بوده رو بگیرن ولی میبینن که فقط کفشاش هست و اونم از فرصت استفاده میکنه و فرار میکنه .

شب شده و دونگی در مسافرخونه ای هست که برای سولهی هست و ناراحت هست که هیچ راهی نداره . مشغول نواختن هاگیوم میشه .

در این هنگام هم امپراتور بیرون قصر هست و ناگهان صدای اونو میشنوه و دنبال صدا میره و دونگیی رو میبینه … Description: icon cry خلاصه سریال دونگ یی قسمت 28

پایان قسمت 28

خلاصه قسمت 27 سریال افسانه دونگ یی


وقتی رئیس جانگ  به پایتخت برمیگیرده اول بانو جانگ در مورد امپراتور میگه که اون هیچ وقت دست از دونگ یی نکشیده و هنوز داره دنبالش میگرده . رئیس جانگ هم میگه که رئیس سئو داشت در یوجو به سربازا دستور میداد و قدرت این کارو داشت و ما از اونجا فرار کردیم . و گفت که دونگیی هنوز زنده هست و از دستش فرار کرد. و تصمیم میگیرن که همه جا رو تحت نظر داشته باشن و به محض دیدن اون اونو دستگیر کنن. بقیه در ادامه مطلب
ادامه نوشته

خلاصه قسمت 26 سریال دونگ یی

رئیس جانگ به همراه سربازاش میان به تجارتخونه و دونگیی رو که میخواست فرار کنه و در حال التماس به تاجر هست رو میبینه و اونو دستگیر میکنه و باخودش  میبره . از اون طرفم تاجر شوکه شده چرا که رئیس جانگ اونو تحدید کرد که به کسی خبر نده وگرنه اونو هم میکشه و ناراحت بود که چرا  جلوی دونگیی رو گرفته بود و نکه اون راست گفته باشه که بانوی قصر بوده .

رئیس جانگ دونگیی رو بازجویی میکنه که دیگه چه کسایی از موضوع آرشیو اطلاعات باخبر هستن و چطور هنوز زنده مونده و اصلا شیم اونتاک رو چطور میشناسه . دونگیی هم میگه افرادی که توبرای کشتن من فرستاده بودی نتونستن منو بکشن.

از طرف دیگه شیم اونتاک فرار کرده و خبری از ش نیست و چون محل تبعیدشو ترک کرده سربازا دنبالش هستن.

چانسو که نتونسه بود توی ایستگاه اسب پیدا کنه به شهر میره و از مسافرخونه ای که احتمال میده اسب داشته باشن اسب میخواد اما اونا هم اسب نداشتن به جز یکی که مریض بود . ناگهان به فکر قسمت آموزش اسب سواری میوفته و میره اونجا  و میتونه دوتا اسب اموزشی جور کنه  که  بوسیله اونا به سمت یوجو حرکت می کنن.

روز بعد رئیس جانگ تصمیم میگیره که اول از شر دونگیی خلاص بشه و بعد که شیم اونتاک رو گیر آورد اونو هم بکشه . اما وقتی اونو میارن که بکشن شیم اونتاک سر میرسه و میگه چیزی که میخوای پیش منه اگه ارشیو رو میخوای باید دونگ یی رو رها کنی. و میگه که مسئول آرشیو از دوستانش بوده و تونسته به نحوی آرشیو رو بگیره . از اون طرفم  فرستاده چین  عجله داره و هرچه زودتر میخواد که آرشیو رو ببینه . به همین علت رئیس جانگ مجبور میشه حرفشو قبول کنه و اجازه بده که دونگ یی بره .

دونگیی فرار میکنه اما  پیش بانوی مهمانخانه میره و ازش کمک میخواد و اونم به افسر مهمانخانه میگه که با نیرهاشون برن تا اونو نجات بدن .

بعد از رفتن دونگیی . شیم اونتاک میگه که آرشیو در دامنه فلان کوه  زیر درختان کاج دفن کردم و رئیس جانگ هم بخشی از نیروهاشو میفرسته دنبال پیدا کردن ارشیو.

رئیس سئو و چانسو به پایتخت میرسن و دنبال تجارتخونه میگردن وقتی به اونجا میرسن و از اینکه دونگیی دست رئیس جانگ افتاده به شدت ناراحت و عصبانی میشن . رئیس سئو میگه که دیگه تنها راه اینه که آشکارا دنبالش بریم و از نیرو های فرمانداری کمک بگیریم (بوسیله مهر)

نیرو های بانوی مهمانخانه به همراه دونگیی وقتی به محلی که شیم اونتاک در اونجا زندانیه سر میزنن میبینن که اونجا به شدت محافظت میشه و نتنها نیرو های رئیس جانگ بلکه سربازای فرمانداری هم دارن بهشون کمک میدن .اما ناگهان یه پیک میاد و تمام سربازای فرمانداری رو فرامیخونه و باعث میشه که فقط تعداد کمی از نیروهای رئیس جانگ باقی بمونن و از این فرصت استفاده میکنن و به اونا حمله میکنن و شیم اونتاک رو نجات میدن .

اما باقی نیرو های رئیس جانگ که دنبال کتاب رفته بودن اونو پیدا میکنن و  اونو به فرستاده چین میدن .

وقتی که رئیس جانگ باخبر میشه که شیم اونتاک فرار کرده وسربازای فرمانداری هم رفتن بلافاصله فرار میکنه و به سمت پایتخت میره .

دونگیی و شیم اونتاک فرار میکنن و بانوی مهمانخانه و دونگیی سوار کشتی میشن و به سمت پایتخت حرکت میکنن اما شیم اونتاک نمیاید وبهش میگه که وقتی به قصر رسیدی به یاد منم باش. اما وقتی میخوان برن شیم اونتاک ارشیو اطلاعات رو به دونگیی میده و میگه که اون کتابایی که به رئیس جانگ دادم همه تقلبی بودن و فقط اسمشون واقعی بوده .

از شانس بد رئیس سئو و چانسو نمیتونن دونگیی رو پیدا کنن .

رئیس جانگ به پایتخت میرسه و موضوع رو به بانو جانگ میگه و اونم بشدت عصبانی میشه .

پایان قسمت 26 سریال افسانه دونگ یی.


خلاصه قسمت 25 سریال دونگ یی

دونگیی وسایشو جمع میکنه و تصمیم به فرار میگیره اما وقتی از اتاقش رو ترک میکنه فردی که بهش میگه عمو میبیندش و مبگه میخوای فرار کنی و دونگ یی ازش خواهش میکنه که بهش اجازه بده که بره و اونم بهش اجازه میده که فرار کنه . دونگی از تجارتخونه فرار میکنه و  اما توی راه به یک نفر برخورد میکنه و مجبور میشه خودشو مخفی بکنه . اون فرد کسی نیست جز برادر بانو جانگ . دونگیی با دیدن اون تعجب میکنه چراکه 3 روز تا پایتخت فاصله داره و نمیدونه چرا اون به یوجو اومده . به همین علت چون راهش بسته بود برمیگرده به تجارت خونه اما توی راه رئیس تجارتخونه اونو میبینه و میگه کجا داشتی میرفتی میخواستی فرار کنی و میخواد که کیسه ی همراهشو بگرده که شیم اونتاک میاد و میگه دونگ یی رو فرستاده بوده بره لباساشو براش بیاره و کیسه همراهشم لباسای اونه و کیسه رو از تاجر میگیره و میره . وتاجر م که تعجب کرده بود دونگ یی رو رها میکنه.

دونگیی که به شدت تعجب کرده بود که چرا شیم اونتاک بهش کمک کرده بعد میره سراغ اون و حقیقت کارشو میفهمه و اون میگه که وقتی که داشتی با عمو صحبت میکردی من صحبتاتونو شنیدم و تعقیبت کردم اما دیدم که وقتی به رئیس جانگ رسیدی سریع خودتو قایم کردی که این برای من تعجب اور بود که یه خدمتکار چطور چنین فرد درباری رو میشناسه.

                         بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

خلاصه قسمت 24 سریال دونگ یی

بانو جانگ به مقام ملکه رسید …

                       برای مشاهده بقیه متن به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

خلاصه قسمت 23 سریال دونگ یی

دونگ یی فرار میکنه تا نقابدارا دنبالش نکن و از قصر خارج میشه و به خانه منشیی که دوست رئیس سئو هست میره که در مورد ماجرا باخبره و مدرک رو بهش نشون میده . اونم بهش میگه که باید لباستو عوض کنی و پنهان بشی . من همین الان از شهر خارج میشم و پیش امپراتور میرم  و این مدرک رو بهش نشون میدم  الان جون تو درخطره . اما نقاب دارا به خونه اون میان و به همین علت به دونگیی میگه که مدرک باید پیش خودت باشه و باید فرار کنی . نقابدارا به خونه میریزن و مشاورو میکشن و دونگی فرار میکنه …

                           برای خواندن بقیه متن به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

خلاصه قسمت 22 سریال دونگ یی


دونگیی به دوستانش گفت که دوباره به بازرسی خزانه میره با اینکه کتک خورده بود و رفت . اما دوستانش به بانوی سربازرس جانگ گفتن و اونم تصمیم گرفت که برای پشتیبانی از دونگ یی به کمکش بره و همراه اون سایر دوستانشم راه افتادن .  دونگیی که به ورودی خزانه رسید کارمندان اونجا دوباره تحدیدش کردن و میخواستن بزننش که سایر بانو های بازرس هم سر رسیدن و گفتن که برای بازرسی اومدن و از اون حمایت کردن . از اون طرفم کارمندای خزانه داری کوتاه نیومدن و به سربازا دستور دادن اونا رو بگیرن که …

Description: 13456720181 خلاصه قسمت 22 سریال دونگ یی

                   بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

دونگ یی زمانی که به قصر رسید متوجه شد که ملکه مادر فوت کرده و هم زمان امپراتور دستور خلع ملکه رو صادر کرده بود.

Description: 13454562621 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

 

روز بعد مراسم خلع ملکه از مقامش اجرا میشه و ملکه از مقامش عزل میشه و قصر رو ترک میکنه .

Description: 13454562622 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454562623 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454562624 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454562625 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454576292 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

 

بانو جانگ  هم که تونسته بود به یک نقشه از شر ملکه و ملکه مادر خلاص بشه دیگه خیالش راحت شده بود. با حذف مخالفان او دیگه مشکلی برای رسیدن به مقام ملکه جلوی راهش نداره.

Description: 13454576291 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

دراینجا داستان به عقب برمیگرده و شب گزشته رو مرور میکنه .

دونگیی بعد از شنیدن خبر مرگ ملکه مادر و شروع خلع ملکه به بانوی بازرس میگه که باید جلوی این کارو بگیریم اما اون میگه که دیگه نمیشه . به همین علت خودش تلاش میکنه که مدرک جعلی بودن حواله پول رو به امپراتور بده اما ملازمای قصر اصلی بهش اجازه نمیدن که اینکارو کنه و میگن امپراتور هیچ کسی رو نمیبینه . در این لحظه رئیس سو رو میبینه و رئیس سو به اون میگه که فعلا نباید کاری انجام بدیم چون فایده ای نداره و باعزل ملکه قدرت حزب جنوبی بالا رفته و اگر ما بخوایم پرونده رو دوباره باز کنیم با تمام قدرت جلوی ما می ایستن و نمیزارن ما کاری انجام بدیم و ما باید از این مدرک در موقعیت دیگری استفاده کنیم. به همین علت همه سکوت میکنن . دونگ یی هم  پیش ملکه میره و اونم همین پیشنهاد رو میده.

Description: 13454576293 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454576294 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454576295 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454583811 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

 

اعضای حزب جنوبی هم حالا که دیگه قدرت دستشون افتاده خیلی خوشحال هستن . بخصوص برادر بانو جانگ که به مقام رئیس پاسبانی چپ رسیده .

Description: 13454583813 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

خوب داستان این ماجرا تا اینجا دیگه تموم میشه و به حاشیه میره و موضع و ماجرایی جدیدی شروع میشه

(این ماجرا خیلی جالب هست و سرانجام این ماجرا خیلی جزابه البته این آخرین ماجرای این سریال نیست و چند ماجرای دیگه هم هست که اونا هم به نوبه خودشون خیلی جالب هستن بخصوص آخرین ماجرای سریال چون نمیخوام لذتشو از دست بدید بیشتر نمیگم و جای خودش براتون میگم)

 

بانو های بازرس امروز هرکدومشون پست های جدیدی بهشون تعلق میگیره . برای بازرسی به قسمت های مختلف قصر فرستاده میشن. اما بانوی جدید سربازرس که با رفتن ملکه دوباره به مقامش بازگشته بود و با دونگیی مشکل داشت اونو به خزانه میفرسته این کارو به خواسته بانو جانگ انجام داده بود که میخواست اونو از قصر خارج کنه. با شنیدن اینکه دونگ یی به خزانه فرستاده شده تمام دوستانش شوکه میشن اما دونگ یی که از چیزی خبر نداره زیاد توجه نمیکنه.

(خزانه دربار جایی هست که مسئولای اونجا اجازه بازرسی رو به بانو های بازرس نمیدن وبه این علت دونگیی رو به اونجا فرستادن که چون میدونن اون ادم سمجی هست بنابر این برای خودش شر درست میکنه و  باعث میشه که از قصر اخراج بشه اونو اونجا فرستادن.)

Description: 13454583814 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454583815 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454593821 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

دونگ یی به محل خزانه میره اما اونجا بهش اجازه کاری رو نمیدن وفقط میگن همین جا بمون  و بعد برو و پرونده ای رو بهش نشون نمیدن که بررسی کنه.

Description: 13454593822 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454593823 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

در طرف دیگه ماجرا رئیس جانگ (برادر بانو جانگ (هویی)) به مقام رئیس پاسبانی چپ رسیده . رئیس سو رئیس پاسبانی چپ چونسو (برادر دونگ یی) رو برای اینکه بتونه رئیس جانگ رو بیشترتحت نظر داشته باشه اونو به پاسبانی چپ انتقال داده چرا که الان جون دونگ یی در خطره و اونا میخوان که بهش صدمه بزنن و بهترین راه اینه که مراقب حراکات رئیس جانگ باشن.

Description: 13454593824 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

امپراتور برای اینکه مشکل کمبود مس رخ داده از قصر خارج شده و به خزانه سر میزنه و میفهمه که دونگ یی به اونجا انتقال پیدا کرده.

روز بعد دونگ یی که میبینه کارمندای خزانه بهش اجازه بررسی مدارک رو نمیدن به طور پنهانی  به سراغ پرونده ها میره و اونا رو بررسی میکنه و متوجه خطا ها ی اونا میشه و دفتر درآمد ها رو برمیداره که بره   اما هنگامی که خارج میشه کارمندا و رئیس خزانه اونو میگیرن و بعد اونو کتک میزنن و رهاش میکنن بره.

Description: 13454598522 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454598523 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454598524 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

Description: 13454598525 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

دونگ یی رو خدمتکارا به قسمت بازرسی میرسونن و موضوع رو دونگیی به سربازرس جانگ که دوستش هست میگه و اون میگه کارمندای اونجا به دلیل اینکه اموال امپراتوری رو توی دستشون دارن به کسی اجازه ی بازرسی رو نمی دن و روال معمول این بوده که ما هم با اونا کاری نداشتیم .

دونگ یی موضوع رو به رئیس سو (فرمانده نگهبانی چپ) میگه و اون اونو پیش یکی از دوستانش که جزو مشاورای دربار هست میبره و از اون راهنمایی می خواد  . مدرکی که دونگیی توی خزانه دیده بود این بود که 10 هزار دیانگی که برای کنارگزاشتن ملکه و مرگ ملکه مادر خرج شده بود از دارایی های امپراتور استفاده شده بوده و این پول رو رئیس جانگ به طریقی استفاده کرده بود . مشاور هم میگه که باید مدرک رو برداریم و راهنمایشون میکنه.

Description: 13454601521 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

دونگ یی که مصمم شده بود روز بعد به دوستاش میگه که میخواد دوباره به سراغ خزانه بره و مدارک رو بررسی کنه اما دوستاش میگن که این کارو نکنه اما اون میره . وقتی دونگ یی به خزانه میرسه کارمندای خزانه جلوش می ایستن و میخوان تنبیهش کنن اما … از اون طرف وقتی سر بازرس جانگ متوجه میشه به همراه سایر بانو های بازرس که دوست دونگ یی بودن به محل خزانه میان و در لحظه ای که کارمندا میخوان با دونگ یی درگیر بشن میرسن و میگن که ما میخوایم خزانه رو بررسی کنیم. اما اونا نمیزارن و جلوی هم می ایستن …

Description: 13454601522 خلاصه قسمت 21 سریال دونگ یی

اینم پایان قسمت بیست و یکم سریال دونگ یی.

خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

افراد ناشناس به سراغ دونگ یی میان و اونو که در گوشه ای منتظر بازگشت برادرش بود رو میگیرن و با خودشون میبرن.

Description: 13451934901 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

رئیس نگهبانی و چونسو هم منتظر خبری از سربازا بودن که رفته بودن دنبال دونگیی وقتی میفهمن که خبری ازش نیست شروع به گشتن به دنبال اون میکنن. چون میدونن جونش درخطره.

Description: 13451934902 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

اما اون افراد ناشناس  افراد رئیس جانگ برادر بانو جانگ بودن که اونو گرفتن و اونو زندانی کردن . و رئیس جانگ بهشون دستور میده که از شر اون خلاص بشن و اونو توی رودخونه غرقش کنن. توی قصر که دیگه همه چیز علیه ملکه شده حتی امپراتور هم دیگه به ملکه اعتماد نداره و حال مادر امپراتور هم خیلی وخیم شده.

Description: 13451934903 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451934904 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451934905 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451941451 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451941452 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

رئیس نگهبانی که منشی رو گرفته از او میخواد که بگه چه کسی بهش دستور نوشتن اون حواله پول رو داده تا بوسیله اون بتونن مجرمو پیدا کنن.

اما اون میگه نمیدونه کی پشت این ماجراست و فقط دستور رئیسشو اجرا کرده . و بخشی از نیروهای نگهبان میرن که اونو پیدا کنن و بیارن.

Description: 13451941453 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451941454 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

چونسو که نگران دونگ یی هست به افراد رئیس جانگ شک داره به همین علت یکی از اونا رو میگیره و تحت فشارش میزاره و میفهمه که اونا دونگیی رو گرفتن و به سراغ اونا میره اما  لحظه ای میرسه که اونا دونگیی رو میندازن توی رود خونه و اونو نجات میده.

Description: 13451941455 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451946311 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451946312 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451946313 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451946314 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

افراد نگهبانی که رفته بودن  منشی رو بگیرن توی راه بهشون حمله میشه و رئیس نگهبانی میبینه که نیروهاش کشته شدن و در عین حال منشی که زخمی شده فرار میکنه اما زخمش خیلی حاد بوده درنتیجه میمیر و دیگه اونا نمیتونن ثابت کنن که حواله پول چطور گرفته شده  . کسایی که به منشی حمله کرده بودن افراد رئیس جانگ بودن که خبری از کشته شدن اون ندارن فقط میدونن که اون زخمی شده.

Description: 13451946315 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451950981 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451950982 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

وزرای حزب جنوبی از این فرصت استفاده میکنن و میخوان که هرچه زودتر ملکه و افرادش مجازات بشن .

Description: 13451950983 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451950984 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451950985 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

دونگیی و دوستانش تصمیم میگیرن برای اینکه بتونن فرصتی بدست بیارن و جلوی بازجویی های دادگستری رو بگیرن  دونگ یی رو  پیش رئیس جانگ بفرستن و به دروغ بگه که منشی پیش اوناست و در ازای اون اونا بازجویی ها رو متوقف کنن تا کمی فرصت پیدا کنن . اما رئیس جانگ با اینکه شک داره که اونا راست بگن به دستور بانو جانگ (هویی) کاری انجام نمیده.

Description: 13451954781 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451954782 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451954783 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

اما توی تحقیقات یکی از خدمتکارا اعتراف میکنه و گزارششو به امپراتور میدن. و امپراتور که هنوز به ملکه اعتماد داره اما میگه تا زمانی که مدرک دارن من نمیتونم کاری برات انجام بدم.

Description: 13451954784 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451954785 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451959071 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451959072 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

در طرف دیگه دونگ یی به همراه برادرش میرن که درباره منشی تحقیق کنن و متوجه میشن که اون در اون شهر اشنایی نداشته و به همین دلیل گاوصندوق های تجارتخونه هاشو بررسی میکنن اما چیری بدست نمییارن اما  اون یک نامه ای رو به کسی سپرده و میرن اون نامه رو پیدا میکنن و به وسیله اون دیگه میتونن تحقیقات رو دوباره شروع کنن اما…

Description: 13451959073 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451959074 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

 

اما یک اتفاق رخ میده اونم مرگ ملکه مادر هست با مرگ ملکه مادر امپراتور هم همزمان دستور خلع ملکه رو میده و باعث خوشحالی بانو جانگ و دوستانش میشه که با یک تیر هم ملکه و هم ملکه مادر رو از جلوی خودشون خارج کردن.

Description: 13451959075 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451964991 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451964992 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451964993 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451964994 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

در این لحظه دونگ یی که تازه وارد قصر شده و از چیزی خبر نداره پیش سربازرس میره تا مدرکو بهش نشون بده که میتونن پرونده رو دوباره باز کنن اما اون بهش میگه که دیگه نمیشه و امپراتور دستور خلع ملکه رو صادر کرده.

Description: 13451964995 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451967311 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

Description: 13451967312 خلاصه قسمت 20 سریال دونگ یی

 

خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی


با شنیدن اینکه ملکه توی این کار نقش داشته همه بهت زده میشن چرا که ملکه کسی بوده که این پرونده رو روکرده و مجرمارو پیدا کرده

Description: 13450933841 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450933842 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450933843 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

به همین علت دونگ یی میره پیش بانو جانگ تا با هاش حرف بزنه اما از اینجای داستان به بعد همه چیز عوض میشه و بانو جانگ و دونگ یی دیگه باهم صمیمی نیستن و دشمن هم میشن و دونگ یی به طرف ملکه و ملکه مادر میره و به ملکه کمک میکنه.

Description: 13450933844 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450933845 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

امپراتور هم که خودش شوکه شده با ملکه و بانو جانگ صحبت میکنه  و بانو جانگ هم تا میتونه گله میکنه .امپراتور که نمیدونه  الان کدام یکیشون دارن راست میگن به ریئس نگهبانی خبر میده که تحقیق کنه و حقیقت رو براش پیدا کنه:

Description: 13450937681 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450937682 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450937683 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

رئیس نگهبانی هم شروع به تحقیق میکنه  به دونگ یی هم میگه که خودشو درگیر نکنه وگرنه اگر ملکه محکوم بشه پای اون و دستش هم گیر هست.

Description: 13450937684 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

ملکه سربازرس و دونگیی رو میبینه و میفهمن که بانو جانگ چه نقشه ای برای ملکه کشیده و ملکه هم از اینکه پای دونگیی و سربازرس رو هم به ماجرا کشونه سخت ناراحته.

Description: 13450937685 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

در بازرسی هایی که انجام میشه یک حواله پول 10 هزار نیانگی پیدا میشه که توی خونه پزشک بوده و چون اون پزشک با خاواده ملکه در ارتباط بوده و این پول به اسم اونا بوده همه چیز علیه ملکه میشه.

Description: 13450942431 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450942432 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450942433 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450942434 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450942435 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450945531 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

بنابر این دادگستری میاد و خدمتکارای ملکه رو میبرن برای بازجویی و و از اون طرف هم دونگیی که نمیتونه ساکت بشینه با برادرش میرن دنبال مدرک که ببین اون حواله چطور صادر شده اونا به تجارت خونه ها یی که میتونن چنین پولی رو بدن سر میزنن و میبینن که فقط یک تجارت خونه میتونه چنین پولی رو بده و دنبال منشی اون تجارت خونه میگردن.

Description: 13450945532 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450945534 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450945533 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

اون طرف قضیه توی قصر تمام خدمتکارای ملکه رو بردن دادگستری و همه چیز علیه اون شده . حال ملکه مادر هم خیلی بده و بیهوش شده و هنوز بهوش نیومده.

Description: 13450945535 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450948751 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450948752 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450948753 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

بیرون قصر دونگیی و چونسو منشی رو پیدا می کنن و تعقیبش میکنن ولی چون خطر ناک شده بود چونسو از دونگ یی میخواد که یه جا صبر کنه تا اون تنهایی منشی رو  تعقیب کنه . بین راه یه تعداد به منشی حمله میکنن که چونسو همهشونو میزنه اما در همین لحضه سربازای نگهبانی سر میرسن و اونو بازداشت میکنن  و میبرن قصر  توی قصر معلوم میشه که دونگ یی و اون باهم خواهر و برادرن و داشتن دنبال منشی می گشتن . و رئیس نگهبانی وقتی اینو میفهمه اونو آزاد میکنه و سربازا رو میفرسته تا برن دونگی رو برگردونن اما هیچ خبری از دونگیی پیدا نمیشه چرا که یه تعداد ناشناس دنبال اون بودن واونو گرفتن .

Description: 13450948754 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450948755 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

Description: 13450953641 خلاصه قسمت 19 سریال دانگ یی

 

خلاصه قسمت 18 سریال دونگ یی

ر آخر قسمت قبل دونگ یی که به  دست داشتن بانو جانگ (هویی) شک داشت از خدمتکار سوال میکنه که چرا این کارو کرده و آیا بانو هم از کارش خبر داره یانه.

خدمتکار که شوکه شده بود که دونگیی چطور از ماجرا باخبر شده بر میگرده و میترسه و میره سراغ بانو جانگ و حقیقت ماجرا رو به بانو میگه . بانو که از همه جا بیخبره با شنیدن موضوع به شدت شوکه میشه و سریع دستور میده که برادرش بیاد تا از اون بپرسه که چرا دست به چنین کاری زده و از طرفی به خدمتکاراش دستور میده برن و دونگیی رو باخودشون بیارن پیشش.

برادر بانو میاد وبهش میگه که اگر تا الان به اینجا رسیدی دلیلش این بوده که دیگران براش دست به کارای خلاف زدن و بانو شوکه میشه و بعد از یه گفتوگو بانو جانگ تصمیم میگیره که از حالا خودش کاراشو انجام بده…

دونگ یی در این فاصله میخواد که بره توی داروخونه و نسخه های داروی ملکه مادر رو ببینه که بهش اجازه نمیدن بنابر این طبق معمول پنهانی میره اونجا و نسخه هارو برمیداره و می بینه که اخیرا دو جوشونده که وقتی باهم ترکیب بشن مضرر هستن به ملکه مادر داده شده.

در هنگامی که داره از داروخانه خارج میشه به همراه نسخه ها خدمتکارای بانو جانگ میان سراغش و اونو میبرن پیش بانو جانگ.

دونگ یی که حسابی شوکه شده بود به بانو میگه که من باور نمیکنم که شما این کارو انجام داده باشید و … اما بانو میگه که جوشونده رو برای فرزندش میخواسته و دونگیی باورش نمیشه و بانو هم ازش میخواد که موضوع رو آشکار نکنه اما دونگیی قبول نمیکنه و میره …

حال ملکه مادر  بدتر شده .دونگ یی نسخه هارو پیش فرمانده نگهبانی میبره که بهش اعتماد داره و بهش نشون میده و تصمیم میگیرن که ببینن کی بوده که به ملکه نامه داده تا به وسیله اون مجرم رو پیدا کنن. به همین علت میرن نسخه هارو از داروخونه میگیرن و بعد دنبال پیدا کردن صاحب دست خط میگردن.

دونگ یی پرستارو پیدا میکنه منتاها پرستار میترسه و فرار میکنه دونگ یی هم دنبالش میکنه ولی اون از قصر خارج میشه و دونگیی اونو گم مییکنه .بعد به بانوی بازرس خبر میدن و بانو های بازرس به سراغ خونه اون پرستار میرن که میبینن اون خود کشی کرده.

اما نجاتش میدن و میبرنش قصر.

بعد که پرستارو نجات دادن . از اون میپرسن که ما باتو کاری نداشنیم چون تو بودی که نگران حال ملکه مادر بودی فقط به ما بگو که کی پشت قضیه هست . اون میگه که دیده که یکی از پزشکا نسخه ای رو استفاده میکرده و بعد سربازرس به ملکه گزارش میده و ملکه میگه که خودش میره به پادشاه خبر میده و ماجرا رو گزارش میده.

امپراتور که شوکه شده بود دستور میده که خودش می خواد از پزشک بازجویی کنه و حقیقت ماجرا رو بفهمه . برای همین هردو رو میارن که ازشون سوال بشه . امپراتور از پزشک میپرسه که کی بهت دستور داده چنین کاری انجام بدی و پزشک هم میگه که “ملکه” بوده که دستور داده و دراینجاست که همه شوکه میشن که چرا پزشک دروغ گفته ملکه رو مجرم کرده و این قسمت هم تموم میشه.

 


خلاصه ی قسمت هفدهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

خوب در این قسمت هم بعد از کمی خلاصه نشون دادن از قسمت قبل و اعلام کردن بانو جانگ به عنوان همسر رسمی امپراطور همه کلی تعجب میکنند و و دونگ یی هم از ای اتفاق خوشحال میشه بعد این خبر به ملکه دوآگر میرسه که باعث عصبانیت اون میشه و از طرفی هم باعث خوشحال دونگ یی و یونگ دال و جناب هان میشه که مورد لطف امپراطور قرار گرفتند

بانو جانگ و پادشاه هم بعد از عروسی جشن کوچکی میگیرند و بعد هم ملکه دوآگر میاد و همه ی این خوحالی ها رو بهم میزنه و کلی پادشاه رو سرزنش میکنه که چرا بدون مشورت با اون و خودسرانه این تصمیم رو گرفته که امپراطور هم جلوش در میاد و کمی با مادرش جر و بحث میکنه

http://pardistour.com/pic/1345990077_.jpg




مادر بانو جانگ هم میاد و بهش تبریک میگه و کمی نصایح مادرانه انجام میده و البته این خبر وقتی به گوش همسر اداره ی موسیقی میرسه باعث شوکه کردن اون و خود رییس اداره ی موسیقی و پسرش هم میشه

http://pardistour.com/pic/1346054130_.jpg



سپس مشاور ارشد(همون عموی وزیر دادگستری) رو نشون میده که اومدن عده ای از هوادارش تا بهش تبریک بگن و بعد هم کمی نقشه برای آینده بکشند تا موقعیت خودشون رو در دربار مستحکم تر کنند و در اداره ی نگهبانی هم همه میان پیش هی جائه تا در مورد خواهرش بهش تبریک بگند و امپراطور و دونگ یی هم در کتابخانه ی دربار هم دیگه رو میبینند و کمی خوش و بش میکنند

http://pardistour.com/pic/1346047514_.jpg



سپس مراسمی عروسی بانو جانگ و امپراطور رو نشون میده که با حضور ملکه این هیون انجام میشه و بعد در حسن مراسم همه به بانو جانگ ادای احترام میکنند و تبریک میگند

http://pardistour.com/pic/1346019585_.jpg

  



سپس دوربین صحنه ای از شهر رو نشون میده و شخصی میگه 1 سال بعد سپس نشون میده که دونگ یی و افراد اداره ی تحقیقات اومدند و دارن وسیله های ندیمه های دربار رو میگردند تا اشیء ممنوعه رو پیدا کنند(که غالبا وسایلی هستند که از بازار خریداری شده و یا توسط این افراد از اقامتگاه های بانوان دزدیده شده)

http://pardistour.com/pic/1346002573_.jpg


سپس دونگ یی و چان سو رو نشون میده که دونگ یی داره با چان سو در مورد همون پروانه ای که به خاطرش وارد قصر شده صحبت میکنه و میگه هنوز پیداش نکردم و چان سو سعی میکنه که دونگ یی رو از گشتن در مورد اون پروانه باز داره که دونگ یی قبول نمیکنه بعد هی جائه رو نشون میده که اومده به اقامتگاه بانو جانگ و بچه ی بانو جانگ رو میبینه و با بانو جانگ کمی صحبت میکنه

http://pardistour.com/pic/1346038864_.jpg



بعد سکانس میره روی ملکه دوآگر که حالش به شدت بد شده و امپراطور هم در بالای سرش حضور داره و داره توسط مادرش به خاطر ازدواج با بانو جانگ سرزنش میشه و میگه بهش تو باید از ملکه ی اول هم بچه داشته باشی تا اون جانشین تو بشه سپس هی جائه و سایر درباریان جناح جنوب رو نشون میده که دارند با هم صحبت میکنند از حال بد ملکه دوآگر که هی جائه میگه اگر ما همین جور بشینیم و کاری نکنیم بالاخره ملکه دوآگر کار خودش رو میکنه و قدرت ما از بین میره ما باید یک کاری کنیم که ملکه دوآ"ر هر چه سریع تر بمیره که اول کمی سرزنش میشه ولی بعدش همه رو قانع میکنه و میگه این موضوع رو بسپارید به من دوباره نشون میده که دونگ یی و افراد اداره ی تحقیقات اومدن تا اقامتگاه عده ی دیگه ای از ندیمه ها رو بگردند

http://pardistour.com/pic/1346025378_.jpg


سپس در همین حین در بین کتابچه ای دستور ساهت معجونی به اسم باک جول رو پیدا میکنه و بعد نشون میده که ملکه این هیون میفرسته دنبال بانو یونگ از اداره ی تحیقات تا بیاد و وقتی میاد پیش ملکه این هیون نامه ای رو میده بخونه که باعث تعجب بانو یونگ میشه از اون طرف هم بانو جانگ و دونگ یی رو نشون میده که دارند چایی میخورند و بانو جانگ به دونگ یی میگه:من خیلی خوشحالم که تو آدم منی البته قبلش کلی ازش تعریف میکنه و بعد این رو بهش میگه

http://pardistour.com/pic/1346039187_.jpg



سپس بانو یونگ رو نشون میده که داره با جونگ ایم ئر مورد یک خیانت صحبت و میکنه بعد که دونگ یی میاد ماجرا رو میگه به دونگ یی و مشخص میشه که نامه ای که دست ملکه این هیون بوده نامه ای بوده که اطلاع داده شده که داروی ملکه مسموم شده و دونگ یی میگه این یک پاپوشه که میخوان برای بانو جانگ پاپوش درست کنند و بعد هم با جونگ ایم میرن بازار تا از دارو ساز ها مدارکی رو جمع کنند که ببیند آیا داروخانه ی قصر مورد مشکوکی داره یا نه؟

http://pardistour.com/pic/1346028505_.jpg



سپس خبر میرسه که حال کلکه دوآگر به شدت وخیم هست و و دیگه کلا بیهوش شدهو پادشاه هم بلافاصله بعد از شنیدن این خبر میره پیش مادرش دونگ یی هم چان سو رو با خودش میاره به قصر تا در مورد داروهایی که اونجا هست نظر بده  بعد هم بهش میگه که این داروهایی بوده که بانو جانگ دادن و یهو به ذهن چان سو میرسه و میگه اگر معجون باک جول رو با دارویی به اسم اغانتیون ترکیب کنند باعث ایجاد سمی مهلک میشه که ....

http://pardistour.com/pic/1346048302_.jpg



که دونگ یی یهو یاد اون ندیمه ای که اتاقش رو گشته بود میوفته و و بعد از کمی تعقیب و کریز متوجه میشه که کاسه ای زیر نیم کاسه است

http://pardistour.com/pic/1345989901_.jpg


خلاصه ی قسمت شانزدهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

خوب در این قسمت دونگ یی با پای خودش میاد پیش فرستادگان چانگ تا خودش رو معرفی کنه و بعد هم وقتی فرستاده میبردش تا مجازاتش کنند دونگ یی میگه من باید باهاتون صحبت کنم و شما باید مقصر واقعی رو گیر بندازید و این یک تله است که این حرف باعث میشه فرستاده چانگ صحبت کردن با دونگ یی رو قبول کنه 

خوب در این قسمت دونگ یی با پای خودش میاد پیش فرستادگان چانگ تا خودش رو معرفی کنه و بعد هم وقتی فرستاده میبردش تا مجازاتش کنند دونگ یی میگه من باید باهاتون صحبت کنم و شما باید مقصر واقعی رو گیر بندازید و این یک تله است که این حرف باعث میشه فرستاده چانگ صحبت کردن با دونگ یی رو قبول کنه

سپس خبر به امپراطور میرسه که دونگ یی رفته و خودش رو معرفی کرده و امپراطور هم کلی عصبانی میشه و دوباره سکانس عوض میشه و میره روی ملاقات دونگ یی با فرستاده ی چانگ و دونگ یی میگه که من برای حرفی که زدم مدرک دارم که میپرسه چیه؟


http://pardistour.com/pic/1346008564_.jpg



و دونگ میگه:کیم یون دال دچار برفک دهان بوده ولی اون شخصی که به عنوان جنازه معرفی شده اولا صورتش کاملا له شده و همچنین برفک دهان نداشته و پشت سرش هم زخمی وجود داره که نشون دهنده ی اینه که 5 روز قبل مرده و فرستاده ی چانگ هم از شنیدن این حرف ها تعجب میکنه و میگه تو از کجا این همه چیز میدونی؟که دونگ یی میگه پدر من قبلا کالبد شکاف بوده و از فرستاده 3 روز مهلت میگیره تا بی گناهیش رو ثابت کنه سپس نشون میده که کیم یون دال اومده پیش هی جائه و دارند صحبت میکنند و هی جائه میگه که به زودی راحیت میکنم تا مخفیانه از کشور خارج بشی


آقای بان هم که قبلا اسمش بان بود در این قسمت تغییر نام پیدا میکنه به یونگ دالBig Grin (حالا شاید بعدا مشخص بشه که اون فامیلیش بوده)  سپس نشون میده که امپراطور با درباریان جلسه گذاشته و میگه باید بریم و دونگ یی رو پس بیاریم و همه ی وزیرها ازش میخوانند که تجدید نظر کنه ولی امپراطور قبول نمیکنه و همچنین این خبر به بانو جانگ میرسه و اون هم باز به پادشاه شک میکنه  سپس چان سو رو نشون میده که میاد پیش هی جائه و میگه من میخوام از پیش تو برم و هی جائه هم قبول میکنه ولی بهش میگه قبلش ن با تو کار دارم و باید یک کاری برام انجام بدی و چان سو هم قبول میکنه

http://pardistour.com/pic/1346038891_.jpg




سپس نشون میده فرستاده ی چانگ دونگ یی رو ازاد میکنه و بهش 3 روز مهلت میده و میگه:تو باید در 3 روز آینده مدرکی برای من بیاری که بی گناهیت رو ثابت کنه عدونگ یی هم میاد پیش یونگ دال و ازش میخواد که بره و بانو یونگ رو با خودش بیاره بعد از اومدن بانو یونگ , دونگ یی همه ی ماجرا رو براش توضیح میده و میگه ما باید مدرکی رو پیدا کنیم و دونگ یی یاد اون نامه ی خود کشی کیم یون دال میوفته و میگه اگر دست خط اون نامه رو با دست خط هنگام ورودش مطابقت بدیم میشه فهمید و اثبات کرد که کیم یون دال نمرده و زندست

http://pardistour.com/pic/1346008423_.jpg



سپس نشون میده که دونگ یی قبلا ماجرای کالبد شکافی اون جنازه ی دروغین کیم یون دال رو برای افسر سئو تعریف میکنه و اون هم سریعا میره به سمت رودخونه تا اگر کیم یون دال مخفیانه بخواد بره دستگیرش کنه و از اون طرف هم هی جائه به چان سو میگه این مرد رو با خودت به روخانه یئون ببر و اون خودش از اونجا به بعد رو میره که چان سو کمی شک میکنه و یک سری تیکه به هی جائه میندازه ولی اخر سر قبول میکنه و در حین راه هم کیم یون دال به دلیل خستگی کمی استراحت میکنه

http://pardistour.com/pic/1345973268_.jpg

 


چان سو بعد از برگشت(که بره ببینه راه برای کیم یون دال امن هست یا نه؟) یکی از محافظین رو با خودش میاره و ازش میپرسه که این کیه و به هویت کیم یون دال پی میبره و بعد که کیم یون دال رو میبره تا کنار رودخونه بهش میگه از این جا به بعد من و شما باید از هم جدا شیم و میره و کیم یون دال هم تا میاد سوار کشتی بشه توسط افسر سئو دستگیر میشه و از اون طرف هم یونگ دال میاد تا از اداره ی تحقیقات شخصی به اسم جونگ ایم که توانایی خوبی در شناسایی دست خط داره با خودش ببره و دونگ یی و بانو یونگ هم میرن به محل نگه داری اسناد قصر تا مدرک دست خط ورود کیم یون دال رو پیدا کنند

http://pardistour.com/pic/1345996936_.jpg



سپس در همین حین هم رییس دادگستری میاد و از بانو یونگ میپرسه که اینجا چی کار میکنه(دونگ یی هم در همون جا مخفی میشه) که اون هم به دروغ میگه اومدم مدارک کالبد شکافی کیم یون دال رو با خودم ببرم برای کارکنان اداره ی تحقیقات چون میتونه برای اموزش خیلی خوب باشه و بعد هم مشکلی برای رییس اداره ی دادگستری پیش میاد که میره و دونگ یی و بانو یونگ اونجا رو میگردن و دست خط رو پیدا میکنند و میدند به جونگ ایم تا بررسی کنه و میگه این 2 تا دست خط متفاوت هست سپس خبر به امپراطور میرسه و میگن کیم یون دال دستگیر شده

http://pardistour.com/pic/1346021593_.jpg

  


و از اون طرف هم فرستاده چانگ برای خداحافظی میاد که امپراطور کیم یون دال رو در جلوی تمام وزیران بهش نشون میده و میگه ما طبق قوانین خودمون این رو مجازات میکنیم و سپس این مسولیت رو میده به عموی وزیر دادگستری و اون و وزیر دادگستری هم تصمیم میگرند که کیم یون دال رو بکشند از اون طرف هم دونگ یی و بانو یونگ میرن پیش افسر سئو تا ماجرا رو براش توضیح بدند که بهش خبر میدن طبرعه شده

http://pardistour.com/pic/1345971389_.jpg



سپس پادشاه دونگ یی رو احضار میکنه و کلی سرزنشش میکنه که چرا چنین کار خطرناکی انجام داده که بانو جانگ هم از دور این ها رو میبینه البته موقعی که سرزنش پادشاه تموم شده و داره با دونگ یی خوش و بش میکنه سپس نشون میده که چان سو از هی جائه درخواستی داره و بهش میگه ما هر دومون بهم نیاز داریم و هی جائه هم چون نقطه ضعف داره مجبور به قبول کردن اون پیشنها د میشه سپس بانو جانگ و پادشاه دارن با هم شطرنج بازی میکنند که بانو جانگ بحث دونگ یی رو میکشه وسط و امپراطور هم با خنده بهش میگه من به دونگ یی هیچ حس خاصی ندارم تو حسودیت شده؟از تو انتظار نداشتم و بعد میخنده

http://pardistour.com/pic/1346066654_.jpg


بعد هم بانو جانگ که میبینه اوضاع خیلی ناجوره سریعا همه چیز رو به نفع خودش تموم میکنه و از دل پادشاه در میاره سپس امپراطور مسولین اداره ی موسیقی رو فرا میخونه و ازشون می9خواد یک مراسم محرمانه و مخفیانه برای بانو جانگ ترتیب بدن و جناب هان و یونگ دال هم دعوت میکنه و میگه اون 2 تا هم بیان

http://pardistour.com/pic/1346037805_.jpg



سپس بانو یو که قبلا از دونگ یی خوشش نمیومده حالا کمی نظرش عوض میشه و میره و بهش یک کتاب اموزش میده و دونگ یی از این حرکت خیلی خوشحال میشه و بعد ملکه این هیون و ملکه دوآگر رو نشون میده که , ملکه دوآگر به ملکه این هیون میگه تو باید قبل از مردن من بچه دار بشی و نزاری که بانو جانگ بچه ای رو به دنیا بیاره که جانشین امپراطور بشه و بعد هم کل کل های همیشگی مادر بانو جانگ و همسر اداره ی موسیقی رو نشون میده



http://pardistour.com/pic/1346003049_.jpg



سپس مراسم رو نشون میده که امپراطور و بانو جنگ رفتند به مراسم و یونگ دال و جناب هان هم مورد لطف پادشاه قرار میگیرند و بهشون پوست گاو سرخ شده میدن و دونگ یی هم برای این که بانو جانگ رو ببینه به مراسم از طرف پادشاه دغوت میشه و در وسط همین مراسم امپراطور اعلام میکنه که من میخوام بانو جانگ رو به عنوان همسر رسمی خودم در بیارم و بعد هم تموم میشه


http://pardistour.com/pic/1346019621_.jpg


خلاصه ی قسمت پانزدهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

خوب در این قسمت ابتدا نشون میده که دونگ یی اون متن و اون مدرک مورد نظر رو پیدا میکنه و بعد هم فرار که در هنگام فرار مامورین میبیننش و اون هم با سرعت بیشتری فرار میکنه تا این که میرسه به امپراطور و با لحن همیشگی با امپراطور صحبت میکنه که مورد مواخذه ی همراهان امپراطور قرار میگیره و بعد هم سران کشور چانگ از راه میرسن و از امپراطور درخواست میکنند که دونگ یی رو بهشون تحویل بده و امپراطور هم میگه:من این رو بی حرمتی میدونم و دونگ یی رو راهی میکنه تا بره 

سپس در حال عبور در قصر بوده که جناب هان و آقای بان امپراطور رو میبیینند و فکر میکنند شبیه همون افسر نگهبانی هست که باهاش شام خودن

http://babymarket.ir/pic/1343868784_.jpg



سپس خبر به هی جائه هم میرسه که دونگ یی مدارکی رو پیدا کرده و افسر سئو هم اون رمز رو میده به امپراطور و رمز گشایی میکنند اون متن رو و میفهمند که قراره از محلی محموله ی قاچاق بیارن داخل کشور و از اون طرف هم باز همه در اداره ی تحقیقات متحیر شدن از کاری که دونگ یی انجام داده بود


http://babymarket.ir/pic/1343913705_.jpg



سپس دونگ یی یاد همه ی اون کارهایی که با امپراطور انجام داده بود میوفته که مثلا رفته بود روی کمر امپراطور و پریده بود داخل اون خونه و ... و از ترس داشت میترکیدکه آقای بان و جناب هان میان پیش دونگ یی و میگن که ما امپراطور رو دیدیم و خیلی شبیه همون افسر نگهبانی بود


http://babymarket.ir/pic/1343871655_.jpg



بعد آقای بان و جناب هان هم یاد اون کارهایی که با امپراطور انجام دادند میوفتن (دادن پوست گاو سرخ شده و زدن امپراطور به شوخی و ...) و اون ها هم بعد از این که دونگ یی بهشون میگه اون شخص همون امپراطوره ترس سراپاشون رو میگیره

سپس نشون میده که افسر سئو به همراه بقیه ی نگهبان ها میرن به اون اسکله ای که قرار بوده محموله های قاچاق بیاد و چیزی پیدا نمیکنند که افسر سئو از روی نقشه میبینه که یه سری کلبه ی متروکه در نزدیکی اون اسکله هست که البته قبلا یه سری افسر رو فرستاده بوده اونجا,خودش هم به اون ها ملحق میشه که البته اون ها در حال جمع شدن برای برگشت هستند که افسر سئو هم خودش میره تا شخصا یک نگاهی بندازه و با کمی تیز بینی متوجه میشه که پشت دیوارهای اون خونه رو گل گرفتن و از روی گل خیس میفهمه که محموله ها اونجاست

http://babymarket.ir/pic/1343909751_.jpg



با ابن کار تمام برنامه های هی جائه به هم میخوره سپس نشون میده که اوهیون(وزیر دادگستری) و عموش و هی جائه نشستند و دارند صحبت میکنند و هی جائه اعتماد سازی میکنه که کسی به شماها شک هم نمیکنه بعد هم شکانس میره روی دونگ یی که از طرف امپراطور اومدن تا ببرنش که دونگ یی با ترس همراهشون میشه

http://babymarket.ir/pic/1343847837_.jpg

 


بعد دونگ یی و امپراطور همدیگه رو ملاقات میکنند و دونگ یی الفاظی بسیار خنده دار از امپراطور معذرت خواهی میکنه و امپراطور هم از شنیدن این حرف ها خندش میگیره و بعد به دونگ یی میگه تو باید مثل قبل با من صحبت کنی و مثل قبل با من حرف بزنی و این یک دستوره سپس این خبر که دونگ یی و امپراطور همدیگه رو ملاقات کردند به گوش بانو جانگ هم میرسه

http://babymarket.ir/pic/1343836183_.jpg

  

سپس آقای بان و جناب هان هم با ترس از کاری که کردند شب خوابشون میبره ر خواب کابوس هم میبیندکه دارند توسط امپراطور مجازات میشم

http://babymarket.ir/pic/1343905504_.jpg

  

سپس نشون میده که هی جائه و کیم یون دال همدیگه رو ملاقات میکنند و هی جائه بهش میگه تو قراره از یک راه کوهستانی فرار کنی

از اون طرف هم افسر سئو دستور میده که تحت شدیدترین تدابیر امنیتی دنبال کیم یون دال بگردن
سپس فرستاده ی چانگ شبونه به ملاقات امپراطور میاد و میگه شما ها باید اون بانوی بازرس رو به ما بدید در غیر اون صورت باید منتظر واکنش های ما باشید چون کیم یون دال به خاطر تحمتی که شماها بهش زدید خودکشی کرده و یه نامه هم نشون امپراطور میده و میگه این هم نامه ی خود کشیش هست

http://babymarket.ir/pic/1343850955_.jpg



که امپراطور بازهم میگه این یک توهین به منه که شما بانوی قصر من رو با خودتون ببرید سپس دونگ یی هم میفهمه که شاید با فرستاده ی چانگ بفرستنشو بعد هم در دبار وزیران خواهان این میشن که دونگ یی رو به فرستاده ی چانگ تحویل بدند که باز هم امپراطور مخالفت میکنه و ملکه دوآگر هم به خاطر این مورد که یک رییت رو وارد قصر کرده و این همه مشکل به وجود آورده ملکه این هیون رو سرزنش میکنه

http://babymarket.ir/pic/1343893945_.jpg


سپس مادر بانو جانگ میاد که بره پیش دخترش هی جائه جلوش رو میگیره و میگه این ها همش زیر سر من بوده چون اون دختر جلوی کار های من رو میگرفت من هم این کار رو کردم و همین طور خبر دونگ یی به بانو جانگ هم میرسه و چان سو هم خبر دار میشه و دونگ یی رو با خودش میبره به تا آماده شه و دونگ یی رو فراری بده تا آب ها از آسیاب بیوفته

http://babymarket.ir/pic/1343919765_.jpg



سپس بانو جانگ میاد پیش امپراطور که باز هم امپراطور طوری در مورد دونگ یی صحبت میکنه که باز هم بانو جانگ ناراحت میشه و دونگ یی هم بعد از کمی فکر کردن و شنیدن صحبت های افسر سئو با بانوان اداره ی تحقیقات و خطرات احتمالی جنگ تصمیمی عجیب میگیره و چان سو هم که مقذمات سفر خودشون رو آماده میکرده که .....

http://babymarket.ir/pic/1343883473_.jpg



که میاد خونه و میبنه که دونگ یی نیست و فقط یک نامه از خودش به جا گذاشته که رفته پیشه فرستادگان چانگ و بعد هم نشون میده دونگ یی اومده خودش رو معرفی کرده و بعد هم تموم میشه

http://babymarket.ir/pic/1343851398_.jpg

  

خلاصه ی قسمت چهاردهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

دونگ یی بعد از شنیدن و دیدن اون سر بند سریعا راهی مقر نگهبان ها میشه و بعد از این که در اونجا با صحبت با نگهبانی میفهمه که اسم اون شخص کالبد شکاف چان سو هست کلی شکه میشه و منتظر چان سو می مونه

شبونه چان سو که برمیگرده خونه میفهمه که وسایلش رو گشتند و سریعا میره پیش هان و گردنش رو میگیره و فشار میده و خلاصه میفهم که اون سربند دست دونگ یی افتاده و بعد کلی شکه میشه سپس نشون میده که به هی جائه خبر میرسه که یکی از بانوان بازرس دنبال چان سو بوده و اون هم میگه که برید و سریعا اون بانو رو از بین ببرید

http://babymarket.ir/pic/1342946522_.jpg

و صبح که میشه و دونگ یی میاد بیرون تا بره خونه ی جناب هان ولی اون ها هم از اون طرف راه میوفتن تا برند قصر که وقتی میا قصر میبینند دونگ یی نیست و دونگ یی هم وقتی میرسه خونه ی بان میفهمه که یه سری دنبالشن که بعد چان سو میاد و با چن حرکت رزمی همشون رو ضربه فنی میکنه و اون هم فرار میکنند

سپس نشون نمیده  که دیگه تو عکس ببینید(البته فقط قسمتیش رو نشون نمیده و میره پشت پرده) 
و بعد هم به هی جائه خبر میرسه که اون شخصی که دنبال چان سو میگشته دونگ یی بوده و اون هم تو فکر فرو میره


http://babymarket.ir/pic/1342923673_.jpg



بعد دونگ یی و چان سو رو نشون میده که کمی با هم از این چیزی که در این مدت گذشته برای هم میگند و بعد هم جشن کوچکی بین آقای بان و جناب هان و چان سو و دونگ یی برگزار میشه

http://babymarket.ir/pic/1342886733_.jpg


بعد نشون میده که یه عده هنوز در اداره ی تحقیقات دارند با تازه وارد ها بد رفتاری میکنند و بعد نشون میده که افسر سئو اومده پیش امپراطور و داره در مورد شخصی به اسم کیم یون دال داره صحبت میکنه که یک قاچاقچی بوده و قبلا در این کشور بوده نتونستند که دستگیرش کنند و داره فردا با یک کاروان تجاری به اون کشور میاد و باید به هر ترتیبی شده دستگیرش کنند

http://babymarket.ir/pic/1342880028_.jpg

 


و بعد قرار میشه که از بازرسین اداره ی تحقیقات کمک گرفته بشه تا به عنوان مامورهای مخفی در بین افراد حضور پیدا کنند و به نوعی جاسوسیشون رو کنند که اون عده ای که همیشه در حال تحقیر تازه وارد ها بودند انتخاب نمیشن و دونگ یی به همراه چند نفر دیگه انتخاب میشه و بعد هم بانو یونگ(همون لباس آبیه) به دونگ یی میگه:چون تو قبلا در کانون نوازندگان بودی ما برای آموزش خدمت و پذیرایی به سایر بازرسین هم از تو میخواییم کمک بگیریم سپس اون افرادی که در موردشون صحبت شده بود وارد میشن و افسر سئو به همراه وزیر دادگستری میرند به استقبالشون

http://babymarket.ir/pic/1342947033_.jpg



سپس افراد اداره ی تحقیقات به صورت مخفیانه و مامور مخفی وارد استراحتگاه های این اشخاص میشن و از گفت و گوهاشون پیام هایی رو بر میدارن و گزارش میکنند بعد چان سو میاد پیش ی جائه و میگه من میخوام آزمون رزمی بدم تا در قصر به عنوان محافظ کار کنم که هی جائه هم موافقت میکنه

http://babymarket.ir/pic/1342873570_.jpg



سپس نشون میده که هی جائه یه سری جواهرات گرون قیمت برای خانواده ی رییس کانون نوازندگان میبره و اون ها هم میگن خوب ما برای این که بتونیم محبت تو رو جبران کنیم باید چی کار کنیم؟که هی جائه میگه:یه وقت ملاقات چند دقیقه ای برای ملاقات با مشاور دوم(وزیر حامی بانو جانگ) میخواستم سپس قرار ملاقات شبونه انجام میشه و هی جائه, کیم یون دال رو به مشاور دوم معرفی میکنه و میگه:ایشون یکم پول دارند که میخوانند در اختیار شما قرار بدند

http://babymarket.ir/pic/1342876260_.jpg



بعد سکانس میره روی امپراطور و بانو جانگ که دارند با هم صحبت میکنن که بحث دونگ یی میاد وسط و امپراطور با کلی ذوق و شوق از دونگ یی و خاطراتی که باهاش داشته تعریف میکنه(البته نه همه رو)
که بانو جانگ میره تو هم و شک میکنه که بین امپراطور و دونگ یی چیزی باشه,و بعد دونگ یی میره داخل اتاق یکی از این سفیران و شروع میکنه به گشتن اتاق که از بین یکی از کتاب ها یک دست نوشته ی چینی بی معنی پیدا میکنهو بعد اون رو به یکی دیگه هم نشون میده که اون هم نمیتونه بفهمه که داخلش چی هست سپس جناب هان و آقای بان هم دونگ یی رو میبینند و میفهمند که داره به عنوان مامور مخفی در اداره ی تحقیقات کار میکنه و مشاور دوم هم به پیشنهاد هی جائه فکر میکنه که در ازای گرفتن پول اجازه بده که کیم یون دال قاچاق کنه

http://babymarket.ir/pic/1342932484_.jpg



بعد هم افرادی که از چانگ اومدن میفهمند که افراد اداره ی تحقیقات اومدند و به صورت مامور مخفی در حال جمع کردن گزارش از اون ها بودند و افسر سئو میاد که بره ببینه چه خبره؟وزیر دادگستری(اسمش رو این قسمت گفتند به نام او هیون) جلوش رو میگیره و میگه اگر بفهمند که ما هم باهاشون همکاری دشاتیم اوضاع بدتر میشه و بعد هم بازرسین رو میفرسنشون تا برگردن به اداره ی تحقیقات

http://babymarket.ir/pic/1342958630_.jpg



عد خبر به امپراطور میرسه و بعد هم عموی اوهیون(وزیر دادگستری) رو نشون میده که با خود اوهیون دارند صحبت میکنند و میگه:همه چیز رو طوری ترتیب دادم که اشتباه بازرسین اداره ی تحیقات به نظر بیاد و نگهبان ها هم نمیتونند کاری کنند

از اون طرف هم در اداره ی تحقیقات بین یک سری از افراد مشکلاتی به وجود میاد و کمی با هم بگو مگو میکنند و دونگ یی هم میره پیش همون شخصی که متن بی معنی چینی رو بهش نشون داده بود میگه:اون میتونه کاری کنه؟که اون شخص کلا نا امید بوده میگه:اگر هم بشه ما دیگه نمیتونیم بریم اونجا و بعد دونگ یی یادش میاد که چان سو چینی بلده و میره تا از اون بپرسه

http://babymarket.ir/pic/1342959346_.jpg


سپس چان سو با روشی به دونگ یی میگه: این یک رمز و باید با یک چوب که کاغذ به دور اون پیچیده میشه اون رمز رو خوند و دونگ یی هم میره پیش جناب هان و آقای بان و میگه:من میخوام مثل قدیم به عنوان نوازنده بیام و یک سری اطلاعات رو به دست بیارم و چون در صحت داشتن و یا نداشتنش شک دارم نمیخوام اداره ی تحقیقات چیزی بفهمه که اون ها هم قبول میکنند و بعد موقع وروود پسر رییس کانون نوازندگان(اویی) دونگ یی رو میبینه

http://babymarket.ir/pic/1342889266_.jpg

  

بعد هم میره پیش پدرش و میگه که دونگ یی از اداره ی تحقیقات اومده به عنوان خدمتکار اینجا و یکی از اون جمع میشنوه و سریعا دستور ممده تا دنبال دونگ یی بگردن دونگ یی که از قبل وارد اون اتاق شده بود تا اون نوشته رو به همراه اون چوب رمز شکنش پیدا کنه و وقتی نوشته رو پیدا میکنه میفهمه دنبالشن و سریعا فرار میکنه و بعد وقتی میاد بیرون میبندشون و سریعا فرار میکنه که در حین فرار امپراطور میبینه که در قصر داره با

فرستاده ی کشور چانگ صحبت میکنه (تا مدرکی به دست بیاره) و سریع میاد سمتش و دستش رو میگیره میگه:آقا شما اینجا هم هستید؟اگه میشه کمکم کنید اون ها دنبالمند که بعد یکی از همراهای امپراطور بهش میگه:چی کار میکنی؟با امپراطور درست صحبت کنو بعد هم دونگ یی دست امپراطور رو رها میکنه و از تعجب خشکش میزنه و تموم میشه

http://babymarket.ir/pic/1342924534_.jpg



خلاصه ی قسمت سیزدهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

خوب در این قسمت ابتدا از قسمت قبل نشون میده که همه رفتن برای امتحان آماده شدند و میگند که هر کس که کمتر از نمره ی c رو کسب کنه از اداره ی تحقیقات اخراج میشه,سپس همه امتحان میدند و وقتی نوبت به دونگ یی میرسه و قراره که ادامه ی متن رو بخونه 

نمیتونه و از امتحان مردود میشه این خبر به بانو جانگ هم میرسه و اون هم میگه که من دیگه نمیتونم کاری بکنم اون باید روی پاهای خودش بایسته و از اون طرف هم به شدت از معلمین و استادان اونجا درخواست میکنه که یه مهلت دیگه بهش بدن که بی فایده است

http://babymarket.ir/pic/1342910906_.jpg



دونگ یی از این خبر که باید اداره ی تحقیقات رو ترک کنه بسیار ناراحت میشه و خودش رو به هر دری که شده میزنه تا حتی میره پیش خانوم یو و درخواست فرصت دوباره میکنه که بازهم درخواستش رد میشه و بعد هم خبر مردود شدن دونگ یی در کل قصر میپیچه طوری که هم بانو جانگ و ملکه این هیون و ملکه دوآگر هم میفهمند

http://babymarket.ir/pic/1342886750_.jpg


سپس دونگ یی میفهمه که یک جای کار مشکل داره و میره شروع میکنه به خوندن قوانین و میفهمه که امتحان خلاف مقررات گرفته شده چون منبع امتحان خارج از کتاب بوده به همین دلیل میره به بانو یو اعتراض میکنه و اون هم با یک سیلی صورتش رو نوازش میکنه سپس این خبر به آقای بان و جناب هان میرسه و اون ها رو در نگرانی فرو میبره و از اون طرف پسر رییس کانون نوازندگان(اویی) رو به شدت خوشحال میکنه

http://babymarket.ir/pic/1342917893_.jpg




دونگ یی هم برای اعتراض میره و جلوی اداره ی تحقیقات میشینه و در همین موقع هم بارون شروع به بارش میکنه و دونگ یی زیر بارون می مونه ,دونگ یی یک شب و روز کامل رو در جلوی اداره ی تحقیقات منتظر میشینه تا این که از هوش میره و همون بازرسین اداره ی تحقیقات میبرنش تا حالش بهتر بشه و به هوش بیاد از اون طرف هم روسای اداره ی تحقیقات(با لباس آبی) به شدت از این کار بچگانه شکایت میکنند و برای دونگ یی فرصت دوباره میگیرند و به بانو یو میگن اگر همه بفهمند که اداره ی تحقیقات با چنین شیوه ی حقیرانه ای این دختر رو از اینجا بیرون کرده دیگه کسی به ما احترام نمیگذاره

http://babymarket.ir/pic/1342915483_.jpg



بعد خبر میرسه که ملکه این هیون اومده اداره ی تحقیقات و بعد از این ملکه وارد میشه شروع میکنه به اعتراض کردن و میگه:شماها واقعا خجالت نمیکشید که همچین کارهای بچگانه ای انجام میدید و بعد رو به بانو یو میکنه و میگه که:من اداره ی تحقیقات رو مقصر اصلی همه ی این کارها میدونم و کلی شکایت و میکنه به خاطر رفتار نادرست افراد اداره ی تحقیقات با دونگ یی بعد از این که دونگ یی به هوش میاد میره پیش ملکه این هیون و اون هم ازش میپرسه که:اگر به تو فرصت دوباره داده بشه میتونی در امتحان قبول بشی؟که دونگ یی هم میگه:بله و اعتماد ملکه این هیون رو جلب میکنه سپس رییس کل بازرسی اداره ی تحقیقات میاد و به بانو یو میگه که باید با بانو یونگ(یکی از اون لباس آب ها) باید از این پس در کارها مشورت کنی و بدون مشورت هم کاری نمیکنی و بعد هم دونگ یی با یکی دیگه رو میاره جلو میگه این 2 نفر رو 3 روز دیگه ازشون امتحان میگیرید

http://babymarket.ir/pic/1342929627_.jpg



سپس خبر به امپراطور میرسه که قراره دوباره از دونگ یی امتحان گرفته بشه و اون هم که میدونست دونگ یی تنهاست پس تصمیم میگیره که شبونه بره پیش دونگ یی و باهاش شروع کنه به درس خوندن و ازش درس بپرسه
که اول دونگ یی رو میبره کتابخونه ی قصر و یعد هم شروع میکنه به سوال پرسیدن ازش , همچنین یک سری شعر رو هم مشخص میکنه که دونگ یی حفظ کنه که فردا شاید تو امتحانش بیاد

http://babymarket.ir/pic/1342934738_.jpg


سپس روز امتحان فرا میرسه و نوبت به دونگ یی و بعد از دیدن سوال کلی ذوق زده میشه چون شعر مورد نظر همون شعری بوده که امپراطور بهش گفته بود و بعد از قبولی خبر به آقای بان و جناب هان میرسه و اون ها رو کلی خوشحال میکنه و دونگ یی هم خیالش راحت میشه

http://babymarket.ir/pic/1342923089_.jpg


سپس نشون میده که هی جائه میاد پیش بانو جانگ و با هم صحبت میکنند که در حین همین صحبت معلوم میشه که امپراطور به قصر اونی یانگ رفته که هر وقت کارهای مهمی داره میره اونجا و بعد نشون میده که امپراطور رفته اونجا و داره آموزش های رزمی میبینه و بعد برمیگرده به قصر و وزیر حامی بانو جانگ رو احزار میکنه و بهش میگه:جناح غرب خیلی ضعیف شده به همین دلیل میخوام اکثر قدرت رو بدم به شما پس از این فرصت به خوبی استفاده کن و بعد کل افراد حمایت کنندگان جناح جنوب دور هم جمع میشن تا برای استفاده ی بهتر از این فرصت فکرشون روی هم بزارند

که خبر انتقال بیشتر قدرت به ملکه دوآگر میرسه و اون هم عصبانی میشه و دستور میده که سریعا کاری در این راستا انجام بشه

http://babymarket.ir/pic/1342877650_.jpg



بعد نشون میده که در اداره ی تحقیقات رفتارها کمی با دونگ یی بهتر شده و یه سری از کارها رو میدن به اون که انجام بده و بعد هم نشون میده چان سو به افسر سئو معرفی میشه تا برند به قصر و به بازرسین اداره ی تحقیقات آموزش های دوره ی جدید رو بدند از اون طرف هم اقای بان و جناب هان هم در پی گشتن وسایل چان سو هستند تا شاید چیز مشکوکی پیدا کنند

http://babymarket.ir/pic/1342936392_.jpg



بعد در طی گشتن در وسایل چان سو اون پیشونی بند شمشیرزنان مبارز رو پیدا میکنند و کلی ترس و وحشت برشون میداره سپس نشون میده که بازرسین اداره ی تحقیقات به 2 گروه تقسیم شدند و یک گروه با دادگستری و گروه دیگه با گروه کالبد شکافی تعلیم میبینند و دونگ یی هم در گروه دادگستری هست

http://babymarket.ir/pic/1342941194_.jpg



سپس نشون میده در مجلسی که بانوان قصر(غیر مهم ها) در بیرون از قصر ترتیب دادند دوباره یئون و همسر رییس کانون نوازندگان همدیگه رو میبینند و بعد از کلی تیکه بار هم کردند مهمون اصلی که همسر یکی از وزیرها هست میاد و به نوعی طرف مادر بانو جانگ(یئون) رو میگیره کلا این قسمت برای آب بستن به سریال بود


http://babymarket.ir/pic/1342902407_.jpg



بعد جناب هان و اقای بان و اون پارچه ای رو که پیدا کردند نشون دونگ یی میدند و این قسمت تموم میشه

http://babymarket.ir/pic/1342953144_.jpg


خلاصه ی قسمت دوازدهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

سپس نشون میده که همه از این اتفاق تعجب کردند و خود دونگ یی هم از این خبر به شدت تعجب کرده این خبر به وزیر کانون نوازندگان(اویی و موپال مو در جومونگ 1) میرسه و اون ها هم از این خبر تعجب میکنند,کارکنان اداره ی تحقیقات به شدت از این موضوع عصبانی میشند و به این موضوع اعتراض میکنند و هرج و مرج کل قصر رو میگیره

سپس دونگ یی میره پیش بانو جانگ و بانو جانگ بهش میگه از این اتفاق چه حسی داری؟میخوام بدونم راضی هستی یا نه؟که تا پایان این قسمت هم جوابی برای این سوال ارایه نمیشه ولی خوب حتما راضی هست دیگه

http://pardistour.com/pic/1342405214_.jpg


افراد اداره ی تحقیقات برای اعتراض به این موضوع میرند پیش ملکه این هیون و در همین حین هم ملکه دوآگر بهشون میپونده

http://pardistour.com/pic/1342398413_.jpg

  



و به ملکه این هیون میگه تو باید قبول کنی تا اون خدمتکار رو از دربار بیرون بندازن که ملکه میگه من قبلا موافقت خودم رو اعلام کردم و رو به بانو یو (رییس بازجوهای اداره ی تحقیقات) میکنه و میگه:اگر میخوایید اداره ی امور قصر دستتون بمونه به تصمیم من احترام بزارید

سپس جناب هان برای دونگ یی خبر میاره که ملکه این هیون از قبل رضایت خودش رو برای این که تو وارد اداره ی تحققات بشی اعلام کرده و هیچ مشکل دیگه ای نیست سپس ملکه این هیون به یاد حرفهای امپراطور میوفته که داره راضیش میکنه که دونگ یی وارد قصر بشه و اون هم قبول میکنه سپس بانو جانگ به دیدن ملکه دوآ"ر میاد

http://pardistour.com/pic/1342407190_.jpg



که بعد از ادای احترام از ملکه این هیون تشکر میکنه و میگه:میدونم در اوضاع قصر مشکلاتی پیش اومده و این ها همش به خاطر من هست ولی من نقشه ای دارم که میتونه هم اوضاع دربار و هم اوضاع اداره ی تحقیقات رو درست کنه که ملکه این هیون هم میگه:

مسولیت بانوان دربار با من هست و من خودم اجازه ی وروود دونگ یی رو دادم و خودم هم میتونم این اوضاع رو آروم کنم

که بعد وقتی باو جانگ میاد بیرون طوری به نظر میرسه که از ملکه این هیون موافقت انجام کارهاش رو گرفته و بعد هم میره با وزیر دادگستری و عموش یک نقشه میکشند تا اوضاع رو آروم کنند و در کانون نوازندگان هم همه از ارتقای دونگ یی خوشحالند و بهش تبریک میگن

http://pardistour.com/pic/1342372270_.jpg




سپس جناب هان به خاطر همین موضوع کلی غذا تهیه میکنه تا این اتفاق رو جشن بگیره و بعد هم در قسمت نگهبان ها به افسر سئو خبر مهمی میرسه و میره بیرون تا ببینه چه اتفاق افتاده که برادر بانو جانگ رومیبین و بهش میگه : شما رو مشاور دوم به من سفارش کردند و این که شما رو قبول کردم دلیل نمیشه که ازتون هم استفاده کنم پس اگر مفید باشید مورد استفاده قرار میگیرید و بعد هم میره و میسپرتش به یکی از زیر دستاش تا بهش آموزش بده

سپس از دور چان سو رو میبینه که داره به یکی میگه اجازه بدید من پروندهای کالبد شکافی رو ببرم که هی جائه ه از دور میبندش سپس چان سو میره محلی که گزارش ها رو بزاره و شروع میکنه به گشتن اونجا تا اطلاعاتی رو به دست بیاره

http://pardistour.com/pic/1342419797_.jpg



که بعد هی جائه میاد و به چان سو میفهمونه که داری کارهای عجیبی انجام میدی ولی به حال خودش رهاش میکنه و میره بیرون بعد نشون میده که در کانون نوازندگان جشنی برپا شده برای خداحافظی از دونگ یی ولی اون داره داخل اتاق ها وسایل رو مرتب میکنه و بعد آقای بان و جناب هان میان و گریه میکنند و از دونگ یی خداحافظی میکنند و آقای بان میگه تو مثل خواهر من بودی دونگ یی و بعد نشون میده دونگ یی با خودش خلوت کرده و یاد پدرش و برادرش میوفته

http://pardistour.com/pic/1342389378_.jpg



سپس پادشاه به همراهش میگه که:این یکم بد که اون دختر وراد قصر شده چون من بهش گفته بودم از فرمانده ی نگهبان ها هستم و الان میفهمه که من کی هستم ای کاش نمیفهمید و بعد هم دونگ یی وارد اداره ی تحقیقات میشه و بع هم میره تا آماده شه و لباس هاش رو بپوشه

http://pardistour.com/pic/1342379691_.jpg


بعد وقتی میاد پیش بقیه تا خودش رو معرفی کنه هیچ کس باهاش خوب برخورد نمیکنه و همه از اطرافش پراکنده میشن و یک نفری هم که کنارش باقی می مونه بهش میگه:ما خوشمون نماد که تو اینجا وارد شدی چون برای چیزی که به دست آوردی اصلا زحمت نکشیدی و بعد هم میگه :انتظار نداشته باش که کسی اینجا باهات درست برخورد کنه بعد هم میره سپس بانو یو (همون رییس باز جو ها) میره پیش ملکه دوآگر و کمی با هم صحبت میکنند و بعد از اون صحبت رفتار بان یو با دونگ یی خوب میشه و همه از این موضوع تعجب میکنند

http://pardistour.com/pic/1342435585_.jpg



بعد هم وزیر جنگ و ملکه دوآگر با هم ملاقات میکنند و ملکه به وزیر میگه که هر سال این موقع از سال اتفافاتی در کانون نوازندگان رخ میده و اون خدمتکار فقط تا 3 روز اینده رو در کانون نوازندگان باقی می مونه
سپس یئون و همسر کانون نوازندگان همدیگه رو میبینند و کمی تیکه های همیشگی رو بار هم میکنند  و بعد هم در د و ب ل ه قسمتی میره پشت پرده که در عکس ها مشخص هست

http://pardistour.com/pic/1342444842_.jpg



سپس چان سو رو نشون میده که افتاده دنبال هی جائه و یکی از محافظ هاش رو هم مجروح میکنه و بهش میگه:چرا من رو لو ندادی؟که هی جائه میگه:سریع ترین راه برای این که چیزی رو به دست بیاری اینه که با کسی که میتونه اون چیز رو بهت بده دوست بشی و بعد هم

چان سو و آقای بان میرن و شام میخورند و در رفتار بان مشخص هست که از چان سو میترسه و چان سو هم میگه از من نترسید و به من اعتماد کنید و چرا هی آه میکشید؟ که بان هم میگه:شخصی که مثل خواهر من بود در کانون نوازندگان و یک خدمتکار بوده شده بانوی دربار و چان سو هم از این موضوع خیلی تعجب میکنه

http://pardistour.com/pic/1342440973_.jpg




بعد دونگ یی رو نشون میده که شبانه داره یک سری از لیست افراد رو حفظ میکنه و صبح گاه هم بلند میشه تا بره لباس هاش رو بشوره و که یکی از خدمتکارها میگه:اگه کسی شما رو ببینه ما رو تنبیه میکنند و دیگه از این کارها نکنید بعد دونگ یی میگه:چرا کسی با من در دربار حرف نمیزنه؟بعد هم اون شخص میگه داند برای امتحانات آماده میشند

بعد هم به پیشنهاد بانو یو تصمیم میگرند که از دونگ یی هم امتحان بگیرن

http://pardistour.com/pic/1342458760_.jpg



و بعد خم به خود دونگ یی میگن و اون هم میگه من امادگی ندارم و بلد نیستم و اون ها هم بهش میگن هر چه قدر بلئی بنویس و دونگ یی میره سر جلسه و میگن باید یک کتاب به اسم حکمت اعتدال رو از حفظ بخونید و دونگ یی مفهمه که این یک نقشه است برای این که اگر نمره ی کامل رو نیاره از اداره میندازنش بیرون و 
سریال تموم میشه

http://pardistour.com/pic/1342399124_.jpg


خلاصه ی قسمت یازدهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

در قسمت 11 ابتدا از قسمت قبل نشون میده که دونگ یی رو اومدن تا ببرند و دونگ یی با اون داروهایی که همراهش بوده یکی از اون افراد رو مجروح میکنه و دارو رو میپاشه تو صورت اون شخص که بعد میاد فرار کنه و بعد دوباره دستگیر میشه

که در همین حین امپراطور و افرادش از راه میرسند و دونگ یی رو نجات میدند و بعد هم دونگ یی ماجرای آزمایش و گیاه پینلا را رو برای امپراطور توضیح میده سپس خبر آزاد سازی دونگ یی توسط امپراطور به وزیر دادگستری و عموش میرسه و از اون طرف هم امپراطور میره پیش فرمانده سئو تا بفهمه که جریان این آزماش از چه قراره

http://pardistour.com/pic/1342436271_.jpg

سپس به دستور فرمانده سئو ازمایش در مقابل امپراطور انجام میشه و همه و از جمله امپراطور رو حیرت زده میکنه و در اداره ی تحقیقات هم همه خوشحال و شاد و سرحالند و به هم دیگه تبریک میگن و هم دیگه رو برای حل این معمای پیچیده تشویق میکنند ولی یکی از کارکنان اداره ی تحقیقات که رفته بازار متوجه میشه که داروساز داروی پینلا نخریده و

وقتی میاد اداره تا این موضوع رو گزارش کنه رییس بازجو ها(بانو یو) میگه همچین چیزی غیر ممکنه چون ما دارو رو در اتاق بانو جانگ پیدا کردیم سپس نشون میده که نگهبان های دربار اومدن تا بانو جانگ رو با خودشون ببرند و ماجرا برای افراد اداره تا حدی توضیح داده میشه و میگن این دستور از طرف شخص امپراطور هست,سپس خبر به ملکه دوآگر و سایر افراد اداره ی تحقیقات میرسه که باعث عصبانیت همه میشه و وقتی بانو جانگ آزاد میشه و میفهمه که دونگ یی بیگناهیش رو اثبات کرده بسیار بسیار خوشحال میشه

http://pardistour.com/pic/1342364595_.jpg


سپس کارکنان اداره ی تحقیقات برای عذر خواهی از بانو جانگ جمع میشند بانو جانگ ابتدا کمی تحقیرشون میکنه و بعد هم میگه شماها نباید از من معذرت خواهی کنید بلکه باید از دونگ یی معذرت خواهی کنید و بعد هم میره,کارکنان اداره ی تحقیقات هم از این موضوعکه یک رییت کاری انجام داده که اونها نتونستند انجام بدند بسیار عصبانی هستند و بانو جانگ هم دستور میده که دونگ یی رو بیارن تا ببیندش و میخواد دونگ یی اولین نفری باشه که میبینه

http://pardistour.com/pic/1342401362_.jpg



بعد نشون میه که بانو جانگ با دونگ یی داره حرف میزنه و ازش تشکر میکنه و بعد هم جناب هان و اون آقا هم در کانون نوازندگان بی صبرانه منتظر دونگ یی و پاداش هستند و وقتی دونگ یی میاد و پاداشی نمیبینند خیلی ناراحت میشند و میگن چرا پاداش ندادند به تو دونگ یی

http://pardistour.com/pic/1342427561_.jpg



و بعد هم اون آقا و جناب هان دلشون رو خوش میکنند به غذا که شاید فردا از راه برسه _37_ و همچنین اتفاق بعدیی که میوفته امپراطور دستور میده که هر کسی پشت این ماجرای تخریب بانو جانگ هست باید پیدا کنید و در هر مقامی بود باید مجازات بشه(این قسمت توی عکس ها نبود)

سپس ملکه این هیون رو نشون میده که داره با خدمتکارش صحبت میکنه و میگه:حتی یک خدمتکار هم جنش رو برای بانو جانگ به خطر میندازه,بانو جانگ یک شخص بزرگه و این حسادت من رو تحریک میکنه , سپس نشون میده که امپراطور رفته پیش بانو جانگ و داره باهاش صحبت میکنه که در میان صحبت اشاره به دونگ یی میکنند و امپراطور میگه :آزادی شما بدون دونگ یی ممکن نبود,که بعد بانو جانگ میگه:امپراطور من یک درخواست از شما دارم و بعد هم سکانس عوض میشه و میره داخل کانون نوازندگان و که کارکنان دارند به دونگ یی میگن تو باید یک پست بالاتر بگیری و اینی که هستی لیاقتت نیست

http://pardistour.com/pic/1342453205_.jpg


بعد نشون میده که برادر بانو جانگ از یک شهر دیگه اومده و اسمش هم هست جانگ هی جائه و بعد همراهش بهش میگه که میرید خونه؟بعد هم میگه نه من باید برم جایی کار دارم و حضورم رو در شهر اعلام کنم

سپس نشون میده که چان سو اومده یک خونه اجاره کنه و اون خونه برای کسی نیست جز اون اقا Big Grin که در ابتدا جلوی چا سو کمی خودش رو بزرگتر از اون چیزی که هست نشون میده که مثلا چان سو حساب کار بیاد دستش و بعد میاد بره کانون نوازندگانمیبینه که شخصی(که همون برادر بانو جانگ باشه) جلوش رو گرفته و بهش یک دسته سکه میده

http://pardistour.com/pic/1342416912_.jpg

  


و میره تو خونه ی این آقا  سپس یکی میاد و با این آقا هم مشکل پیدا میکنه که در مین حین چان سو میاد و حساب همشون رو میرس و اون ها هم فرار میکنند و میرن سپس جانگ میاد خونه پیش مادرش و بعد از کمی احوال پرس متوجه میشه که دونگ یی هم اونجا هست و میره تا دونگ یی رو ببینه

http://pardistour.com/pic/1342436214_.jpg



بعد بانو جانگ میاد تا برادرش رو ببینه و بهش میگه نظرت در مورد اون چیه؟ک هی جائه کمی تو هم فرو میره و بعد سکانس عوض میشه و میره روی دونگ یی که اومده در بازار و به صورتی امپراطور رو دوباره میبینه

http://pardistour.com/pic/1342390893_.jpg


که بعد جناب هان و اون آا دونگ یی رو از دور میبینند و بعد م میرن جلو و خودشون رو معرفی میکنند که بالاخره ما میفهمیم اسم اون اقا بان گیون وان Big Grin هست و بعد هم شام میرن بیرون امپراطور یه غذایی رو میخوره و میگه این چی بود و خیلی خوشش میاد که بهش میگن پوست گاوه 

http://pardistour.com/pic/1342374824_.jpg



و بعد امپراطور به دونگ یی میگه:تو دوست داری که دیگه در قصر خدمتکار نباشی و جزو یکی از اشراف زاده ها باشی؟کهه دونگ یی میگه اگر بگم نه دروغ گفتم همیشه بهش فکر میکنم ولی من همینی که هستم می مونم ولی دوست دارم در هر مقام و جیی که باشم کارهای بزرگ انجام بدم و بعد امپراطور یاد حرف های بانو جانگ میوفته که به امپراطور میگه اگر میشه یک پستی در قصر به دونگ یی بدید

http://pardistour.com/pic/1342453686_.jpg


و بعد فردای اون روز دونگ یی در حال شستن لباس ها هست که آقای بان میاد و با عجله دونگ یی رو با خودش میبره به یکی از قسمت های قصر و در اونجا شخص دیگری اعلام میکنه که دونگ یی به اداره ی تحقیقات میره و در اونجا به مردم سرزمینش خدمت میکنه

http://pardistour.com/pic/1342434258_.jpg

خلاصه ی قسمت دهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

در اول این قسم ابتدا از قسمت قبل نشون میده که بانو جانگ میاد محل شکنجه و میگه دست نگه دارید دارو ها رو برای من آوردن و بعد هم میگه پس چرا معطلید؟این دختر رو آزادش کنید و بعد بهش میگن بانو جانگ شما از عواقب کار اطلاع دارید؟

ه میگه آره و بعد میبرنش برای بازجویی در بیرون محل شکنجه هم اون آقا  و جناب هان منتظرند و همچنین نگران و تعجب زده که چرا صدای شکنجه کردن دونگ یی نمیاد؟

که اون آقا میگه نکنه دونگ یی زیر شکنجه مرده باشه؟که هان میگه زبونت رو گاز بگیربعد هان میگه بیا بریم این جا خطرناکه که در حین همین صحبت ها کارکنان اداره ی تحقیقات دونگ یی رو از اون جا با خودشون میارن بیرون و بهش میگن تو تو کانون نوازندگان بمون شاید بهت احتیاج داشته باشیمکه بعد دونگ یی میاد سمت جناب هان و اون آقا  و بعد با هم سلام و احوال پرسی میکنند و میگن تو چه جوری ازاد شدی؟که دونگ یی ماجرا رو تعریف میکنه

بعد وزیر دادگستری میاد بره پیش بانو جانگ که ندیمه هاش بهش میگن ایشون ینجا نیستند و در اداره ی تحقیقات هستند که اون هم عصبانی میشه و شروع میکنه به فریاد کشیدن و میگه شما ها این جا چی کار میکردید؟چرا اجازه دادید که ایشون برن؟که ندیمه ها هم میگن ایشون تصمیم خودشون رو گرفته بودند و از ما هم کاری بر نمیومد

بعد سکانس عوض میشه و میره رو عموی وزیر دادگستری که صحبت هاش با بانو جانگ یادش میاد که میگه:اون ها نمیتونند به من صدمه ای بزنند با من بد رفتاری کنند و در ضمن پست و مقام رو میشه هر وقتی به دست اورد ولی اعتماد رو نه اگر من جون اون دختر رو نجات ندم چه جوری زیر دستانم بهم اعتماد میکنند؟


http://pardistour.com/pic/1342376878_.jpg



که با گفتن این حرف وزیر به فکر فرو میره , از اون طرف هم دونگ یی و جناب هان و اون آقا  در کنار هم نشستند و از متعجب از فداکاری بانو جانگ هستند و هان هم میگه : کسی به فکر زندگی یه دختر خدمتکار نیست و اگر هم بمیره کسی اهمیت نمیده ولی بانو جانگ واقعا لطف بزرگی کردند.

بعد سکانس عوض میشه و میره روی بازجویی از بانو جانگ که در ابتدا برای بانو جانگ نوشیدنی وکمی غذا میارند و بانو جانگ میگه چه قدر کار من طول میکشه؟که بازجو میگه حدود 1 ساعت و بعد میاد بیرون و به یکی از کارکنان اونجا میگه تا جایی که میتونی بازجویی رو کش بده خبر به ملکه دوآگر میرسه و وزیر حمایت کنندش میرسه و ملکه میگه هر چه سریع تر باید اون دارو پیدا بشه. بعد امپراطور رو نشون میده که در گوشه ای از قصر ایستاده و به آسمون نگاه میکنه که یاد حرف های طبیب در بار میوفته که بهش میگه ....

http://pardistour.com/pic/1342359982_.jpg



که بهش میگه ما متوجه شدیم که داروی همسر شما(منظور همسر اول پادشاه هست) با گیاه پینلا که یک داروی به شدت سمی هست ترکیب شده و باعث مسمومیت ملکه شده و همچنین این دارو در داروخانه ی قصر مدت هاست که وجود نداره و کسی اون دارو رو از خارج از قصر وارد کرده.سپس امپراطور دستور میده فرمانده سئو رو بیارنش و بعد ماجرا رو براش توضیح میده و میگه اگر این خبر به بیرون بره بین جناح های غرب و جنوب تفرقه به وجود میاد و کشور دوباره دچار نا به سامانی میشه تو به صورت مخفیانه روی این موضوع کار کن که سئو هم اطاعت میکنه و میره.

سپس نشون میده که دونگ یی میره در اقامتگاه بانو جانگ و از خدمتکار چئو میپرسه که آیا بانو جانگ برنگشتند؟که میگه نه متاسفانه ظاهرا بیشتر از حد معمول این قضییه طول کشیده.امپراطور هم که در حال اومدن به اقامتگاه بانو جانگ هست دونگ یی رو از دور میبینه که داره با خدمتکار سئو حرف میزنه و میگه اون دختر اینجا چی کار میکنه؟

بعد که دونگ یی میره امپراطور هم میاد و از چئو میپرسه که بانو جانگ داخل هستند؟که چئو هم عذر خواهی مینه و ماجرا رو برای امپراطور میگه.

سپس امپراطور برمیگرده به اقامتگاه خودش و با اون همراهش صحبت میکنه و میگه پس برای همین اون روز که ازت پرسیدم چه خبره؟تو چیزی نگفتی. بعد بازجویی از بانو جانگ تموم میشه و میاد بره که میبینه ندیمه هاش نیستند و میگه عجیبه من به اون ها گفته بودم که اینجا بمونند ولی چرا الان نیستند؟که رییس اداره ی تحقیقات میاد و میگه من فرستادمشون رفتند چون این ماجرا بیش تر از اون چیزی که باید طول میکشه

http://pardistour.com/pic/1342453282_.jpg


و بعد رییس اداره تحقیقات به بانو جانگ میگه که ما دارویی جدید هم از اقامتگاه شما پیدا کردیم که بانو جانگ میفهمه پاپوشه و دوباه میره برای بازجویی.

بعد نشون میده که یئون(مادر بانو جانگ) اومده معبد برای نیایش که زن رییس کانون نوازندگان(که همون موپالمو در جومونگ باشه) رو میبینه. که بعد از کمی کل کل , همسر رییس کانون نوازندگان میگه که این شرم اواره که دخترتون چنین کاری کرده, که یئون میگه منظورت چیه از این حرف؟اصلا میفهمی چی داری میگی؟و بعد ندیمه ی مادر بانو جانگ از قصر خبر میاره و به مادر بانو جانگ میگه که اتفاق وحشتناکی رخ داده.

بعد دونگ یی هم که خبر رو میشنوه دوان دوان میاد به سوی اقامتگاه بانو جانگ و میبینه که افراد اداره ی تحقیقات اومدن و دارن کل اقامتگاه بانو جانگ رو میگردنکه دونگ یی میگه نه این پاپوشه ولی فایده ای نداره چون افراد اداره ی تحقیقات ندیمه های بانو جانگ هم با خودشون میبرنسپس خبر به امپراطور میرسه و افراد اداره ی تحقیقات یک ظرف که داخلش گیاه پینلا هست رو میارن و میزارن جلوی امپراطور و میگن ما این رو از داخل اقامتگاه بانو جانگ پیدا کردیم

بعد دوباره بازجویی از بانو جانگ شروع میشه و بهش میگن شما با اوردن اون دارو باعث مسمومیت ملکه این هیون شدید که بانو جانگ میگه چه طور جرات میکنی به من همچین تهمتی بزنی؟مراقب حرف زدنت باش
که بازجو میگه شما باید مراقب حرف زدنتون باشید چون شما دارید بازجویی میشید و الان متهم شمایید.

http://pardistour.com/pic/1342397536_.jpg



بعد دونگ یی میاد به اداره ی تحقیقات که بگه برای بانو جانگ پاپوش درست کردن که اجازه ی وروود بهش نمیدادن و اون طرف همون اداره ی تحقیقات یه سری از کارکنان داشتند با هم صحبت میکردند که یکی از اون ها به یکی دیگه میگه:به نظر من این ماجرا یه جورایی ساختگی میاد آخه بانو جانگ به اون باهوشی چه طور ممکنه همچین خطای بچه گانه ای انجام بده؟که اون یکی بهش میگه مثل این که حواست نیست داری چی میگی؟ما که نباید هر چی فکر میکنیم رو به زبون بیاریم

که بعد دونگ یی رو میبینند داره اصرار میکنه بیاد داخل که یکی از اون ها میره پیش دونگ یی و شروع میکنه به صحبت کردن باهاش

دونگ یی میگه که:من اون روز اون داروها رو گرفتم و مطمئن ام که داخلش پینلا نبوده که اون کارمنده میگه:ولی ما در اتاق ایشون پیدا کردیم.دونگ یی میگه:این یک پاپوشه و چون من خودم اون داروها رو گرفتم میدونم در بین اون داروها پینلا نبوده که کارمند هم در جواب میگه:تو خودت اون داروها رو دیدی؟که دونگ یی میگه نه ولی من از بوی اون ها فهمیدم چون همونجوری که میدونید پینلا بوی تندی داره ولی اون بو رو نداشت.
که اون کارمند بهش میگه من اگر جای تو بودم حتما از این جا فرار میکردم و یا هر چیزی رو هم میدونستم انکار میکردم , میدونی اگر جرم بانو جانگ ثابت بشه تو رو هم اعدام میکنند,من احمق رو بگو نشستم دارم به حرف یک خدمتکار ساده گوش میدم و بعد هم میگه:

اداره ی تحقیقات فقط با مدارک حرف میزنه و بدون مدرک هیچ صحبتی نمیکنهو بعد هم رییس کانون نوازندگان به همراه پسرش حاظر میشند تا برند پیش برادرش که همون وزیر حمایت کننده ی بانو جانگ باشه

http://pardistour.com/pic/1342413263_.jpg



بعد ویزر دادگستری میاد تا بره ملاقت عموش و میبینه که رییس کانون نوازندگان هم اونجا هست از یکی از محافظین میپرسه که اون ها اینجا چی کار میکنند؟که محافظ هم میگه من نمیدونم و میره از خودشون میپرسه,که اون ها هم میگن ما اومدیم حمایت خودمون رو از اعلام کنیم چون ما هم از جناح جنوبیم که وزیر دادگستری میگه:الان ایشون کار دارند و بهتر شما بعدا بیایید ایشون رو ملاقات کنید

بعد وزیر دادگستری میاد پیش عموش و بهش میگه که بانو جانگ الان در خطر بزرگی قرار داره و اگر ما هم ازش حمایت کنیم , ما هم سقوط میکنیم و تنها کسی هم که میتونسته نجاتش بده همون دارو ساز بوده که الان دیگه زنده نیست و به قتل رسیده

که عموش هم میگه: تنها کاری که ما میتونیم الان انجام بدیم اینه که یکی دیگه رو پیدا کنیم و بگیم که اون باعث همه ی این کارها بوده و بعد در مورد حمایتمون از بانو جانگ زمانی که همه چیز اروم شد تصمیم میگیریم.
بعد هم از اون طرف جناب هان و اون آقا دارن دونگ یی رو نصیحت میکنند و بهش میگن که : تو دیگه باید از این کارات دست بکشی و به بانو جانگ هم کارینداشته باشی که دونگ یی میگه من نمیتونم.

بعد میگه:تنها کسی که میتونسته بانو جانگ رو نجات بده همون مرده هست که جناب هان میگهکه اون نمیتونه حرف بزنه که.دونگ یی هم در جواب میگه که پس ما یه کاری میکنیم که جسد حرف بزنه که هان و اون آقا   متعجب میشند بعد هم میگه ما باید جسد رو کالبد شکافی کنیم و ثابت کنیم که بانو جانگ بی گناه هست بعد هم بهش میگن تو میخوای برای رفتن پیش جنازه از چه راهی استفاده کنی؟

که میگه یه نفر هست که کمکم کنه

http://pardistour.com/pic/1342428145_.jpg


بعد دونگ یی میره اداره ی کل نگهبان ها و به یکی از محافظین اونجا میگه من دنبال یکی از افسران میگشتم خواهشا کمکم کنیئ اگر میشه برید و بهشون بگید چانگ دونگ یی اومده که شخص مره تا ببینه آیا افسران همچین شخصی رو میشناسند یا نه؟

که میره میبینه هیچ کس شخصی با چنین اسمی رو نمیشناسه و دونگ یی میگه میشه دوباره برید و بهشون بگید ولی این دفعه بگید پونگ سانگ اون موقع شاید من رو بشناسند که محافظه هم عصبانی میشه و راهش رو میکشه میرهدونگ یی هم که از دیدن افسر نگهبان ها(که همون امپراطور باشه) نا امید میشه شبون خودش میره به محلی که اجساد رو اونجا نگه میدارن و وقتی جالب تر میشه که چان سو هم به عنوان یک کالبد شکاف در این مکان حضور داره و خودش رو چا معرفی میکنه

http://pardistour.com/pic/1342425964_.jpg

 

سپس امپراطور شبانه میره ملاقات بانو جانگ و بانو جانگ هم تعجب میکنه و امپراطور هم بهش میگه من میدونم که تو بی گناهی و همچنین تو کسی نیستی که اشک بریزه و شکوه کنه و برای آزاد شدن التماس کنه,دارم فکر میکنم ای کاش اجازه نمیدادم که برگردی به قصر ولی با این که من به بی گناهی تو ایمان دارم ولی به عنوان یک امپراطور مجبورم که فردا مدارک رو بدم به دادگستری که بانو جانگ هم در جواب میگه:
کسی که من قلبم رو بهش سپردم یک آدم معمولی نیست و یک امپراطوره و من هم شما رو درک میکنم و میدونستم چنین کاری رو انجام میدید ولی این که این کسی که الان جلوی من نشسته یک مرده نه یک امپراطور و این برای من کافیه بعد هم امپراطور ناراحت از اونجا میاد بیرون و میره به سمت اقامتگاهش

http://pardistour.com/pic/1342420379_.jpg



سپس دونگ یی میاد به محلی که جنازه ها رو نگه داری میکردند و به یکی از مامورین اونجا میگه:من هم جزو کسانی بودم که اون روز از اون داروساز دار خریده بود و ماموری که من رو بازویی میکرد بهم گفت:ار چیزی یادت اومد بیا و به ما گزارش بده من هم الان اومدم تا گزارشی بدم که مامور ی که با دونگ یی صحبت میکرد بهش میگه خیلی خوب تو همین جا بمون من برم با اون شخص بیام دونگ یی هم تا میبینه اون شخص یکمی دور میشه سریعا فرار میکنه و شروع میکنه به گشتن اون محل تا جایی که جنازه ها رو نگه میدارند رو پیدا کنه
بالاخره بعد از کمی گشتن اون محل رو پیدا میکنه و وارد میشه اما از اون طرف چان سو از بالا دستیش دستور میگیره تا یک سری از وسایل رو به محل نگه داری جنازه ها ببره.

دونگ یی هم تا جسد رو پیدا میکنه صدای در رو میشنوه که چان سو داره میاد داخل

http://pardistour.com/pic/1342381680_.jpg


دونگ یی که صدای در رو میشنوه بلافاصله شمعی که دستش بوده رو خاموش میکنه و در گوشه ای از اتاق مخفی میشهو چان سو هم که میاد داخل شروع میکنه به گشتن تا یه سری مدرک پیدا کنه ولی دونگ یی رو نمیبینه و بعد از این که چان سو از اتاق خارج میشه دونگ یی دوباره شروع به کار میکنه و یه سری ماده میزنه به دست اون دارو ساز و بعد از تغییر نکردن رنگ اون ماده میفهمه که دارو ساز به پینلا دست نزده و بعد وسایلش رو جمع میکنه و میاد بره

که افسر سئو از پشت میبیدش و بهش میگه همونجا بایست تو کی هستی؟که بعد از دیدن چهره ی دونگ یی اون رو میشناسه و بهش میگه که اینجا چی کار میکنی؟ و دونگ یی هم ماجرا رو براش توضیح میده,همچنین افسر سئو دستور میده که تعداد نگهبان های محل کالبد شکافی رو افزایش بدن

http://pardistour.com/pic/1342438261_.jpg


سپس خبر به وزیر دادگستری میرسه که قرار پرونده ی بانو جانگ بیاد دادگستری و میره به عموش هم میگه و بعد هم عموش میگه همون کاری که گفتم رو انجام بده. و بعد میوفتن دنبال دونگ یی که یداش کنند و همه ی تقصیر ها رو بندازن گردن اون ولی هیچ کس اون رو از بعد از ظهر ندید و بعد این خبر رو به بانو جانگ هم میدن
از اون طرف هم دونگ یی میره و همه چیز رو به افسر سئو توضیح میده و میگه اگر این دارو ساز با گیاه پینلا کار کرده باشه باید اثرش هم روی دستش مونده باشه پس باید برای از بین برئن این اثر دستش رو با ابب زنجبیل پاک کرده باشه که در اون صورت با این سرکه ی قوی باید رنگ صورتی بدن که رنگ صورتی ندادند روی دس ها و این نشون دهنده ی این هست که دست به پینلا نزده افسر سئو هم میه پیش امپراطور تا همه چیز رو بگه و بعد هم دونگ یی رو میفرستن برو بهش میگن اگر خبری شد بهت میگیم و تو برو قصر

http://pardistour.com/pic/1342373222_.jpg

 

موقع برگشت هم یه عده تعقیب میکند دونگ یی رو دونگ یی با پاشیدن یکی از اون دارو ها به صورت یکی از افراد یکی از اون افراد رو مجروح میکنه و بقیه هم تا میان بهش حمله کنند امپراطور و همراهانش از راه میرسند و محبت در صورت دونگ یی موج میزنه و سریال تموم میشه

http://pardistour.com/pic/1342359357_.jpg


خلاصه ی قسمت نهم افسانه ی دونگ یی ( دانگ یی)

خوب در این قسمت اول از قسمت قبل نشون میده که چان سو اون پیشونی بندی که دونگ یی به درخت بسته بود رو میبینه وش روع میکنه به گشتن برای پیدا کردن دونگ یی و بعد دونگ یی در حین برگشت به قصر متوجه میشه که اون پیشونی بند رو در بالای تپه جا گذاشته و میاد که بره اون پیشونی بند رو برداره , سربازها بهش ایست میدن و از میپرسند که چان دونگ یی شمایی؟

دونگ یی هم میگه بله منم که سرباز میگه پس برای چی معطلید؟دستگیرش کنید و از اون طرف هم چان سو تا بازار پیش میره و همچنان دنبال دونگ یی میگرده ولی اثری از دونگ یی پیدا نمیکنه افسر سئو هم به خاطر نتیجه ی پیدا کردن دونگ یی منتظر و نگران هست که وقتی زیر دستش میاد , افسر سئو بهش میگه چرا پس تنها اومدی؟که میگه متاسفانه اون شخص داخل قصر نبود ولی با دیدن دفتر وروود و خروج متوجه شدیم که اخیرا از قصر خارج شده

در همین حین اون یکی از سربازش هم میرسه و میگه قربان یکی دیگه رو به قتل رسوندند بیایید بریم ببینیم که چه اتفاقی براش افتاده و افسر سدو راهی میشه با سربازهاش به سمت محل قتل.سپس دونگ یی رو نشون میده که در حال وروود به مقر نگهبان ها(البته توسط نگهبان هایی که دستگیرش کردن) هست که بهش میگن اون دارو سازی که تو دیروز ازش دارو گرفتی به قتل رسیده حالا ما هم داریم از افرادی که دیروز ازش دارو خریدن بازجویی میکنیم که متوجه بشیم

در همین حین هم یکی از ندیمه های مادر بانو جانگ هم متوجه این موضوع میشه

http://pardistour.com/pic/1342431121_.jpg

سپس اون ندیمه میره پیش مادر بانو جانگ و بهش میگه که اون دارو ساز به قتل رسیده و مادر بانو جانگ هم (که اسمش یئون) هست بهش میگه برو ببین آیا اون دختر هم در بین دستگیر شدگان هست.سپس از اون طرف هم دونگ یی هم بازجویی باید بشه که وقتی نوبت بهش میرسه سرباز مورد نظر به دونگ یی میگه که از لباسات معلومه که خدمتکار قصر هستی

که در همین حین هم افسر سئو وارد خونه ی دارو ساز میشه و اسامی افراد رو میبینه و میبینه که یک دختر خدمتکار از قصر هم در بین این افراد هست و میپرسه که این شخص از قصره؟که میگن بله الان هم در حال بازجویی هست و میره به سمت محل بازجویی, سرباز بازجو هم به دونگ یی میگه که دارو ها رو به قصر بردی؟اون هم میگه آره من دارو رو برای نوازنده ها گرفتم چون اکثر اون ها بیشتر اوقات خسته و بیمار میشند من رو مفرستند تا براشون دارو بگیرم و سرباز هم عصبانی میشه و میگه که دروغ نگو اون دارویی که تو گرفتی برای پسر زایی هست و بع هم دستور میده که بازداشتش کنند

که دونگ یی میگه نه اون گیاه لوری استفاده های دیگ ای هم داره مثلا برای از بین بردن سرگیجه و کاهش فشار خون و رفع خستگی مورد استفاده قرار میگیره که سرباز بازجو میگه بررسی کنید ببینید راست میگه یا نه که افسر سئو میرسه و میگه نیازی نیست,اون راست میگه

دونگ یی با اولین نگاه افسر سئو رو میشناسه و یاد قدیم و اون ورزی که باهاش در جنگل صحبت کرد میوفته ,افسر سئو دستور میده که دونگ یی رو ببرند تا شخصا باهاش صحبتی داشته باشه (تا قبل از اومدن افسر سئو دونگ یی تماما نگرا این بوده که آیا سئو شناختتش یا نه) و موقعی که خود افسر سئو هم میاد تا با دونگ یی صحبت کنه بهش میگه نترس دختر جوون من برای این که در مورد قتل ازت بازجویی کنم نیاوردمت اینجا

http://pardistour.com/pic/1342377235_.jpg

که بعد سئو به دونگ یی میگه که فامیلیت همیشه این بوده؟که دونگ یی میگه همیشه این فامیلیم بوده و بعد سئو میگه من چند وقت پیش شخصی رو میشناختم که اسمش شبیه تو بود ولی فامیلیش با تو یکی نبود
که بعد به دونگ یی میگه تو من رو میشناسی؟که دونگ میگه من چرا باید شما رو بشناسم؟و شروع میکنه به انکار کردن و میگه من اصلا در یک شهر دیگه به دینا اومدم و زندگی کردم

و من اول خدمتکار یک خونه بودم که بعد وارد قصر شدم در همین حین هم یکی از سربازان افسر سئو میاد و یک دفترچه به افسر سئو میده و بهش میگه قربان این همون دفتری هست که مشخصات این شخص داخلش هست و گفته بودید براتون بیارم که دفتر رو میگیره و شروع میکنه به خوندن اون کتابچه و به دونگ یی میگه که درسته تو راست گفتی , تو در ابتدا خدمتکار یک خونه بودی و بهش میگه که تو میتونی بری از اون طرف هم آقای هان(یکی از مدیران بخش کانون نوازندگان) به همراه اون آقا Big Grin به شذت نگران دونگ یی هستند
چون فهمیدن که دونگ یی رو بردن مقر نگهبان ها

http://pardistour.com/pic/1342419194_.jpg
شب هنگام دونگ یی وارد کانون نوازندگان میشه(البته گریه کنان به خاطر این که ترسیده) که با عصبانیت هان مواجه میشه و با همون حالت گریه کنان عذر خواهی میکنه و رد میشه که اون آقا  هم به خاطر این که با دونگ یی با عصبانیت برخورد کرده عصبانی میشه و هان رو سرزنش میکنه دونگ یی میره استراحت کنه و در تنهایی خودش کمی یاد اون جملات افسر سئو میوفته که بهش گفته تو من رو میشناسی؟

در همین حین هم اون آقا میرسه و کمی به دونگ یی دلداری میده در این جا هم کمی این سریال میره پشت پرده و دونگ یی شروع میگنه به نواختن تار که از ورژن دوبله .... شده

http://pardistour.com/pic/1342416843_.jpg


بعد پادشاه میره داخل اقامتگاهش و از طبیب دربار جریان دارو رو سوال میکنه که تحقیقات در مورد داروی مسموم ملکه به کجا رسیده که ظاهرا تا اون لحظه به این نتجه رسیده بودند که داو با یک ماده ی خارجی(احتمالا یک دارو دیگه) ترکیب شده و در داروی ملکه (همسر اول پادشاه و ملکه دوآگر نه) مسمویت ایجاد کرده که بعد از طرف خدمتکار چئو میفرستند دنبال دونگ یی تا ببینند آیا دونگ یی در مقر نگهبانان اسمی از بانو جانگ اورده یا نه؟

که دونگ یی میگه من چیزی از شما نگفتم و چئو هم بهش میگه : اگر تو حرفی بزنی در دربار هرج و مرج و مشکلات زیادی به وجود میاد و خبر به بانو جانگ میرسه و اون هم کمی از نگرانی هاش کم میشه

http://pardistour.com/pic/1342410468_.jpg

 


بعد خبر به ملکه دوآگر میرسه که یکی از ندیمه های بانو جانگ مخفیانه دارویی رو وارد قصر کرده که مشخص هم نیست چه دارویی بوده؟ ملکه دوآگر هم که با وزیر جنگ در حال بحث و گفت و گو بودند وقتی این خبر رو مطرح میکنند ملکه میگه این یک برگ برندست و ما بادی به خوبی از این برگ برنده استفاده کنیم و به ویزر جنگ میگه که مخفیانه و به صورت ناشناس برو و به اداره ی تحقیقات گزارش بده که مخفیانه توسط یکی از ندیمه های بانو جانگ دارویی وارد قصر شده

بعد در این جا باز هم بخشی از سریال میره پشت پرده و .... میشه سپس چان سو رو نشون میده که میره پیش پیشگو کیم و میگه: همونجوری که رییس چویی (پدر دونگ یی ) بهم گفته بود من میخوام دوباره گروه شمشیر زنان مبارز رو راه بندازم(همچنین رییس کانون نوازندگان هم وقتی میاد خونه خانومش اندازش رو میگیره تا براش لباس بدوزه )

http://pardistour.com/pic/1342409790_.jpg


خوب همچنان سنیما پشت پرده ادامه داره و از سریال ..... میشه البته فقط از عکس زیر میتونم این رو بگم که دونگ یی برای خریده پارچه به بازار میره ولی ....

من هیچی نگم بهتره خودتون مشاهده کنید

http://pardistour.com/pic/1342380459_.jpg



بعد برای این که کمی خشونت اداره ی تحقیقات رو نشون بده ,سکانس میره روی شخصی که یه سری خانوم (به ظاهر درباری رو میبینه) و شروع میکنه به فرار کردن از دست این خانوم ها که از 2 طرف محاصره میشه و مشخص میشه که این خانوم مدتی در دربار به عنوان خیاط کار میکرده البته در کنارش دزدی هم میکرده که دستگیر میشه تا برای مجازات ببرنش که بعد خبر به دونگ یی و آقای هان میرسه که شخصی ناشناس رفته و گزارش داده که دونگ یی به قصر دارو وارد کرده

که دوباره ناراحتی و نگرانی میوفته به جون اون آقا  و جناب هان وزیر جنگ به ملکه دوآگر خبر میده که شکایت رو برده و رسونده به اداره ی تحقیقاتاز اون طرف هم در اداره ی تحقیقات گروهی مامور میشن تا برند و دونگ یی رو بیارند و جریان رو به صورت کامل توضیح میدن که شخصی نامه ای به امضا رو فرستاده و درش گفته شده که شخصی برای بانو جانگ اوکی جانگ(همون بانو جانگ خودمون ) دارویی رو مخفیانه وارد قصر کرده
این افراد به سمت کانون نوازندگان و جایی که دونگ یی هست حرکت میکنند که امپراطور هم از دور میبیندشون و همچنین آقا  و جناب هان هم میبیننشوند ولی سریعا مخفی میشن و دونگ یی از همه جا بی خبر هم در حال شستن لباس ها هست که....

http://pardistour.com/pic/1342362224_.jpg



که افراد گروه اداره ی تحقیقات میان و دونگ یی رو دستگیر میکنند و با خودشون میبرن و از اون طرف هم به بانو جانگ و ندیمه هاش خبر میرسه که دونگ یی رو دستگیر کردن , سپس دونگ یی وقتی میاد اداره ی تحقیقات از میپرسن میدونی برای چی اینجایی؟که میگه نه بعد گزارش بدون امضا رو بهش نشون میدم و میگن بخون دونگ یی و بعد دونگ یی گزارش رو میخونه و از تعجب شاخ در میاره که چه کسی همچین چیزی رو گفته؟
و بعد هم بهش میگن که هیچ کس تو کانون نوازندگان از تو دارو نگرفته و تو داری دروغ میگی و وزیر دادگستری و عموش هم بعد از شنیدن خبر بلافاصله میرن پیش بانو جانگ و وزیر دادگستر به بانو جانگ میگه که شما اشتباه بزرگی کردید و نباید همچین خطایی ازتون سر میزد که عموش میگه بسه دیگه .....

http://pardistour.com/pic/1342378038_.jpg

 

و رو به بانو جانگ میکنه و میگه:

اگر اون دختر بگه که برای شما دارو آورده شما هم بازجویی میشید و بانو جانگ هم میگه اون ها اون دختر رو گرفتند تا مطمئن بشند که من دارو ها رو گرفتم و من نمیتونم جون اون رو به خطر بندازم و باید برم نجاتش بدم که با مخالفت عموی وزیر دادگستری رو به رو میشه. در اداره ی تحقیقات هم به دونگ یی میگن که ما میدونیم که تو دارو ها رو به بانو جانگ دادی و فقط کافیه تا تو اعتراف کنی تا آزاد بشی,آیا این درسته که تو دارو ها رو به بانو جانگ دادی؟که دونگ یی میگه من نمیتونم چیزی بگم که بهش میگن پس میخوای جنازت از اینجا بره بیرون؟
از اون طرف هم در کانون نوازندگان همه به اون آقا  میگفتن لطفا یه کاری برای دونگ یی انجام بده و دونگ یی رو نجات بده و وقتی که جناب هان همه ازش میپرسن که دونگ یی چی شد؟که میگه ظاهرا در دردسر بزرگی افتاده.

از اون طرف هم ندیمه چئو میاد و به بانو جانگ میگه:الان شب شده و اون دختر هنوز حرف نزده و به زودی هم شکنجه شروع میشه که بانو جانگ تعجب میکنه که چه جوری دونگ یی هنوز حرفی نزده. اوضاع داخلی قصر هم در بین خدمتکار ها به خاطر همین موضوع به شدت آشفته است که وقتی امپراطور خدمتکارها رو میبینه از همراهش میپرسه اینجا چه خبره؟چرا خدمتکارها این قدر اشفته اند؟


که همراهش هم اول سکوت میکنه و بعد از اصرار امپراطور بهش میگه که:این موضوع به اداره ی تحقیقات مربوط میشه و امپراطور میگه که:من توی این موضوع دخالت نمیکنم ولی بگو چی شده و موضوع چیه؟که باز هم اون همراه جواب نمیده و در همین حین هم طبیب دربار میاد تا دلیل مسمومیت داروی ملکه رو بگه. که طبیب میگه :همونجوری که من فکر میکردم این دارو با یک ماده ی دیگه نرکیب شده و ایجاد مسمومیت کرده,که بعد امپراطور میگه:چه کسی چنین جراتی داشته که همچین کاری رو انجام بده.

بعد سکانس عوض میشه و میره روی کارکنان اداره ی تحقیقات که یکی از ندیمه های بانو جانگ که اونجا هم کار میکنه به بقیه ندیمه ها میگه,احساس نمیکنید داریم از کاه , کوه میسازیم؟و سعی داره تا از مجازات کردن دونگ یی کمی کاهش بده ولی فایده نداره چون در ان سوی اداره ی تحقیقات به دونگ یی میگن که اگه حرف نزنی تا 1 ساعت دیگه شکنجه رو شروع میکنیم که در همین حین یکی از رییسان اداره ی تحقیقات میاد و به بازجو میگه تو داری بیش از حد با دلرحمی رفتار میکنی و رو به سایر کارکنان میکنه و میگه:

شما برید و محل شکنجه رو آماده کنید که این خبر به کانون نوازندگان هم میرسه و باز هم واکنش های عجیب و غریب جناب هان و اون آقا سپس دوباره به دونگ یی میگن تو نمیخوای حرف بزنی؟که میگه من هم در این موضوع مقصر بودم و من میدونم اگر حرف بزنم در قصر مشکل و تشویش های زیادی به وجود میاد به همین دلیل هیچ چیزی نمیتونم بگم این که من اسم بانو جانگ رو به شما بگم یعنی این که من اون کار رو تایید کنم که من نمیتونم چنین کاری رو انجام بدم.

که بازجو بهش میگه یعنی تو حاضری به خاطر بانو جانگ شکنجه بشی ولی حرف نزنی؟که دونگ یی جواب نمیده.

http://pardistour.com/pic/1342380799_.jpg



بعد دونگ یی رو میبرن به محل شکنجه و برای بار آخر ازش میپرسن که میگی دارو رو برای کی بردی یا نه؟که دونگ یی باز هم جواب نمیده و بعد طبق دستور با طناب میبندنش و دستور میدند تا شکنجه رو شروع کنید
که بانو جانگ از راه میرسه و میگه دست نگه دارید,که همه از جمله خود دونگ یی متعجب میشند و بانو جانگ میگه که اون داروها رو برای من گرفته بود و بعد میگه خب چرا معطلید این دختر رو ازادش کنید دیگه. که اون زن بازجو بهش میگه: شما از عواقب کارتون اطلاع دارید؟اگر این دختر آزاد بشه شما باید بازجویی بشید که بانو جانگ هم میگه برای همین هم اینجام.

که دونگ یی میگه:بانوی من آخه چرا؟که بانو جانگ حرفش رو قطع میکنه و میگه من رو ببخش تو به خاطر من بیش از حد رنج کشیدی, نترس اتفاقی برام نمیوفته. که دونگ یی ناراحت میشه و روی صورت اون هم تموم میشه

  


خلاصه قسمت 8 سریال افسانه دونگ یی

اول از قسمت قبل نشون میده که خدمتکار چئو(خدمتکار اول بانو جانگ) میاد و بهش میگه که باید برای جشن دربار آماده بشید و دونگ یی جلوی پای بانو جانگ زانو میزنه و میگه بانوی من میشه شما مهم ترین درخواست زندگی من رو برآورده کنید؟
که خدمتکار جانگ اول میاد دونگ ییی رو بندازه بیرون و دونگ یی از بانو جانگ میخواد که گردنبندش رو ببینه خدمتکار عصبانی تر میشه و نگهبان ها رو صدا میکنه
که بانو جان میگه بزار بمونه اشکالی نداره و بهش میگه تو برو بیرون و دونگ یی میگه این مهم ترین مسئله در زندگی من هست و من حاظرم حتی به خاطرش زندگیم رو به خطر بیاندازم
چون من خیلی وقت پیش یکی از بانوان دربار رو دیدم که یک گردن بند مخصوص داشت حالا فکر میکنم اون شخص شما باشید
و بانو جانگ هم با تعجب جعبه ی گردن بندش رو نشون دونگ یی میده اما اون پروانه ی مورد نظر دونگ یی نبوده بلکه یک پروانه ی دیگه بوده که حالت رنگ شده داشته
و بعد دونگ یی میپرسه که ببخشید این سال رو میکنم این گردن بند رو مدت طولانیی میشه که دارید؟که بانو جانگ میگه بله از دوران نوجوانی دارمش
بعد دونگ یی تمام امیدش رو از دست میده و از اقامتگاه بانو جانگ میاد بیرون که در هنگام خروج با سرزنش بانو چئو مواجه میشه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  y7843_1.jpg]

بعد از خارج شدن دونگ یی از اقامتگاه بانو جانگ خدمتکارانش میان داخل تا برای مهمانی دربار آماده بشن که یکی از خدمتکاران بانو جانگ یهو یک جعبه در میاره که داخل اون جعبه همون گردن بند چوبی(همونی که دونگ یی دنبالش بوده) هست و به بانو
جانگ میگه که چرا از این گردنبند استفاده نمیکنید؟از این خیلی وقت شده که استفاده نکردید که بانو جانگ میگه نه من این گردن بند(در حال اشاره کردن به همون گردنبند رنگی) رو خیلی وقته دارم و ترجیح میدم از همین استفاده کنم 
از اون طرف هم اقای هوآنگ و اون پسره(من نمیدونم این کاراکتر اسم نداره؟Big Grinهمه جا صداش میکنند آقاWink ) یا همون آقا نگران دونگ یی اند که ببینند بانو جانگ با دونگ یی چی کار داشته؟که دونگ یی میاد و میگه چیز خاصی نبود و در مورد ماجرای اون روز از من سوال کرد
بعد که آقای هوآنگ میره دونگ یی برای همون آقا ماجرا رو تعریف میکنه و آقا هم با تعجب بهش میگه تو اون لحظه از زیر مجازات فرار کردی ولی 
چند لحظه بعد کاری کردی که میتونستند دوباره مجازاتت کند(آخه گردن بند یکی از وسایل شخصی بانوان دربار حساب میشده به همین دلیل کار دونگ یی یک عمل گستاخانه به نظر میرسیده) بعد اون آقا به دونگ یی میگه حالا زیاد عصبانی شدن؟که دونگ یی میگه نه زیاد فکر نکنم بعد هم اون اقا Wink میگه اشکال نداره زود فراموش میکنند
همچنین بانو جانگ از قبل دوباه دستور میده که در مورد دونگ یی تحقیق کنند تا ببینند کیه چون از نظر بانو جانگ دونگ یی هم جسوره و هم بیچاره و این باعث میشه که برای انجام هیچ کاری ترسی نداشته باشه
از اون طرف هم پاداشاه با بانو جانگ در حال بازیی مثل شطرنج ما هستند البته اسم بازی هست بدوک 
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  t6759_2.jpg]
و امپراطور با یک حرکت بانو جانگ , کیش و مات میشه و بعد امپراطور میگه نه هنوز یک راه دیگه ای هم باید باشه
که بانو جانگ میگه چه طوره از راه عقب نشینی استفاده کنید؟شاه میگه عقب نشینی؟بانو جانگ هم میگه بله عقب نشینی همیشه حمله کردن به معنای بردن نیست
دقیقا مثل همین قضییه ی اخیری که اتفاق افتاده برای بدنام کردن من شما باید در این موضوع عقب نشینی کنید چون اون سران فهمیدن که شما چه قدر قدرت دارید که تونستید اون هدف پلید و شومشون رو شناشایی کنید و از بی ببرید
شما بهتره که عقب نشینی کنید و به امور کشوری برسید که امپراطور کمی میره ت فکر و بعد هم به دستور میده کلیه ی مقامات فردا در قصر حاضر باشند که کار خیلی مهمی داره باهاشون
فردا که همه ی مقامات میان یک سری از افراد از مقام خودشون خلع میشن و یه سری های دیگه هم ترفیع میگیرن و عموی وزیر دادگستری هم ترفیع میگیره
از اون طرف هم ملکه دوآگر شروع میکنه به سرزنش کردن وزیر جنگ که چرا در این باره کاری نکرده اون هم میگه که من نمیتونم کاری بکنم 
و خدمتکار چئو هم میفرسته دنبال دونگ یی که بره پیش مادر بانو جانگ که یه امتحانی پس بده و برای مادر بانو جانگ کاری انجام بده(در خارج از قصر)
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  e1268_3.jpg]
دونگ یی از شنیدن این خبر که قراره برای بانو جانگ کاری انجام بده بسیار خوشحال میشه و تمام طول راه که به خانه ی مادر بانو جانگ میرفته با خوشی و سرحالی از همراهش میپرسه واقعا بانو جانگ خودشون گفتن؟و یه سری سوال دیگه که مثلا بانو جانگ چه طور آدمیه؟
و در آخر هم همراهش عصبانی میشه و دیگه کلا جواب نمیده
میرسن به خونه ی مادر بانو جانگ و مادر بانو جانگ دونگ یی رو میبینه و از خدمتکار بانو جانگ میپرسه که این همون دختره؟که اون هم میگه بله
مادر بانو جانگ میگه صورتش که مقبوله و با هم میرن به سمت خونه ی یک داروساز که در اونجا یئون(مادر بانو جانگ) و همسر رییس کانون نوازدگان همدیگه رو میبینند که ظاهرا هم با هم کل کل هم دارنWink
که همسر رییس کانون نوازندگان میگه همسر و پسر من به خاطر این که کار جدیدشون خیلی سنگینه 3 شب و 3 روز نیومدن خونه که یهو دونگ یی میزنه زیر خنده (چون میدونه که همسر و پسرش چه آتیشی تو کانون نوازندگان میسوزونند Icon8 )
مادر بانو جانگ میره پیش اون شخص دارو ساز و میگه که داروی ما آماده است؟که داروساز میگه نه ساعت 7 شب آماده میشه و مادر بانو جانگ و خدمتکاراشون میرن و دونگ یی رو اونجا میزارن تا دارو تحویل بگیره بهش هم میگن این دارو خیلی مهمه و گرونه(برای پسر زاییی بانو جانگ بودهBlush ) و کسی هم نباید در قصر بفهمه که این دارو رو وارد میکنی به قصر(چون وروود دارو به قصر ممنوع بوده) دونگ یی هم میگه باشه و منتظر می مونه تا دارو رو تحویل بگیره
که شخصی میاد و از دارو ساز یه سری دارو به میگیره که یکی از کیسه هاش میوفته و دونگ یی بهش اون کیسه رو میده شخص که از خونه ی داروساز میاد بیرون میره پیش پیشگو(همونی که پیشگویی کرده بود دونگ یی بانو جانگ رو نابود خواهد کرد فکر کنم قسمت 3 یا 4 بود)
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  c7281_4.jpg]

که خدمتکار پیشگو بهش میگه من الان یه دختری رو دیدم که صورتش خیی گیرایی داشت میادیی تا برید و ببینیدش؟
پیشگو هم میگه من که باور نمیکنم بیا بریم و کمی هم سر قیمت اون دارو بحث میکنند که چه قدر گرونه و بعد میاد بره که خدمتکارش میگه واقعا نمیخوایید برید و ببینیدش؟
پیشگو هم میگه جوون بود؟خدومتکارش هم میگه بله , که پیشگو هم میگه نوچ نوچ تو واقعا خجالت نمیکشی؟حتما واسه همین بوده
بعد پیشگو میره پیش یکی از استادان معبد اونجا و شروع میکنند به صحبت کردن و پیشگو میگ من خیلی وقته شما رو ندیدم از اون وقتی که من اون مرد رو آوردم اینجا دیگه شما رو ندیدم که استاد معبد میگه این ها همش سرنوشته
و اشکالی نداره و الان هم تو زمان خوبی اومدی اون مرد هم تازه از سفر برگشته که پیشگو تعجب میکنه و میره پیش اون مرد
اون مرد هم کسی نیست جز چان سو و پیشگو میره پیش چان سو کمی با هم صحبت میکنند و از حال و احوال چان سو میپرسه و اون هم میگه که من خوبم و بعد یاد گذشته میوفته پیشگو که چگونه چان سو رو از توی رودخونه پیدا میکنه و میبرتش معبد تا اونجا تحت درمان قرار بگیره
سپس بهش میگه هنوز داری دنبال اون دختر بچه میگردی؟چان سو هم میگه بله من اون رو به شخصی سپردم و حالا نمیدونم اون کجاست؟شما ازش خبری دارید؟پیشگو میگه نه ولی ممکنه که اون تا الان دیگه زندده نباشه 
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  a878_5.jpg]

بعد چان سو یاد اون ورزی که پدر و برادر دونگ یی کشته شدن میوفته و اون ورزی که خودش تو دریا افتاد و از اون طرف هم شب دیر وقت میشه و دونگ یی مخواد برگرده به قصر که صدای زنگ مخصوص رو میشنوه و میفهمه که چند دیقه ی دیگه بیشتر وقت ندراه 
با عجله به سمت قصر راهی میشه و میبنه در جلوی در وروودی قصر کارت شناسایی(همون نشانه ی مخصوص) رو میخوان و اگر دونگ یی اون نشون رو نشون میداده میگشتنش و برای همین از اون در وارد نمیشه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  v361_6.jpg]
دونگ یی با داروی در دستش میره تا سعی کنه دنبال راهی برای وروود به قصر باشه و از اون طرف هم افسر سئو هم تا شب روی پرونه ی مخصوص (همونی که مربوط به بانو جانگ میشه) کارمیکرده تا بتونه این معما رو حل کنه با
یادآوری زیردستاش متوجه میشه که ساعت داره 9 میشه و منع عبور و مرور داره شروع میشه که به زیر دستاش میگه شماها برید و اون ها در ابتدا قبول نمیکنند و ولی وقتی افسر سئو میگه این یک دستوره مجبور میشند تا قبول کنند و برند خونه هاشون
که یهو افسر سئو صدای در رو میشنوه و بلند میگه مثل این که دوست دارید تنبیه بشید مگه نگفتم برید خونه هاتون که صدای امپراطور میاد که میگه خسته نباشی افسر سئو و افسر سئو هم شکه میشه و سریع از جاش بلند میشه وبه امپراطور ادای احترام میکنه
امپراطور میگه نوشیدنی داری؟و سئو هم نوشیدنی میاره و امپراطور میگه که موضوعی رو میخواستم بهت بگم که نتونستم تا فردا طاقت بیارم به همین دلیل شبونه اومدم تا بهت بگم و به افسر سئو میگه که
بابت تمام زحمت هایی که کشیدی ممنونم ولی از این پرونده دست بکش , این فقط به خاطر مسائل سیاسی هست امیدوارم درکم کنی
بعد سئو میگه امپراطور شما دشمنان زیادی دارید نباید این موقع شب بدون محافظ بیرون بیایید که امپراطور هم میگه میدونم ولی اون دفعه که بیرون اومدم برام خیلی جالب بود اون دختر با من طوری حرف میزد که احساس کردم یک آدم عادیم سئو میگه اون دختر قربان؟
که امپراطور میگه اره همون دختری که اون جسد رو پیدا کرده بود اسمش چی بود؟آهان یادم اومد چانگ دونگ یی که یهو افسر سئو شکه میشه و امپراطور ازش میپرسه که اتفاقی افتاده؟
سئو هم میگه نه اون هم اسم شخصی که من سال ها پیش میشناختمش ولی اون اسمش چویی دونگ یی بود نه چانگ دونگ یی بعد هم امپراطور میگه اون دختر جسوری بود و خیلی هم شجاع بود اگر اون نبود مشکلات ما حل نمیشد و ما هرگز نمیتونستیم اون ماجرای
سرود رو حل کنیم ولی تو میگی که اون چویی بوده پس این , اون شخص نیست
بعد امپراطور راهی قصر میشه که یهو صدای یه شخصی رو میشنوه که داره ناله میکنه بر میگرده و میبینه که دونگ یی هست
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  v731_7.jpg]

بعد امپراطور با همراهش میرن و تمامی سربازها رو مرخص میکنند و بعد امپراطور میره پیشه دونگ یی و میگه باز هم که داری کارهای خطرناک انجام میدی.
دونگ یی بر میگرده و میبینه که امپراطوره و میگه آقا!شمااینجا چی کار میکنید؟که امپراطور میگه داشتم از این جا رد میشدم که صدای زوزه ی یک سگ رو شنیدمIcon8Icon8
دونگ یی میگه بله؟امپراطور میگه صدای زوزیه یک سگ شکاری پونگ سانگWink که تا وقتی هدفش رو نگیره ولش نمیکنه و هر دو شروع میکنند به خندیدن و به دونگ یی میگه این قدر دردسر درست نکن تو همیشه دردسر درست میکنی
و بهش میگه جای این که از دیوار بالا بری همراه من بیا دونگ یی میگه ولی اونجا پر از سربازه که امپراطور میگه نه کسی نیست من همه رو مرخص کردم و دونگ یی میاد و با تعجب میبینه که کسی نیست
و بعد به امپراطور میگه که:امپراطور خیلی آدم سخاومتمندیه و کلی پاداش برای من فرستاد امپراطور میگه چی فرستاد؟
دونگ یی هم میگه:کلی غذای سلطنتی و لباس های ابریشمی و طلا , بعد میگه شما در مورد کن به امپراطور گفتید؟که امپراطور هم میگه آره من گفتم.
من هم شنیدم که امپراطور آدم خیلی سخاومت مندیه و همچنین خیلی بخشنده است و شروع میکنه به تعریف و تمجید از شخص شخیص امپراطورWink
بعد هم به دونگ یی میگه که:کانون نوازندگان از اون سمته برو و این قدر دردسر درست نکن بعد که دونگ یی میره همراهان امپراطور میان و بهش میگن چرا همچین کاری رو کردید؟
که اون هم میخنده و میگه خوبه که حداقل این دفعه وادارم نکرده که دلا بشم و از روی کمر من بره بالا و همراهانش هم همه تعجب میکنند 
از اون طرف هم افسر سئو به شدت در فکر فرو رفته که این شخصی که امپراطور ازش گفت آیا همون دونگ یی هست یا نه؟
دونگ یی هم میره به سمت کانون نوازندگان و به آسمون نگاه میکنه و میگخ پدر جوون شم خواستی که من سالم برسم ممنونم ازت
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  l657_8.jpg]

فردای اون روز دونگ یی میاد و دارو به خدمتکار بانو جانگ که همون چئو باشه میده ومیره در موقع رفتن میبینه که یه سینی دستشونه که توش چاقوی فلزی هست
و سریع میره پیشه خدمتکار چئو و میگه که ببخشید من دخالت میکنم ولی اون گیاه لوری هست که چئو حرفش رو قطع میکنه و میگه تو در اون جعبه رو باز کردی که دونگ یی میگه نه من فقط از بوش فهمیدم و گیاه لوری خاصیت ضد فلزی داره
و شما باید با بامبو اون گیاه رو ببرید که چئو بهش میگه تو از کجا میدونی؟دونگ یی هم میگه که من کتاب های پزشکی میخونم چون کارکنان کانون نوازندگان زیاد مریض میشن من هم کتاب های پزشکی زیادی میخونم تا بتونم اون ها رو معالجه کنم
بعد دارو رو چئو با مادر جانگ میبرن میدن به جانگ و اون هم به چئو میگه تو چند ساله که پیش منی؟اون هم میگه ییش از 8 ساله
جانگ هم میگه پس چه طور تو هنوز من رو نشناختی؟من این دارو نمیخوم فورا این دارو رو میرزی دور و کل دارو هم از بین طوری که هیچ اثری ازش نباشه و بعد به مادرش رو میکنه و میگه ازدواج ما باید روال عادیش رو طی کنه
که مادرش هم میگه تو نباید به احساس مردها و خصوصا امپراطور ها اطمینان کنی که جانگ هم میگه:اگر من به احساس امپراطور اطمیینان نکنم پس چه جوری باهاش زندگی کنم؟
من نه به احساس امپراطور اطمینان میکنم و نه به شما , من فقط به درک خودم اعتماد میکنم که در حین همین صحبت ها یهو خدمتکار بانو جانگ میاد تو میگه بانوی من اتفاق بدی افتاده که جانگ میپرسه چی شده
که دوربین میره رو طبیب دربار که داره به امپراطور میگه میله ی مسی که در داروی ملکه زدیم قرمز شده ( و این نشانه ی مسموم بودن دارو هست ) و نه تنها میله ی مسی بلکه هر چیزی رو در اون فرو میکنیم قرمز میشه و این خیلی عجیبه
و بعد نشون میده که پزشکان دربار دارند با هم صحبت میکنند و به هم میگن این خیلی عجیبه 
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  o9416_9.jpg]
بعد هم امپراطور دستو رمیده تا هر چه سریع تر به ای نو موضوع رسیدگی بشه والبته گفته شده اگه نقره رو در زرده ی تخم مرف هم بزنی رنگش تغییر میکنه پس احتمال مسموم بودن اون دارو هم هست 
از اون طرف هم چان سو داشت میرفت که مراسم سالگرد مرگ پدر و برادر دونگ یی رو برگذار کنه و بعد از خداحافظی با پیشگو راهی میشه و میره 
از اون طرف هم دونگ یی به یه سری از کارهای داخل مثل شستن و پهن کردن لباس ها داره مپیردازه که از یکی میپرسه ساعت چنده؟و بعد میفهمه که خیلی برای انجام کاری دیرش شده 
پسر رییس کانون نوازندگان(با بازی ائیی در جومونگ) هم هنوز داره از دور دونگ یی رو میبینه و میره به پدر میگه که اون خدمتکار رو یادت هست که من رو مسخره کرد؟
پدرش هم میگه اره ولی مگه نگفتم با اون کاری نداشته باش؟پسرش هم میگه من هم کاری ندارم ولی میشه به خاطر توهینی که به من کرده از قصر اخراجش کنیم من رفتم و تحقیق کردم و دیدم اون چندین و چند بار دردسر درست کرده
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  c1182_10.jpg]

از اون طرف هم افسر سئو , شخصی رو میفرسته سمت مرکزی که اطلاعات زندگی افرادی که در قسم موسیقی کار میکنند رو نگه داری میکنند و اطلاعات دونگ یی رو به دست میارن و میفهمند که 8 ساله دونگ یی در قسمت نوازندگان استخدام شده
دونگ یی از قصر میاد بیرون و از بازار وسایلی برای مراسم سالگرد میخره و میره سمت همون جایی که وسایل پدرش رو پیدا کرده بود
در اون جا اول یادی از گذشته ها میکنه و بعد هم مراسم سالگرد رو اجرا میکنه و راهی قصر میشه که بعد چان سو از راه میرسه و اول کمی دور و اطراف رو نگاه میکنه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  l45_11.jpg]

و بعد مراسم سالگرد رو اجرا میکنه و بعد موقعی که میخواد بره سربندی که وقتی دونگ یی بچه بود بهش داده بود رو اونجا پیدا میکنه(دونگ یی موقع برگزار کردن مراسم سالگرد سربند رو با خودش میاره ولی اونجا جا میاره) که بعد چان سو میفهمه که دونگ یی زنده است و شروع میکنه به گشتن جنگل ولی دونگ یی رو پیدا نمیکنه چون دونگ یی توی شهر در حال رفتن به سمت قصر هست
که متوجه میشه اون سربند رو در بالای کوه جا گذاشته و تا میاد بره به سمت کوه عده ای از سربازها بهش میگن ایست؟
دونگ یی میگه شما ها با من بودید؟رییس اون سربازها که از طرف افسر سئو بوده میگه تو چانگ دونگ یی هستی؟دونگ یی هم میگه بله
که رییس کل سربازها دستور میده پس برای چی معطلید دستگیرش کنید که سریال روی تعجب صورت دونگ یی تموم میشه

[تصویر:  p7876_12.jpg]

خلاصه ی قسمت هفتم افسانه ی دونگ یی

ابتدا از قسمت قبل نشون میده که اون چند تبهکاری که سنگ نمک ها رو با نت های موسیقی عوض کردن اومدن و امپراطور(که خودش رو سربازرس معرفی کرده) به همراه دونگ یی در یک بن بست گیر میوفتن و یکی از اون ها از امپراطور میپرسه که شماها کی هستید؟
اون هم میگه که من امپراطور این سرزمین هستم و تو هم شمشیرت رو روی امپراطور این سرزمین گرفتی
که دونگ یی تعجب میکنه و اون ها هم مخندن و میان حمله کنند که امپراطور هم با چند حرکت ناشیانه یکم دورشون میکنه ولی به 30 ثانیه نمیرسه که شکست میخوره و شمشیرش رو میندازن زمینBig Grin
و تا میان امپراطور رو با شمشیر بزنند یکی از افرادشون خبر میاره که سربازها از همه طرف ما رو محاصره کردن و سریعا میرن تا از خودشون دفاع کنند و فقط یکی از همین تبهکارها میمونه که امپراطور هم شمشیرش رو بر میداره و از فرصت استفاده میکنه و یکم باهاش میجنگه ولی بازهم در حال شکست خوردن هست که این دفعه دونگ یی با شاخه ای از درخت که روی زمین افتاده میاد به کمک امپراطور و اون شاخه ی درخت رو فرو میکنه داخل صورت شخص مقابل و بعد هم با پادشاه فرار میکنند
بعد هم افسر سئو با سربازها میادش و این افراد رو دستگیر میکنند و از اون طرف هم که امپراطور و دونگ یی هم داخل یک خونه مخفی شدن با هم صحبت میکنند که دونگ یی میگه چه جور تونستی همچین دروغی بگی؟
امپراطور هم میگه من دروغ نگفتم گفتم ارگ اونجوری بگم شاید بزارن ما فرار کنیم Big Grin
بعد هم به دونگ یی میگه که من هیچ وقت این زحمتی که تو برای کشور و امپراطور کشیدی رو فراموش نمیکنم و مطمئن باش که برات جبران میکنم
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  48042895962351682691.jpg]

بعد از این که افسر سئو اون خلاف کارها رو دستگیر میکنه به سربازها دستور میده که دنبال امپراطور بگردن که پیداش نمیکنند و از اون مجرم ها میپرسه که کجان؟
میگن ما نمیدونیم که امپراطور خودش میاد و میگه من اینجام کسی نگران من نباشه 
و بعد افسر سئو به خاطر دیر رسیدنش از امپراطور عذر خواهی میکنه و بعد هم امپراطور میگه نیازی نیست من زندگیم رو مدیون تو ام.
بعد امپراطور دستور میده که عاملین این کار رو (همین عوض کردن سنگ نمک با وسایل موسیقی) رو هر چه سریع تر پیدا کنند و باید عاملین این کار مجازات بشن
بعد هم این خبر به افراد بالا دست این مجرمین میرسه و بعد هم خبر به ملکه دوآگر میرسه که بیش از پیش آشفته حال میشه
از اون طرف هم که بالادست دونگ یی (همون رییسش که تازه امشب اسمش رو گفتن و معلوم شد اسمش آقای هوآنگ هست) از کار دونگ یی شگفت زده میشه .
فردای اون روز هم امپراطور تمامی مقامات رو جمع میکنه و به اون ها دستور میده سنگ نمک هایی که از دیشب از اون مجرمین گرفتند رو بنداز داخل آب(جوش) تا به همه اثبات بشه که این ها سنگ نمک
و بعد هم سنگ ها داخل آب انداخته میشه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  04747009682596245678.jpg]

همه از حل شدن نمک ها در آب تعجب میکنند و وزیر دادگستری و عموش هم که میدونستند کار ملکه دوآگر هست به عنوان اولین افراد درخواست مجازات عاملین این کار رو میکنند
سپس افسر سئو و وزیر دادگستری با هم رو به رو میشند و وزیر دادگستری از افسر سئو تقدیر میکنه ولی بهش میگه که میدونم که همیشه خوش شانسی که افسر سئو حرفش رو قطع میکنه و میگه:من فکر میکنم بیشتر به خاطر اینه که تو کارم صادقم
به هر حال از الان وظیفه ی بازجویی این افراد به عهده ی شماست و امیدوارم شما هم تو کارتون خوش شانس باشیدBig Grin
بعد هم نشون میده که ملکه دوآگر داره وزیر(جنگ) رو سرزنش میکنه و بهش میگه این چه افتضاحی بود که بار اوردی؟
اون هم چیزی نداره بگه جز عذر خواهی و بعد ملکه میگه اگر بفهمند کار ما بوده چی؟
وزیر جنگ هم میگه:اون ها فقط افسر مین رو میشناسند و من هم ترتیبی دادم تا افسر مین فرار کنه
که ملکه میگه تو دفعه ی قبل هم همین قول رو به من داده بودی ولی نتیجش چی شد؟
که بعد وزیر جنگ به یکی از سربازهاش دستور میده تا افسر مین رو بکشند
(تا اینجا در عکس زیر)
بعد امپراطور میره پیش بانو جانگ و قضییه رو به طور کامل براش توضیح میده که دیشب چه اتفاقی افتاده و میگه من تمام دیشب رو در اون مورد تحقیق کردم و بی گناهی تو رو ثابت کردم و بعد هم کمی با هم خوش و بش میکنند و امپراطور به شوخی بهش میگه
نمیخوای از من تشکر کنی؟که بانو جانگ میگه حالا میتونم تشکر کنم؟
امپراطور هم میگه نه چون نمیخوام تحت فشار این کار رو انجام بدی و با هم میخندن 
البته قبل از این که بانو جانگ به اقامتگاهش برگرده و با امپراطور این صحبت ها رد و بدل بشه امپراطور یاد حرف مادش مییوفته که میگه
من نمیزارم این رعیت حتی نظاف چی قصر من بشه که بعد هم بانو جانگ میرسه و این صحبت های بالا بینشون رد و بدل میشه
از اون طرف هم اقای هوآنگ در حال حسرت خوردن برای این هست که چرا حرف دونگ یی رو باور نکرده که که اول با دونگ یی دعوا میکنه و بهش میگه چرا تو نتونستی من رو متقاعد کنی اگر تو من رو متقاعد میکردی و من گزارش میدادم الان ترفیع رتبه و مقام گرفته بودم
و بعد اون دوست دونگ یی (همون پسره که تا حالا اسمش هم نگفتن Big Grin ) میاد و به دونگ یی خبر میده که امپراطور به عنوان پاداش برای دونگ یی هدیه ای خاص و ویژه فرستاده که همه میرن وتا ببیند برای دونگ یی چه هدیه ی خاص و ویژه ای فرستاده شده
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  27917513727171787706.jpg]

هدایا میرسه و میبینند که هدایا کلی غذای سلطنتی(درباری) و لباس های ابریشمی و و لباس هایی از جنس پشم سفید و یه سری هم طلا و جواهر برای دونگ یی هست و برای کادر گروه موسیقی دربار هم همونجوری که گفتم غذاهای درباری و همه از دونگ یی تقدیر و تشکر
میکنند و از اون طرف هم یه عده میرن پیش افسر تا به ظاهر فراریش بدن ولی اون وسط راه متوجه میشه و میگه مگه قرار نبود که من با کشتی برم؟
که افرادی هم که رفته بودن دنبالش هم میگن نقشه عوض شده اون هم میفهمه که باید بمیره یه خنجر در میاره ولی با شمشیر اونها برابری نمیکنه و خنجرش رو میندازن زمین
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  22289115442753904511.jpg]

و تا میان بکشنش عده ای ناشناس حمله میکنند و تمامی افراد اونجا رو میکشند و خود مین هم نشون میده توسط یکی از اونها گرفته میشه
خبر به افسر سئو میرسه و اون هم به امپراطور گزارش میده
مشخص میشه که اون افراد ناشناس از طرف دادگستری بودن که مین رو انداختن در یک انبار و یک مدرک که نشون میده ملکه دوآگر مقصر بوده رو ازش پیدا میکنند
عموی وزیر دادگستری که خودش یکی از وزرای دربار هست به همراه خود وزیر دادگستری و بانو جانگ جلسه ای برگزار میکنند تا ببینند با اون مدرک چی کار کنند؟
که آیا بدن به امپرتطور یا استفاده دیگه ای ازش ببرند؟
که بانو جانگ میگه که چون ملکه دوآگر زیادی من رو تحقیر کرده اجازه بدید من با اون شخصا مشکلم رو حل کنم و تصمیم میگیره بره پیش ملکه
از اون طرف هم ملکه در اقامتگاهش آروم و قرار نداره که ببینه سر افسر مین چه بلایی اومده و حتی به خاطر استرس نمیتونسته شب رو بخوابه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  27510226957444106051.jpg]
بعد همونجوری که در بالا گفتم بانو جانگ میاد پیش ملکه دوآگر و میگه من برای عرض شب به خیر اومدم و چون میدونم در این مواقع امکان دارهاز خواب خوبی برخوردار نباشید براتون هدیه ای آوردم تا کمی راحت تر بتونید بخوابید
و بعد هم اون علامت مخصوص که از افسر مین گرفته بودن رو به ملکه میده و ملکه کلی عصبانی میشه و کلی به بانو جانگ توهین میکنه
بانو جانگ هم میگه شما نگران نباشید اگر این هدیه رو از من قبول کنید این کینه و سوء تفاهم بین ما تموم میشه و من هم با قلبی خوش از این جا میرم که ملکه رو مجبور میکنه که اون به اصطلاح هدیه رو قبول کنه و این یعنی این که بانو جانگ به ملکه میفهمونه که ما بر علیهت مدرک داریم
از اون طرف هم وزیر دادگستری با عموش هم در حال بحث هستند که چرا به بانو جانگ اجازه دادی اون مدرک به اون مهمی رو اون چنین باهاش برخورد بشه میتونستیم اون رو بدیم به امپراطور و در اون صورت بانو جانگ مجازات میشد
که عموش هم میگه نه تا همین حد کاافیه که اون ها از ما بترسند اگر امپراطور مادر خودش رو مجازات کنه چه جوری میتونه با بانو جانگ ازدواج کنه؟
و بعد هم از اون طرف هم نشون میده که بانو جانگ و همراهاش هم دارن از اقامت گاه ملکه میان بیرون
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  79040963502173094649.jpg]

دونگ یی هم در قسمت امور موسیقی به خاطر این که با کارش باعث شد تا مکارانش غذای سلطنتی بخورند محبوبیت پیدا میکنه و همکاراش به عنوان پاداش هم بهش میگن ما کارای تو رو انجام میدیم و برو استراحت کن
دونگ یی هم میره تا کمی استراحت کنه و بعد هم کمی با دوستش صحبت میکنه و بعد هم به یاد پدر و برادرش و چان سو میوفته و به خودش میگه کاش میشد حداقل و فقط برای یک بار من بتونم ببینمتون
از اون طرف هم افسر سئو چون هنوز خودش رو به خاطر ناپدید شدن دونگ یی و اثبات نشدن این که پدرش گناه کار بوده یا نه خودش رو سرزنش میکنه و تا نیمه های شب روی پرونده ی همون وسیله ساز موسیقی کار میکنه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  65882156315556759621.jpg]

بعد هم به خاطر این که در قسمت موسیقی مدیر تغییر کرده بود و هنوز رییسی نداشته اون بخش عموی وزیر دادگستری 2 شخص برای مدیریت اونجا انتخاب میکنه(با بازی مو پال مو و اویی در سریال جومونگBig Grin )
به همین دلیل آقای هوانگ هم خیلی دستپاچه هست 
مدیرهای جدید میرسند و تصمیم میگرند که ابتدا از بخش های مختلف بخش های هنری و موسیقی دیدن کنند که برای شروع میرن سراغ قسمت سرود ملی
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  17396096686258814319.jpg]
بعد هم مدیر دوم که مقام پایین تری داره (با بازی او یی در جومونگ) میاد و دست دونگ یی رو میگیره و بهش میگه باید باعث افتخار خانوادت باشه که بخوای من ازدواج کنی و دونگ یی هم دستش رو میکشه واون هم محکم تر دست دونگ یی رو میگیره تا این که
دونگ یی محکم تر از قبل دستش رو میکشه و شخص رو میندازه زمینBig Grin
بعد هم اون شخص برای این که دونگ یی رو تنبیه کن تصمیم میگره در مقبل چشم همه دونگ یی رو با شلاغ مجازات کنه
اول به افراد حاضر دستور میده که بزننش و اون ها هم اطاعت نمیکنند و میگن قربان لطفا به ایشون رحم کنید و از مجازاتش بگذرید و او یی هم میگه که
اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه اطاعت نمیکنید؟
پس خودم تنبیهش میکنم (قبلا هم یک نفر از خدمتکاران قصر رو با شلاغ هاش فلج کرده بوده)
و تا میاد بزندش پدرش که مدیر اول هست میاد و میگه دست نگه دارید و به یکی از همراهاش میگه این دختر همونه؟اون هم میگه بله قربان و میگه ببرینش
و دونگ یی رو میبرن
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  03615485600120832955.jpg]

دونگ یی رو میبرن پیش یکی از خدمتکارهای بانو جانگ که از قبل از طرف بانو جانگ دستور پیدا کرده بود تا ببینه اون کسی که برای بی گناهیش تلاش کرده کی بوده؟
اون رو میبرن پیش هم همون خدمتکار و بهش میگن برو آماده شو دونگ یی هم میره اماده میشه و اون 2 تا عکس پروانه هم از داخل صندوقش بر میداره
بانو جانگ در حالی که منتظره دونگ یی هست یک دفعه یاد اون حرف پیش گو میوفته که بهش میگه شما سایه ی اون خواهید بود 
و هیچ شانسی در مقابل اون نخواهید داشت
که خودش هم از این که یک دفعه این حرف به یادش اومده تعجب میکنه و بعد هم بهش خبر میدن که دونگ یی رو آوردن
دونگ یی به بانو جانگ ادای احترام میکنه و بعد از این که میرن داخل اقامتگاه بانو جانگ دوباره در اونجا ادای احترام میکنه و بانو جانگ بهش میگه تو در چشمات برق خاصی داری و شجاعت در چهرت کاملا معلومه
که دونگ یی میگه من رو با این حرف هاتون شرمنده میکنید
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  73231849893325399449.jpg]


و بعد بانو جانگ بهش میگه که تو از من به عنوان پاداش چی میخوای؟تو هر چی از من بخوای من بهت میدم
که دونگ یی میگه من از شما چیزی نمیخوام که بانو جانگ ناراحت میشه و میگه اگر تو از من یک چیز غیر ممکن میخواستی بیشتر خوشحال میشدم تا این که هیچ چیزی از من نمیخوای.
و بعد خدمتکارش میاد داخل و به بانو جانگ میگه که شما باید برای مهمونی داخل قصر آماده بشید و جانگ هم به خدمتکارش میگه که باشه لباس های من رو آماده کنو به دونگ یی هم میگه خیلی خوب میتونی بری
که دونگ یی تا میاد بره دوباره جلوی بانو جانگ تعظیم میکنه و میگه شما میتونید تنها خواسته ی من که برام خیلی مهمه رو برآورده کنید؟
که بانو جانگ تعجب میکنه و دونگ یی رو نشون میده که داره جلوی بانو جانگ تعظیم میکنه و بعد هم روی صورت دونگ یی سریال تموم میشه

[تصویر:  36897989835688340225.jpg]

خلاصه ی قسمت ششم افسانه ی دونگ یی

در ابتدا از قسمت قبل نشون میده که دونگ یی داخل کلبه ای زندانی هست و بی هوش بعد از مدتی که به هوش اومد با کمی سر و صدا درخواست کمک میکنه
ولی کسی جواب نمیده و داخل اون کلبه کیسه ای رو پیدا میکنه که با همون دست های بسته کیسه رو سر و ته میکنه و یه سری وسیله از داخل اون کیسه میاد بیرون
که این وسایل , وسایل همون جنازه ای بود که در کنارش افتاده بود, یکی از این وسایل چاقوی تراشکاری بود که دونگ یی با اون طناب دست خودش رو باز میکنه و سپس با اون چاقوی تراشکاری شروع میکنه به ضربه زدن به در و دیوار داخل اون کلبه
ولی فایده نداره بعد یک چوب که حالت تنه ی درخت داره پیدا میکنه و با اون چندتا ضربه به در پشتی کلبه میزنه که زورش نمیرسه و چوب رو میزاره زمین
از کف همون کلبه یک طناب پیدا میکنه,طناب رو به ستنوی که سقف رو محکم کرده آویزون میکنه و طناب رو به اون میبنده و بعد با اون به در ضربه میزنه 
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  89044228019509165213.jpg]

و که از اون طرف هم عده ای که دستگیریش کردن دستور میدن تا ببینند این کیه و بعد هم بکشنش 
که دونگ یی متوجه اومدن اونها میشه و سریع تر و محکم تر به در ضربه میزنه تا این که اون افرادی که دستگیرش کردن وارد کلبه میشن و میبینند دونگ یی تو کلبه نیست و در پشتی رو شکونده و فرار کرده
این ها میوفتن دنبال دونگ یی , دونگ یی در یک کلبه ی دیگه که حالت دخمه داره مخفی میشه و رییس گروه که دستور کشتن دونگ یی رو داده بود با افرادش که دنبال دونگ یی بودند در جلوی این کلبه به هم میرسند و دونگ یی هم صورت این ها رو میبینه و تشخیص میده
صبر میکنه تا این افراد از اون برند و بعد میره پیش پاسبان و گزارش میده در یک کلبه یک جسد دیده و پاسبان رو با خودش به همون کلبه میبره ولی هیچ اثری از جنازه نیست و همه چیز به حالت طبیعی و عادی اولیه اش برگشته
که بعد هم رییس اون گروهی که دستور کشتن دونگ یی رو داده بود میره پیش یکی از وزرا و قضییه رو براش توضیح میده
وزیر هم میگه:هرچه سریع تر برید و پیداش کنید
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  59694090095132163872.jpg]

سپس وزیر میاد و کامل قضییه رو برای ملکه دوآگر شرح میده و ملکه خواستار هر چه سریع تر پیدا کردن اون دخترک خدمتکار میشه 
و بعد هم از ملکه میره پیش بانو جانگ تا ببینه اون از چیزی خبر داره یا نه؟(چون دونگ یی نزدیک اقامتگاه بانو جانگ گیر افتاد بود)
با هم کمی صحبت میکنند ملکه دوآگر کمی تیکه میندازه و میگه تو که حداقل ناراحت نیستی خودت رو نراحت نشون بده جانگ هم در جواب میگه ادم برای کاری که نکرده ناراحت نمیشه
بعد هم ملکه میاد بیرون و به همراهانش میگه اون چیزی نمیدونه و در جریان نیست
و بعد هم در دربار میوفتن دنبال همون دختر خدمتکاری که فرار کرده بود
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  83115117925900185198.jpg]
بعد iهم از اون طرف بانو جانگ به اطرافیانش میگه که ملکه دوآگر دنبال چیزی بود که من نمیدونم و باید بفهمم
اون تا این موقع از شب بیدار مونده پس یه چیز مهمی هست که اون رو ناراحت میکنه
چیزی که مایه ی ناراحتی اون هست مایه ی نجات من میشه
از طرفی هم یک سری شایعه به در و دیوار شهر چسپونده شده که بانو جانگ رو تخریب کنند و سربازها هم اون نوشته ها رو از دیوار میکنند
و میدند مقامات بالاتر و اون ها هم تحویل امپراطور میدن و امپراطور میگه این مزخرفات یعنی چی؟
هر چه سریع تر عامل این کار رو پیدا میکنید و یکمی هم تحدیدشون میکنه , و بعد هم دستور میده که همراهانش آماده بشند تا از قصر به صورت مخفیانه خارج بشه
وزیر داداگشتری و عموش هم سعی دارند تا توطئه ی ملکه دوآگر رو بر ملا کنند 
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  10986804766869792927.jpg]

بعد دوباره دونگ یی رو نشون میده که در حال پرسه زدن در اطراف اقامت گاه بانو جانگ هست که یکی از افراد گروه موسیقی (به نوعی همکارش) صداش میکنه و میگه اینجا چی کار میکنی؟
دونگ یی هم برای اون همه ی ماجرا رو توضیح میده و با هم تصمیم میگیرند تا به محل اصلی نگه داری سازها برند
در اونجا دونگ یی و همکارش به این نتیجه میرسند که امکان عوض کردن اجزای وسایلی که باهاش نت های موسیقی رو کوک میکردن وجود داره
که در همین حین همون شخصی که توی این مدت از دونگ یی نگه داری میکرده میاد و به دونگ یی و همکارش میگه دست از تخیل و داستان پردازی بردارید
و برید به کارتون برسید اصلا کی حرف شما ها رو باور میکنه و در ضمن اونجا اولین جایی بوده که ما گشتیم و چیزی هم پیدا نکردیم
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  54795262655743173206.jpg]
دونگ یی هم بعد از شنیدن اون جمله که بهش گفته شد(کی حرف شماها رو باور میکنه؟)
یاد اون موقع که بچه بود افتاد که افسر سئو حرفش رو در مورد پدرش باور نکرد میفوته و بعد هم خبر میرسه که امپراطور شخصا قرار بیاد 
پیش مقامات افسری و با اون ها صحبتی داشته باشه
که امپراطور میاد و ابتدا شروع میکنه که در مورد اتفاقات اخیر کسی چیزی میدونه؟
که هیچ کس چیزی نمیگه و امپراطور میگه پس کسی چیزی نمیدونه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  97810561277816974690.jpg]

بعد امپراطور میگه کسی نظری نداره؟
که یکی از افراد حاظر در اونجا میگه که من فکر میکنم همه ی این ها به خاطر کوتاهی وزیر دادگستری هست چون اون دنبال چیزی گشته که اونجا بوده
و اون چیزی رو که اونجا نبوده نگشته
که امپراطور میگه مثلا چی؟
که اون شخص می مونه جواب بده و امراطور میگه پس از کس دیگه ای پرسیدی , اون شخص کیه؟
کسی چیزی نمیگه که امپراطور میگه این یه دستور که افسر سئو میگه من بودم قربان , وزیر دادگستری باید دنبال چیزی میگشته که
از قصر خارج شده و نه چیزهایی که اونجا بوده
بعد امپراطور میگه تو میدونی چه چیزی از قصر خارج شده؟که افسر سئو میگه بله , و بعد یه لیست میده به امپراطور و همه چیز رو براش توضیح میده و همچنین قضییه ی گزارش مفقود شدن یک نفر رو هم ارئه میده
که میگه به دلیل این که چیزی پیدا نشده بود این گزارش ثبت نشده و امپراطور بهش میگه تو این همه اطلاعات رو از کجا اوردی؟
که اون هم میگه من هر روز گزارشات رسده رو میخونم و بعد هم اسمش رو میپرسن و اون هم خودش رو معرفی میکنه و امپراطور میگه تو پسر همون وزیری هستی که چند سال پیش کشته شد؟افسر سئو هم میگه آره
از اون طرف هم رییس دونگ یی میاد دنبالش که همون همکار دونگ یی به رییس میگه من وسایلمم رو جا گذاشتم و دونگ یی رو فرستادم تا وسایلم رو بیاره
اون رییس هم کمی شک میکنه و میگه راست میگی؟اون هم میگه اره مگه شما نگفتی اون یه فرضییه ی محاله؟
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  90977237992062464741.jpg]

بعد نشون میده که دونگ یی داره از همون همکارش خواهش میکنه که اگه رییسشون پرسید دونگ یی کجاست بهش یه چیزی بگه که متوجه نشه دونگ یی رفته دنبال همون ماجرا(البته این یک سکانس به عنوان یاداوری هست و دونگ یی قبل از این که استاد بیاد این رو به همکارش گفته)
بعد میره سمت خونه ی همون شخصی که کشته شده بود(سازنده ی وسایل موسیقی دربار) که همون اشخاصی که دستگیرش کرده بودند رو میبینه با یه کیسه در دست
تعقیبشون میکنه تا میرسن دم در یه خونه و قرار میزارن تا برن همونجایی که دونگ یی دستگیر شده بوده تا اگه مدرکی هست از بین ببرند و بعد ساعت 7 برگردن همین جا تا با قایق از شهر خارج بشند و همچنین اون کیسه ی رو رد و بدل میکنند
که یه سری وسیله مثل سنگ از اون کیسه بیرون میریزه و میوفته زمین اون ها هم چون میخوان کسی نبینه سریع جمع میکنند و میرن داخل و گروه دومشون هم میره به سمت همون کلبه
دونگ یی هم میره دم در خونه و یکی از اون سنگ ها رو پیدا میکنه و برش میداره بعد هم میره سمت همون کلبه
که امپراطور هم در راه برگشت به قصر تصمیم میگره بره اونجا 
اول دونگ یی میرسه و شروع میکنه به گشتن اونجا که امپراطور و همراهش هم میرسن و میان داخل کلبه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  92119920889125558994.jpg]
بعد که امپراطور وارد کلبه میشه دونگ یی میره پشت یه سری گونی مخفی میشه و 2نفر از افراد در جلوی در نگه میداره
و 2 نفر دیگه رو میفرسته تا اطراف رو بگردن در همین حین افرادی که دونگ یی رو گروگان گرفته بودن هم میرسن اون 2 نفر جلوی در رو میکشند
امپراطور میفهمه و اون هم میاد بره تا پشت گونی ها مخفی بشه که با دونگ یی مواجه میشن و بعد از مدتی هم اون 2 نفر محافظ امپراظور 
از راه میرسند و مجبور میشن تا با اون ها بجنگند و در همین حین هم امپراطور خودش رو یکی 
از سربازهای بلند پایه ی قصر معرفی میکنه
و البته با کمک دونگ یی شروع به فرار کردن از اون کلبه میکنند تو جنگل که امپراطور در حال دویدن هست خسته میشه و میگه من تا حالا تو عمرم ندویدم و بعد هم دونگ یی یکی از سنگ های مشابه رو که امپراطور از اون کلبه برداشته بود در دستش میبینه
و دونگ یی میگه این سنگ ساخته ی همون مردی که بود اون روز اونجا مرده بود که امپراطور میفهمه کسی که گزارش اون قتل رو داده دونگ یی بوده(چون کل دربار دنبال دونگ یی میگشتن)
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  57233641508570034220.jpg]

بعد دونگ یی امپراطور رو میبره کنار همون جایی که قرار بوده اون گروگان گیرها با هم ملاقات کنند و بهش میگه تو برو کمک بیار و من هم همین جا منتظر تو می مونم
امپراطور میگه تو تنها؟دونگ یی هم میگه آره به من میگن پنگ سان که معنیش سگ شکاری هست وقتی یه چیزی رو میگیرم دیگه ولش نمیکنم
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  51042304169527286051.jpg]

خلاصه امپراطور میره تا کمک بیاره و دونگ یی هم از کنار دیوارهای خونه ی همون گروگان گیرها سعی میکنه تا داخل خونه رو ببینه که میبینه سعی دارن تا مدارک (همون سنگ ها ) رو نابود کنند که سعی میکنه تا بره تو که یهو سر و کله ی امپراطور پیدا میشه
و به دونگ یی میگه باید مواظب باشی
که دونگ یی ازش میپرسه پس چرا تو نرفتی کمک بیاری که امپراطور میگه به یک رهگذر گفتم که دونگ یی با تعجب میپرسه به یک رهگذر؟
و بعد دونگ یی امپراطور رو میبره کنار یکی از کوتاه ترین دیوار ها و بهش میگه خوب نمیخوای از دیوار بالا بری؟که امپراطور میگه من تا حالا از دیوار بالا نرفتمBig Grin
و باز هم دونگ یی تعجب میکنه و به امپراطور میگه دولا شو تا من برم روی کمرت بایستم و بتونم از دیوار برم بالا و بعد دونگ یی و امپراطور وارد همون خونه میشند
که دونگ یی میاد بره سنگ ها رو برداره که امپراطور میگه بزار من برم


[تصویر:  43362978758010519000.jpg]
و میره تا سنگ ها رو برداره , کیسه ی سنگ ها از دستش میریزه و یکی از افراد داخل خونه هم متوجه میشه و میاد ببینه کیه
که میبینه امپراطور جلوش وایساده و اول امپراطور تحدیدش میکنه و بعد هم طرف اول امپراطور رو میندازه زمین و تا میاد با شمشیر بزندش دونگ یی با یه دونه از همون سنگ ها میزنه تو سر اون شخص که اون شخص سر و صدا میکنه
و بعد امپراطور یه تعدادی از اون سنگ ها رو بر میداره و با شمشیرش فرار میکنند
که میرسند به یک بن بست و دونگ یی میفهمه که تا حالا امپراطور شمشیر برای مبارزه هم در دست نگرفتهIcon8Icon8
)این هم شد امپراطور؟جومونگ کجاست بیاد ببینه؟Big Grin )
که اون افراد سر میرسن و اول میپرسند شما کی هستید و برای چی اون سنگ ها رو دزدیدید؟که جواب نمیدن
و بعد به افرادش دستور میده تا برن جلو که امپراطور با شمشیر چندتا حرکت انجام میده و میگه جلو نیا وگرنه زنده نمیمونی
تو شمشیرت رو جلوی امپراطور این کشور گرفتی که دونگ یی تعجب میکنه و تموم میشه

[تصویر:  24641621076259649272.jpg]

خلاصه ی قسمت پنجم افسانه دونگ یی

خوب توی ورژن اصلی اول یه خلاصه از قسمت های قبل نشون میده که توی تی وی احتمالا به خاطر وقت کم حذف شدهBig Grin
داستان اینجوری شروع میشه که در قسمت موسیقی یه عده دارند دنبال دونگ یی میگردن تا کارهاشون رو انجام بده ولی دونگ یی در جایی در حال ارائه ی راه حلی به 2 شخص است که ماهیاشون میمردن
که میگه به خاطر وجود ماسه هست که میره در بدن اینها و خفشون میکنه و برای دست مزد هم وسیله ای رو برای گروه موسیقی تهیه میکنه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  80347214464184793443.jpg]

سپس نشون میده که در اکثر کارها و گروه ها به دونگ یی احتیاج دارن به دلیل هوش بالایی که داره ازش زیاد کمک میگیرن
و نه تنها در گروه های موسیقی بلکه در سایر امور (نه خیلی مهم کارهای در حد معمول) به دونگ یی خیلی نیاز هست
و این که این سکانس(عکس) زیاد نیاز به توضیح نداره چون در روند کل داستان تاثیر گذاری چندانی هم نداره

[تصویر:  63242255439517050994.jpg]

در این قسمت هم که ماجرای اصلی این قسمت شروع میشه پادشاه از قسمت قبلی وقتی اون صدای چنگ رو میشنوه گروهی رو مامور میکنه تا دنبال اون چنگ زن بگردند تا بتونه برای مراسمی که در پیش هست از اون چنگ زن استفاده کنه چون واقعا چنگ رو خیلی خوب زده بود
که سربازها وارد بخش موسیقی میشن و شروع میکنند به تحقیق شخصی که دونگ یی رو وارد قصر کرده بود فکر میکنه که امپراطور قصد داره اون چنگ زن رو که بدون اجازه با چنگ اصلی دربار نواخته تنبیه کنه که به دونگ یی میگه تو باید از قصر برای یه مدت بری
که دونگ یی اول قبول نمیکنه ولی با داد و بیداد این شخص Big Grin بالخره قبول میکنه که این کار رو انجام بده
البته برای قبول نکردنش هم دلیل داشته , چون میخواسته بره و اتاق درباری ها رو تمیز کنه(از قبل برای این کار ثبت نام کرده بوده ) ولی میره و از این کار استعفا میده
از اون طرف هم در بخشی از قصر میگن که شهاب سنگی افتاده که باعث بدیومنی و بد شگونی هست که پادشاه میره از نزدیک اون رو ببینه و بعد جلسه میزارن که میگن به خاطر بازگشت دوباره بانو جانگ هست که این شهاب سنگ افتاده
(تا اینجا در عکس زیر) 

[تصویر:  00104061721316219248.jpg]
سپس پادشاه در جلسه عده ای رو صدا کرد که بیان داخل و اومدن و به حضا و وزیران ظرف هایی رو دادند که دخلش تعدادی مهره بود و وزیران پرسیدند که این چیه؟
پادشاه هم در جواب گفت:این همون مهره هایی هست که باهاش شهاب سنگ شما ساخته شده
که یهو همه تعجب کردند و گفت حالا دلیل نکرانیتون رو فهمیدم
نترسید بانو جانگ لطمه ای به قدرت و منفعت شما نمیزنه 
قسمتی از عکس زیر رو در کادر بالا هم توضیح دادم

[تصویر:  78968535888112092311.jpg]


بعد دونگ یی از قصر خارج میشه میره باه کارگاه صنعتی که زمانی رو که خارج از قصر هست در اونجا کار کنه
در همین حین همون افرادی که قبلا نقشه کشیدند تا گروه شمشیر زنان مبارز رو از بین ببرند(افراد گروه دادگستری) به نقشه ی شخصی به اسم ملکه دوآگر پی میبرن که قراره در مراسمی بانو جانگ رو تحقیر کنه و یا براش پاپوش درست کنه
چون ملکه دوآگر مراسمی رو در روز برگشت بانو جانگ برپا کرده و با این حرکت اون نمیتونه وارد مراسم بشه چون دعوت نشدهBig Grin
که بانو جانگ هم با ترفندی خاص از شر نقشه ی اون ها میگه راحت میشیم که در ادامه براتون توضیح میدم
(تا اینجا در عکس زیر)
[تصویر:  47612720327702161367.jpg]

سپس در روزی که قرار بود دونگ یی بره و اتاق های بانو ها رو تمیز کنه(همونی که کنسلش کرده بود)
در حال کار کردن در همون کارگاه صنعتی بود که رییس کارگاه به شخصی(یه مرد) دستور میده که باید برای کار نظافت به قصر بره,دونگ یی خوشحال میشه و میگه من میرم که با مخافت رییس کارگاه مواجه میشه 
و رییس کارگاه بهش میگه تو باید بری داخل کتاب خانه و اونجا رو تمیز کنی دونگ یی هم با نارحتی میره اونجا تا اونجا رو تمیز کنه.
در همین حال هم کسی که به ظاهر جاسوس به نظر میرسه وارد کتاب خانه میشه و دونگ یی میگه که ببخشید شما؟اون هم میگه من اومدم اینجا رو تمیز کنم
دونگ یی هم در جواب مبگه که این کار قبلا به عهده ی من بوده طرف هم میگه لازم نکرده تو برو بیرون من خودم اینجا رو تمیز میکنم
دونگ یی هم میاد بیرون که میبینه همون شخصی که قرار بوده بره قصر داره از کارش شکایت میکنه که اگه من برم قصر پس چه جوری این کارهای خودم رو انجام بدم؟
که دونگ یی میبینه و میگه من جای شما میرم و بعد وارد قصر میشه و به عنوان نظافت چی شروع به کار میکنه که از بالا دستش اجازه میخواد تا اون یکی اتاق رو به رو , رو تمیز کنه که بالادستش هم بهش اجازه میده و اون هم وارد اتاق میشه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  29882080998019250207.jpg]
دونگ یی وارد اتاق بانو جانگ میشه و شروع میکنه به گشتن اتاق بانو جانگ که بعد یکی میاد کمکش کنه و بعد از این که اون شخص برای مدتی کوتاه از اتاق خارج میشه باز شروع میکنه به گشتن اتاق تا بالاخره نماد پروانه ای که در بچگی از اون خانوم(بانو جانگ)
دیده بود رو پیدا میکنه.
از اون طرف هم بانو جانگ میره پیش یکی از چوبکارهایی که در همون کارگاهی که دونگ یی اونجاست (حتی در لحظه ای این دو با هم رو به رو میشوند ولی همدیگر رو نمیشناسندBig Grin )
و در خواست میده که یکی دیگه از اون پوانه ها براش بسازه چون قبلیه از دستش افتاد و شکست و همچنین از چوب تراش میخواد که برای ملکه دوآگر هدیه ای بسازه.
هدیه به دست ملکه دوآگر میرسه و ملکه هم بلافاصله یکی از وزیران دربار رو خبر میکنه روی اون هدیه که یه نوع وسیله ی موسیقیایی بوده
برای ملکه دوآگر آرزوی سلامت و طول عمر کرده شده بود که این به نوعی یعنی هشدار برای مرگ که مواظب
خودت باش ملکه(البته برداشتی که ملکه وزیر کردند این بود) (همون نقشه ای که گفتم)
بعد دونگ یی رو نشون میده که داره کارگاه همون چوب تراش رو تمیز میکنه که رییس کارگاه بهش میگه وقتی اینجا رو تمیز کردی آشغال ها رو بسوزون
و از اون طرف هم گروه موسیقی دربار میاد دنبال دونگ یی تا برشگردونند به قصر 
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  46480913224242850014.jpg]

بعد دونگ یی که اون آشغال ها رو داشت میسوزوند همون فردی که از دربار اومده بود دنبالش در لا به لای اشغال ها همون علامت پروانه ای که دونگ یی همیشه همراهش بوده رو
میبینه و بلافاصله اون علامت رو از داخل آتش در میاره و دونگ یی رو صدا میکنه و علامت رو بهش نشون میده و میگه:
این همون علامتی نیست که از بچگی همراهت بود؟همون پروانه!که دونگ یی علامت رو میبینهو بلافاصله میره دنبال همون چوب تراش
با پرس و جو میفهمه که احتمالا اون باید سوار قایق شده باشه تا بره به سمت خونش, دونگ یی هم سریع میره طرف کشتی تا دنبال اون چوب تراش بگرده
ولی اون چوب تراش رفته بوده که اول هدیه ی پروانه ی بانو جانگ رو بهش بده و دونگ یی با این که کل کشتی رو میگرده نمیتونه اون شخص رو پیدا کنه
بعد میخواد برگرده که دوربین افسر سئو (یوری در جومونگ 2) رو نشون میده که ظاهرا از یه مسافرت طولانی مدت برگشته
(تا اینجا در عکس زیر)
[تصویر:  39763067799126172310.jpg]

بعد نشون میده که بانو جانگ وارد قصر میشه و پس از مدتی هم برای احترام پیش ملکه دوآگر(مادر پادشاه) میره.
از طرفی هم روز جشن ملکه دوآگر , دونگ یی به خاطر خستگی و آشفتگی روحی دست و پاش رو گم میکنه که یکی از اعضای گروه بهش میگه تو نمیخواد کار کنی
و در عوض دونگ یی به عنوان نوازنده ی دربار باید بره (همراه یک گروه) و برای وروود بانو جانگج سرود ملی رو اجرا کنند.
(تا اینجا در عکس زیر)
[تصویر:  77632634025007833146.jpg]
بعد دونگ یی همراه اون گروه میرن پیش بانو جانگ (برای اجرای موسیقی)
دونگ یی در همون مکان چهره ی بانو جانگ رو به خاطر میاره و البته کمی هم شک داشته که آیا این شخص همونه یا نه؟
گروه شروع میکنه به نواختن موسیقی که در این جا این قسمت از تی وی پخش نمیشهBig Grin

[تصویر:  31162362849567917304.jpg]

بعد گروه اصلی موسیقی دربار در حین سرودن موسقی ملی در جشن اصلی کار رو خراب میکنند و این برای مردم نشانه ی از بین رفتن سرزمینشون هست که ظاهرا ز روی عمد بوده
و پادشاه دستور میده که به شدت افراد گروه موسیقی رو باز جویی کنند و این کار زیر نظر دادگستری انجام میشه و بعد از هم از دونگ یی بازجویی میشه و البته بعد از بازجویی دونگ یی یاد همون عکس پروانه میوفته و باز هم اون عکس رو با عکس خودش تطبیق میده
تا به سرش میزنه بره و از نزدیک بانو جانگ رو ببینه
(تا اینجا در عکس زیر)

[تصویر:  24991613728508732609.jpg]

بعد وقتی نزدیک اقامتگاه بانو جانگ میشه میبینه که امپراطور داره از اقامتگاه بانو جانگ خارج میشه و البته قبلش پادشاه اومده بوده به بانو جانگ بگه که این یک توطئه بوده برای شوم نشان دادن شما
که در همین حین که امپراطور داره از اقامتگاه بانو جانگ خارج میشه یه عده از پشت میزنند تو سر دونگ یی و اون رو میبرن به یک مخفیگاه و در اونجا حبسش میکنند و اون هم وقتی به هوش میاد جسد همون شخصی که گفته بود کتابخونه رو تمیز میکنم رو در اونجا میبینه
و بعد هم تموم میشه
در قسمت بعدی هم ظاهرا افسر سئو با بازی یوری دوباره به قصر بر میگرده
عکس زیر
[تصویر:  50491171588006421357.jpg]

خلاصه ی قسمت چهارم افسانه ی دونگ یی

در این قسمت ابتدا گروهی  از سربازها به مکانی هجوم میبرند و دستور میدن تا یه عده ای رو که یه نسبتی با شمشیر زنان مبارز داشتند رو دستگیر کنند بعد هم یکی از اشخاصی که در دربار کار میکنه(از بالا دستان دونگ جو, برادر دونگ یی) میاد و یه سری از لوازمی که جدید رسیده  رو دستور میده به خونش ببرن  (توضیح این قسمت  و سکانس فقط برای اشنایی بیشتر مخاطب با این کاراکتر هست و هیچ تاثیری در روند کلی سریال نداره)


سپس فرمانده سئو میاد پیش یکی از مقامات(همونی که برای شمشیر زنان مبارز پاپوش درست کرد) و ازش درخواست میکنه که بهش اجازه بده تا قاتلین پدرش رو دستگیر کنه اون شخص هم با کمال میل اجازه ی این کار رو بهش میده ولی فرمانده سئو میگه که من میخوام بعد از این کارم استعفا هم بدم که اون شخص قبول نمیکنه و میگه که:

هر کسی ممکنه اشتباه کنه ولی سعی کن این اتفاق دیگه تکرار نشه

و بهش میگه من به تو اعتماد دارم که در همین حین برادرزاده اش از دور این ها رو میبینه, بعد که سئو میره میره پیش عموش و بهش میگه چرا میخوایید ما تو استینتون پرورش بدید

عموش هم در جواب میگه مار ها حیوون های وحشی رو شکار میکنند در حالی که روباه ها فقط میتونند خرگوش بگیرن بعد هم راهش رو میکشه میره


http://babymarket.ir/pic/1339084724_.jpg

بعد هم فرمانده سئو دستور میده یه عده از افراد شمشیر زنان مبارز که هنوز زنده اند رو دستگیر کنند و از اون طرف هم یکی که دونگ یی رو دیده بود(از قسمت قبل)


میاد و جای دونگ یی رو لو میده دونگ یی چون از خونه اومده بوده بیرون و کنار خونه بوده این ها رو میبینه و سرباز ها هم که در حال گشتن اون منطقه بودند دونگ یی رو میبینند و اون هم شروع میکنه فرار کردند بعد از کمی تعقیب و گریز دونگ یی در بین مردمی که در حال شادی برای سال نو بودند گم میشه


و چون کمی خسته بود یه صندلی گیر آورد و نشست و این صندلی کنار یه فانوس فروشی بود و فانوس فروشه هم که دید دونگ یی یه بچه ی تنهاست و پولی هم همراهش نیست یک فانوس مجانی بهش داد و میخواست که براش روی فانوس یه چیزی بنویسه که دونگ یی خودش قلم رو گرفت و نوشت

http://babymarket.ir/pic/1339150738_.jpgبعد دونگ یی مخفیانه وارد آشپزخونه ی یک خونه میشه تا کمی غذا بخوره و در اونجا بعد از خوردن کمی برنج متوجه میشه که صاحب خونه داره داد میزنه دزد بگیریدش

که دونگ یی یکم جا به جا میشه تا ببینه چه خبره که میبینه گادورا(همون پسری که در قسمت اول با هم زیر پل مخفی شدن و به نوعی پسر عموش) زیر دست این صاحب خونه در حال کتک خوردنه که دونگ یی هم یک سبد بر میداره میزنه تو سر صاحب خونه و با گادورا با هم فرار میکنند

بعد از راه جنگل میرن سمت دروازه ی شیگو بعد گادورا میپرسه اینجا کجاست؟

دونگ یی هم میگه که این جا دروازه ی شیگو هست جایی که هر وقت شخصی از افراد بلند بالای قصر بمیره برای دفن میندازنش اینجا و اینجا بهترین جایی هست که میتونیم مخفی بشیم چون هیچ کس به ذهنش نمیرسه که
ما اینجا مخفی شدیم

http://babymarket.ir/pic/1339125062_.jpg
در این قسمت سریال هم  دنگ یی توسط همون فردی که بالا دست دونگ جو بود همانطور که در اول داستان گفتم برای معرفی این شخص فقط نشونش داد



وارد قصر میشه و گادورا هم همراه سول هی از شهر خارج میشن

دونگ یی در قصر شروع به انجام کارهای مختلف و ساده مثل شستن لباس و آوردن نت های موسیقی و جابه جایی وسایل میکنه

و در آخر این قسمت سریال هم نشان داده میشه که امپراطور صدایی میشنوه و به همراهش میگه لحظه ای صبر کن و نشون میده دونگ یی بزرگ شده

و این قسمت با نشان دادن تصویر دانگ یی که بزرگ شده تمام میشه 

http://babymarket.ir/pic/1339162294_.jpg
http://babymarket.ir/pic/1339140697_.jpg

خلاصه ی قسمت سوم افسانه ی دونگ یی

خوب این قسمت هم اینطوری شروع شد که وقتی دونگ یی باباش و برادرش رو دید شروع کرد به داد و بیداد و سر صدا که پدر,دونگ جو و هی با گریه صداشون میکرد تا این که یه شخصی که پیشگو بود و اسمش هم کیم هو آن هست دستش رو آورد جلوی دهن دونگ یی تا سر و صداش بخوابه 
و این شخص دونگ یی رو با خودش برد به سمت خونش و چان سو هم که رفته بود به سمت پایگاه که ببینه چه خبره(از قسمت قبل) وقتی میرسه جایی که دونگ یی رو مخفی کرده بود میبینه کسی نیست جز یه پسر که همون خدمتکار پیشگو کیم هو آن بوده
و این پیشگو هم چان سو رو میبره سمت خونه ی اربابش
از اون طرف هم فرمانده سئو که فرمانده کل سربازهای شهر هست رو به خاطر ضنون بودن و این که میخواسته با پدر دونگ یی(چویی هون وو) صحبت کنه رو دستگیر میکنند تا برن بازجویی
(تا اینجا رو میتونید در عکس زیر ببینید)

[تصویر:  54486080843813479567.jpg]

بعد چان سو میرسه پیش دونگ یی و از اون طرف هم درباری ها سربازها رو فرستادن دنبال دونگ یی تا اخرین مدرکی که سربازرس رو دیده از بین بره و اقای کیم پیش گو که توسط
برده اش متوجه این موضوع میشه چان سو و دونگ یی رو از سمت پشت خونش راهی میکنه تا برن و موقعی که دونگ یی داره میره بهش میگه نترس همه چیز درست میشه
بعد که چان سو دونگ یی راهی میشن این شخص به برده اش میگه که سرنوشت بد و سختی در انتظار دونگ یی هست
بعد هم اون یکی میپرسه که مگه شما بهش نگفتی همه چیز درست میشه؟اربابش هم میگه که چرا ولی چیزی نداشتم بهش بگم
در سرنوشت اون 7 مرگ ثبت شده اگر اون از این 7 مرگ جون سالم به در ببره به بزرگترین درجات و مقام در کشور میرسه
در واقع پدر این دختر رهبر مردم نبوده بلکه خود این دختر رهبر آینده ی مردم هست(یاد سوسانو و یومی یول افتادمWink )
(تا این قسمت در عکس زیر)

[تصویر:  11361569176252343393.jpg]

بعد هم نشون میده که فرمانده کل نگهبان ها(افسر سئو) رو بردن دارن ازش بازجویی میکنند و از اون طرف هم چان سو و دونگ یی میرن به سمت یه جایی مثل غار که از قبل قرار گذاشته بودن که
اگر همدیگرو گم کردن اونجا همدیگرو ببینند و بعد از این که چان سو کمی به دونگ یی دلداری میده و میگه همه چیز درست میشه
اعضای گروه به همراه عموی دونگ یی میان همین غاری که اینا توش هستند
و بعد هم نقشه میکشن که برن و رییسشون رو نجات بدن 
که چان سو میگه حدود 2 هفته وقت داریم چون نزدیک سال نو هستیم تا 2 هفته کسی رو اعدام نمیکنند
(عکس زیر)

[تصویر:  75807275730828565822.jpg]

که بعد در همین حین که چان سو داشت اینها رو میگفت همون شخصی که پدر دونگ یی رو شناسایی کرده بود از راه میرسه و میگه که شما زیاد وقت ندارید
اول فکر میکنند با سربازها اومده ولی بعد مطمئن میشن که کسی نیست عمویی دونگ یی میاد بکشتش که چان سو جلوش رو میگیره و میگه نه بعد هم ازش میپرسه تو چی میخوای بگی که اون هم میگه رییس رو با اعضای گروه میخوان فردا اعدام کنند که همه ی اعضای گروه شکه میشن و شروع میکنند به گریه کردن
بعد هم نقشه میکشن تا برن و وسایل اتش بازی بخرن تا با اونها بتونند ریسشون رو نجات بدن که به این نتیجه میرسن که اگه همینجوری بهشون شک میکنند
دونگ یی هم که داشت این حرفها رو میشنید گفت من رو باخودتون ببرید چون لباس ابریشمی دارم کسی بهم شک نمیکنه فکر میکنند شما برده ی من هستید
خلاصه دونگ یی هم عموش رو قانع میکنه
(عکس زیر)
[تصویر:  09069260336980555197.jpg]

بعد هم نشون میده که یکی از سربازها یه مدرکی رو میده به افسر سئو و میگه که ما این مدرک رو از داخل
پایگاه شمشیر زنان مبارز پیدا کردیم و اون مدرک هم چیزی نبوده جز گزارش فعالیت های چند وقت اخیر همین افسر سئو
که وقتی میبینه شکه میشه و دستور میده تا پدر دونگ یی بیارن پیشش و پدر دونگ یی هم میاد و طی بحثی میگه که من همیشه میترسیدم رو در روی شما قرار بگیرم و همیشه میترسیدم به شما صدمه بزنم
و کلا طوری وانمود میکنه که خودش پدر افسر سئو (همون مشاوری که در قسمت قبلی مرد) رو کشته و وقتی هم که اون مدرک رو بهش نشون میده چیزی نمیگه و در آخر هم وقتی ازش سوال میکنه که تو پدر من رو کشتی؟بازهم جواب نمیده و رد میشه میره

و وقتی هم که میاد از اتاق بیرون میگه (البته تو دلش) : تو باید باور کنی که من پدرت رو کشتم تو باید با این کار رنج و عذابی رو که کشیدی رو کمی التیام بدی و هیچ کس نباید مانع این کار بشه 
(عکس زیر)

[تصویر:  24507886681476135987.jpg]

بعد هم که چان سو با شخصی وارد قصر میشه که مسئول علوفه و جو در قصر هست و بعد هم میره همون سمتی که شمشیر زنان مبارز رو دستگیر کردن و میره پیش دونگ جو و دونگ جو هم بهش میگه که آخرین دستور رییس اینه که برای نجات ما کاری نکنید
هدف ما نباید بعد از مرگ ما نابود شه و چان سو رو دست به سر میکنند
از اون طرف هم دونگ یی و عموش هم سمت بازار میرن برای خرید وسایل اتش بازی که عموش میگه این بانوی جوان از اون اژدهای آتش زا میخواد که صاحب مغازه هم میگه ه اونها داخل انبار هستن با من بیایید
بعد که میرسن داخل انبار عموی دونگ یی , دونگ یی رو میفرسته بیرون و به صاحب مغازه میگه که از اون فشفشه ها که نور قرمز داره دارید بعد هم صاحب مغازه میگه صبر کنید تا بیارمش تا اون هم میره فشفشه بیاره اعضای گروه میریزن داخل مغازه و مواد مورد نیاز رو بر میدارنWink
(عکس زیر)

[تصویر:  26758037068743385743.jpg]

بعد هم دونگ یی که منتظر ایستاده میره داخل یکی از کوچه های نزدیک تا کسی نبیندش که با یه صحنه ی عجیب رو به رو میشه که
یه خانوم و یه آقا دارن صحبت میکنند که خانومه همون علامتی رو نشون میده که سربازرس قبل از مرگش به دونگ یی نشون داده بود
و دونگ یی تعجب میکنه و بعد از مدتی هم اون خانوم و اقا از هم جدا میشن که موقع رفتن یه نشونه پروانه مانند از لباس خانوم میوفته روی زمین
دونگ یی هم میره تا برش داره و بعد نشون رو میبینه و به خودش میگه که کجا رفت؟
خانومه هم میاد و میگه دنبال من میگشتی؟چی کارم داشتی؟که دونگ یی هم اول میاد دستش رو نشونش بده و بعد هم منصرف میشه و میگه میخواستم این نشونه رو بهتون بدم خانومه هم اول تعجب میکنه و بعد هم میگه دست درد نکنه و نشونه رو ازش میگیره
که بعد محافظ های این شخص میان تا همراهیش کنند که دونگ یی میترسه و اون خانوم اشراف زاده هم بهش میگه نترس اون ها کل شهر رو دنبال تو هستند و حتی میتونند با این لباس هم شناساییت کنند و این رو که گفت میره
بعد هم سکانس میره همون پایگاه و نشون میده که همه برگشتن به پایگاه و چان سو پیام دونگ جو رو بهشون میده و میگه نباید بریم
(عکس زیر)
[تصویر:  76750555901912861432.jpg]

بعد هم نقشه میکشن تا دونگ یی رو بفرستن به سمت یه شهر دیگه تا از خطرهای احتمالی در امان بمونه که چان سو
دونگ یی رو با همون شخصی که پدر دونگ یی رو شناسایی کرده بود میفرسته داخل یک کشتی و بهش هم میگه که
اگه میخوای بخشیده شی باید مواظب دونگ یی باشی اون هم که به سربازها گفته بود از ترس اعضای باقی مانده ی گروه میخوام برم به یه شهر دیگه اطاعت میکنه و البته قبلش چان سو لباس های ابریشمی دونگ یی رو ازش میگیره که حالا دلیلش توی این قسمت معلوم نشد

و سپس نشون میده که اعضای گروه رو دارن میبرن به سمت محل اعدام که با یه سری گاری مواجه میشن که تا میان گاری ها رو بزنند کنار از زیرش باروت روشن میاد و اون ماد رو منفجر میکنه و کلی از سربازها هم میمیرن
تو همین حین هم چان سو میاد و باقی مونده ی سربازها رو میکشه و پدر و برادر دونگ یی رو نجات میده و همین طور بقیه ی اعضای گروه رو
که نیروی پشتیبانی سر میرسه و این نیروی پشتیبانی با بقیه ی اعضا که در پشت سنگ ها مخفی شدن رو به رو میشند و از اون ها تیر میخورند
و راه رو برای چان سو و بقیه ی اعضا باز میکنند تا اونها فرار کنند 
(عکس زیر)

[تصویر:  16795967411327295576.jpg]

خبر این فرار کل شهر رو میگیره به طوری که یکی از افرادی که داخل قایق داره سوار میشه به یکی از دوستاش میگه فهمیدی که شمشیرزنان مبارز فرار کردن؟و دارن به سمت کوه بیونگ رانگ میرن؟
که دونگ یی هم که این رو میشنوه سریع از کشتی پیاده میشه و میره به سمت کوه بیو رانگ 
که بلافاصله میره صحنه ی داخل کوه رو نشون میده و میگه که اعضای گروه دارن فرار میکنند که از 2 طرف گیر میفتن در سری اول چن سری
از سربازها رو میکشن ولی از بالا کمان دارها شروع میکنند به تیر زدن که اولین نفر دونگ جو یا همون برادر دونگ یی تیر میخوره و با چند تا تیر از پا در میاد بقیه هم که جا خالی دادن و پدر دونگ یی با چان سو هم در حال فرار بودن که کماندارها پدر دونگ یی رو هم میزنند
بعد هم چون توی کوه بودند و این ها کنر یه پرتگاه بودن چان سو شروع میکنه به جنگیدن با این ها و بعد از ضربه خوردن با چندتا سرنیزه
میوفته و از بالای کوه به دریا(رودخونه) میوفته(در این تیکه هم یاد همه موسو افتادم که تو قسمت 2 در جومونگ توسط سواره نظام نیزه خورد و به رودخونه افتادBig Grin )

[تصویر:  95536118346759892610.jpg]

و بعد هم وقتی همه رفتن دونگ یی میرسه بالای همون کوه و میبینه که ویایل پدرش مثل کفش و کیفی که براش درست کرده بود و یه سری از لباس هاش اونجاست
و زمین اونجا هم پر خونه که با بارون در حال بارش منظره کمی ترسناک تر به نظر میاد و بعد هم دونگ یی شروع میکنه به گریه کردن 

سپس سکانس عوض میشه و نشون میده که سربازها یمرن سراغ کیم هو آن (همون پیشگویی که دونگ یی و چان سو رو نجات داده بود)
و میبرنش پیش همون بالاترین مقام شهر(همونی که دونگ یی بهش تبریک سال نو گفته بود و قتل مقامات اشراف زیر سر همینه) و ازش درخواست میکنه که یکی رو که الان وارد اتق میشه رو ذهنش رو بخونه 
و دختره هم که همون شخصی بود که نشونش رو دونگ یی پیدا کرده بود و با هم کمی صحبت کردن میاد داخل اتاق و سلام میکنه و میگه که من جان اوکی جونگ هستم و بعد هم از اتاق میره بیرون.
کیم هو آن هم میگه اگه این وارد قصر بشه مسلما یکی از اعضا و افراد بلند مرتبه در قصر تبدیل میشه چون این هوش زیادی داره و میتونه برای خودش موقعیت مناسبی دست و پا کنه
که اون شخص هم حسابی خوشحال میشه 
(عکس زیر)
[تصویر:  63641287202180506017.jpg]

و بعد هم پیشگو کیم میاد بیرون و موقع رد شدن از کنار جان اوکی جونگ میگه که یکی دیگه هم هست من این رو داخل نگفتم
ولی یکی دیگه هم هست که تا جایی که میتونی سعی نکن باهاش مستقیما در بیوفتی
که اون طرف هم در جواب میگه یعنی از تزویر و زیرکی استفاده کنم؟
کیم هم میگه:نه چون توان مقابله و در افتادن با اون رو نداری اون نورش از تو خیلی بیشتره
تو همچیز داری ولی اون هیچ چیزی نداره و از صفر شروع میکنه و اگر زنده بمونه سایه ای رخ میده چون نور خیلی زیاد میبینم
جان اوکی هم میگه یعنی اون سایه ی منه؟که پیشگو کیم هم میگه نه تو سایه ی اونی دوباره بهت خواهم گفت سعی نکن با اون مستقیما در بیوفتی
چون هیچ شانسی نداری اگر اون زنده بمون به بزرگترین درجات میرسه و شما در ابتدا زندگی او را نجات خواهید داد ولی که بعد هم یه سری جملان با همین مذمون میگه میره.
و بعد نشون میده که دونگ یی تو جنگل تک و تنها داره میره تا به یه روستا میرسه , و میرسه جلوی در یک خونه که در حالت خواب و بیداری پدرش رو میبینه که میگه بیا اینجا دونگ یی عزیزم که دونگ یی در خونه رو باز میکنه میبینه کسی نیست(خونه حالت خرابه مانند داره)
(عکس زیر)


[تصویر:  67135672161764062670.jpg]

و بعد وقتی داخل خونه میشه دوباره خوابش میبره و تو خواب دوباره پدرش رو میبینه که بهش میگه من رو ببخش که تنهات گذاشتم
طوفان سخت و سردی در پیشه ولی میدونم که تو با این مهربونیت و گرمای قلبت این طوفان رو از بین میبری دونگ یی
و بعد هم بهش گفت:که دونگ یی بلند شو تو باید بلند شی و زنده بمونی بلند شو دونگ یی که دونگ یی هم از خواب پرید و بعد هم تموم شد.
در خلاصه ی قسمت بعد هم نشون داد که ظاهرا به قصر راه پیدا میکنه.

[تصویر:  93035297078563544888.jpg]

خلاصه ی قسمت دوم افسانه ی دونگی

سمت با این تصویر شروع میشه كه نشون میده پدر دونگ یی همون رئیس گروه شمشیر زنان مبارزه . چون فكر میكنه دخترش رو دزدیدند برای همین درصدد این بر میاد كه عاملان قتل مقامات رو پیدا كنه . و همه ی گروه شمشیر زنان مبارز رو جمع میكنه و بهشون دستور مید كه عاملان رو پیدا كنه .

[تصویر:  y357_4468797812_e7c10617b.jpg]

در ادامه مطلب ببینید:





دونگ یی رو به یه اتاق میبرن . هنوز نمیدونه كه برای چی به اینجا اوردنش . 
اونو میبرن پیش یه خانم . اونم بهش میگه كه شنیدم كه خوندن و نوشتن بلدی . دو روز دیگه مرسم عروسی دخترمه برای همین از دونگ یی میخواد كه مراسم تبریك رو اون انجا بده . 
دونگ یی هم كلی خوشحال میشه . خانمه ازش میخواد كه خودش رو معرفی كنه كه اونم میگه من چوهی دونگ ییی هستم از دهكده ی ( اسم دهكده رو یادم رفته Big Grin) . خانمه هم عصبانی میشه و به مرده میگه من ازت خواسته بودم كه رعیت نیاری چرا این دختر رو اوردی بهتره كه برش گردونی . 
دونگ یی كلی از خانم خواهش میكنه تا خانمه راضی میشه یه مقدار متن رو براش بخونه ولی دونگ یی سر خوندن با مشكل مواجهه میشه . 
خانمه هم میگه كافیه بهتره كه بری . ولی دونگ یی میگه كه من بلدم بخونم ولی این متن اشتباهه . هانمه هم نگاه میكنه و میبینه كه حق با دونگ ییه و قبول میكنه كه اون مراسم تبریك رو انجام بده . 


[تصویر:  z416_2.jpg]

توی راه برگشت چند نفر دونگ یی رو تعقیب میكنن تا بكشنش ولی برادر دونگ یی میاد اونو نجات میده.
از طرفی اون مردی كه برای دادگستری كار میكرد و دستگیر شده بود رو به قتل میرسونن . بازرس دنبال پدر دونگ یی میفرسته تا بیارنش و اونو كالبد شكافی كنه ولی نمیتونن نه اونو و نه دونگ یی رو پیدا كنن . 



[تصویر:  l923_3.jpg]

برادر دونگ یی مخفیانه وارد قصر میشه و مداركی كه نیاز دارن رو برمیداره تا تحقیقات خودشونو شروع كنن .

[تصویر:  x6456_4.jpg]

بازرس هنوز در پی پیدا كردن عاملن قتل اون كارمند دادگستریه ولی چیزی پیدا نمیكنه .
از طرفی دونگ یی تو خونه ی دوستشه و اجازه خروج نداره ولی دلش میخواد كه برنامه تبریك رو انجام بده تا هم لباس زیببا گیرش بیاد هم غذای خوب بخوره برای همین با دوستش نقشه میكشن كه پسره خودشو به مریضی بزنه تا پدره دنبال دكتر بره و دونگ یی فرار كنه ولی نقششون لو میره و باز دونگ یی موفق به فرار نمیشه .

[تصویر:  r5853_5.jpg]

پدر دونگ یی سر میرسه و به دونگ یی میگه كه اجازه خروج نداره و باید همین جا بمونه . 


[تصویر:  f9481_6.jpg]

در اینجا پدر دونگ یی میاد و یه سری مدارک که توسط پسرش پیدا شده بود رو به بازرش کل میده و بازرس کل هم اون مدارک رو نشون
پدرش میده که مشاور بوده ازش میپرسه به این مرد اعتماد داری و اون هم میگه اره من مثل چشمهام به اون اعتماد دارم

و بعد یکی از کارکنان داخل قصر وقتی میبینه همه چی رو به راهه سعی میکنه تا نامه ای که از طرف پدر دونگ یی بهش رسیده رو به
فرمانده کل برسونه که در همین حین یکی از سربازها میفهمه و این 2 تا با هم درگیر میشن ولی شخصی که نامه همراهش بوده فرار میکنه که 
بعد توسط سربازهای قصر دستگیر میشه


[تصویر:  k4948_7.jpg]

در اینجا پدر دونگ یی میاد و یه سری مدارک که توسط پسرش پیدا شده بود رو به بازرش کل میده و بازرس کل هم اون مدارک رو نشون
پدرش میده که مشاور بوده ازش میپرسه به این مرد اعتماد داری و اون هم میگه اره من مثل چشمهام به اون اعتماد دارم

و بعد یکی از کارکنان داخل قصر وقتی میبینه همه چی رو به راهه سعی میکنه تا نامه ای که از طرف پدر دونگ یی بهش رسیده رو به
فرمانده کل برسونه که در همین حین یکی از سربازها میفهمه و این 2 تا با هم درگیر میشن ولی شخصی که نامه همراهش بوده فرار میکنه که 
بعد توسط سربازهای قصر دستگیر میشه


[تصویر:  k4948_7.jpg]

بعد دونگ یی میرسه به خونه ی همون وزیر دادگستری(اگه اشتباه نکرده باشم) و تبریک میگه و خودش رو معرفی میکنه چون وزیر دادگستری فکر میکنه
که این از برده هاست ولی دونگ یی میگه که من یک رعیت ام که بعد هم مشخصات خودش رو لو میده و میگه من دختر همون کالبد شکاف معروف چویی هیو وون هستم
بعد هم این شخص سیاسی که دنبال دونگ یی و پدرش میگشته تا اون رو بکشن دستور میده که برن تا دونگ یی رو پیدا کنند و بکشنش

از اون طرف هم پدر دونگ یی میفهمه که جون مشاور در خطره میره تا نجاتش بده



[تصویر:  q6817_9.jpg]

ولی وقتی میرسن به مشاور, اون با تمام افرادش مرده بودن
بعد هم سربازها محاصره اشون میکنند و میگن که این ها مشاور ارشد رو کشتن دستگیرشون کنید
که پدر و برادر دونگیی دستگیر میشن
بعدش خبر به فرمانده ی کل میرسه که چویی هیو وون که توسط یکی از اعضای گروه شناسایی شده در قتل پدر شما دست داشته و پدرتون مرده
فرمانده هم تعجب میکنه و راه میوفته به سمت اینها



[تصویر:  w918_10.jpg]


فرمانده پدر دونگ یی رو میبینه و هم عصبانی میشه و هم تعجب میکنه که چرا این شخص همچین کاری رو کرده
از اون سمت هم دونگ یی در حال فرار از کاخ همون مقامی هست که بهش تبریک گفت(چون رفته بود پارچه بگیره که غذاها رو داخل پارچه بزاره که میفهمه مامورای قصر دنبالشن)
که یهو چند تا از مامورا ها پیداش میکنند که چان سو میاد و میگه بانوی جوان شما اینجا چی کار میکنید و پدرتون از دستتون عصبانیه که دوباره
بدون اجازه ی ایشون از خونه اومدید بیرون و فکر اون سربازها رو منحرف میکنه
که بعد چان سو با دونگ یی میرن سمت یک اسکله که سوار قایق بشن و با برادر دونگ یی برن که میبینه برادر دونگ یی نیست و میره سمت
پایگاهشون البته دونگ یی رو با خودش نمیبرهو میبینه که پایگاهشون آتش گرفته و از یکی از افرادی که نیمه جونه میپرسه چی شده و اون هم قضییه رو براش توضیح میده



[تصویر:  n7453_11.jpg]

بعد چان سو میره سمت شهر میبینه که پدر دونگ یی و برادرش همه دستگیر شدن و دارن به سمت قصر میرنشون
تصمیم میگره تا خنجرش رو در بیاره و بهشون حمله کنه که پدر دونگ یی با سرش بهش میگه نه این کار رو نکن و چان سو رو منصرف میکنه
و بعد میره جلوتر و نشون میده که این ها رو دارن ممیبرن به سمت شهر که دونگ یی تا هم این ها رو میبینه صداشون میکنه و بعد هم تموم میشه




[تصویر:  p7731_12.jpg]

خلاصه ی قسمت اول سریال افسانه ی دونگ یی

وب اول سریال یه مقدار جنایی شروع شد و نشون داد یه شخصی (که بعدا معلوم میشه سربازرس بوده) در حال ماهیگری در صبح زوده که شخصی پارو زنان به او نزدیک میشه و
با شمشیر اون رو میزنه ولی این سربازرس در همون موقع یک علامت که نشان شخص بوده رو میکنه و تو دستش می مونه و میفوته داخل رودخانه
بعدش نشون میده که یه خانواده در حال فرار کردن هستن که من اول فکر کردم خانواده ی دونگ یی هستند ولی نبودند Big Grin
که در حال فرار بودند چون برده بودند و سربازان حکومتی هم دنبالشون بودن که تعقیبشون میکردند ولی وقتی سربازها به این خانواده میرسن به گروهی در سبک ایلجیما شروع
به جنگیدن با این سربازها میکنند تا این خانواده رو نجات بدند و میبرنشون کنار رودخانه 
تا فراریشون بدن در همین حین هم در همون حوالی قایق همون سربازرس در همون منطقه توسط جریان آب به کنار روخانه میرسه

خلاصه ی قسمت اول افسانه ی دونگ یی
[تصویر:  05943333310919406718.jpg]
[تصویر:  65536849003755354582.jpg]


سپس سکانس عوض میشه و نشون میده بچه های داخل بازار در حال مسابقه (چیزی شبیه مسابقه ی دو) هستند که جایزه ی این مسابقه هم شیرینی عسلی هست که 
گروه آخری دونگ یی و یه پسره دیگه هست که پسره اول با تقلب جلو میوفته ولی بعد از اون دونگ یی هم با کمی زکاوت دوباره جلو میوفته و برنده ی مسابقه میشه
ولی داور میگه چون دونگ یی تقلب کرده تیمش بازنده هست و تیم مقابل رو برنده اعلام میکنه
در همین حین که تیم مقابل در خال شادی کردنه دونگ یی و تیمش شیرینی ها رو یواشکی بر میدارن و الفرارBig Grin
حریف هم میفهمه و میوفته دنبال اینها که گروه دونگ یی از هم جدا میشن و دونگ یی که با یکی دیگه در حال فرار بودند در زیر پلی مخفی میشن تا گروهی که دنبالشون بودن,گمشون کنه
در همین موقع یه شخص نیمه جون(همون سربازرس در اول داستان) پشت سر این ها میوفته و پسرهی که همراه دونگ یی بوده فرار میکنه ولی دونگ یی همون جا می مونه و همون شخص نیمه جون
با دستش علامت هایی رو به دونگ یی نشون میده و بعد هم دونگ یی میره کمک بیاره که سربازرس نیمه جون هم علامتی که از لباس شخص کنده بود داخل کیف دستی(زنبیل خودمون) Big Grin یونگ یی میندازه و بعد هم الفاتحهBig Grin
دونگ یی هم میره و یه سری سرباز میاره و یکی از مقام های ارشد میگه هر چی دیدی بگو و پاداش بگیر دونگ یی هم چیزی یادش نمیاد و میگه من چیزی یادم نمیاد
در همین موقع خبر به رییس کل سربازان شهر که با بازی یوری در جومونگ 2 انجام میشه میرسه و میاد دنبال پدر دونگ یی که یه کالبد شکاف رییت ولی در عین حال ماهر هست و اون رو پیدا میکنه و بعد از کمی گفت و گو به قصر میردش تا کالبد شکافی رو انجام بده

لاصه ی قسمت اول افسانه ی دونگ یی
[تصویر:  58853577252877093207.jpg]
[تصویر:  79212373786234287980.jpg]


پدر دونگ یی میگه که :
اکثر مقامات(چون به جز اون سربازرس چند مقام که اکثرا اشراف زاده هم بودن کشته شده بودن) به وسیله ی شمشیر و خنجر به قتل رسیدند بعد رییس کل ازش میپرسه میتونی محل قتل سربازرس رو تعیین کنی
پدر دونگ یی هم میگه که احتمالا قتل در جایی که دو تا رودخانه به میرسن اتفاق افتاده 
همه میگن چرا اون هم میگه که:
چون اون رفته بوده برای صید ماهی قزل الا میپرسن از کجا فهمیدی؟
میگه چون که من تو دستش فضله ی ماهی پیدا کردم و دمای بدنش هم کم نبوده موقع مرگ و این دلیلش به خاطر نسیمی هست که در این موقع از سال در رودخانه میوزه
بعد رییس سربازان کل شهر میره پیش یکی از اشراف زادگان و بهش میگه احتمالا نفر بعدی شما هستید اون هم تعجب میکنه و میگه کار کیه؟فرماندهان غربی؟
که رییس سربازان میگه فعلا مدرک زیادی نداریم ولی احتمالا کار گروه شمشیر زنان مبارز هست

و بعد هم سکانس میره روی نمایشی که داره در قصر برای یکی از بانوان درباری انجام میشه و سربازان میرزن داخل و اجازه میخوان که اعضای گروه شمشیر بازان مبارز رو بگیرن
و شروع میکنن به دستگیری این اعضا
داداش یونگ یی هم که در این گروه یکی از مقامات بلند مرتبه بوده خواهرش رو بر میداره و فرار میکنه
و بعد نشون میده که دانگ یی (برادر دونگ یی) داره با یکی از دوستاش صحبت میکنه که میگه برای ما پاپوش درست کردن,اشراف زاده ها رو میکشن و بعد هم انداختند گردن ما 
چون در داخل خانه ی بسیاری از اعضای این گروه لباس های خونی پیدا کردن که 
در حین بررسی رییس کل(همون یوری خودمون) به این موضوع شک میکنه که چرا این افراد این لباس ها رو در داخل خونه هاشون گذاشتن بمونه؟
که بعد خبر میرسه دارن افراد این گروه میبرن تا مجازات کنند که رییس کل هم چون یه مقدار شک کرده بوده و احساس میکرده مدرک کافی نداره درخواست تحقیقات بیشتر میکنه
که میگن نمیشه
در همین حین هم نشون میده گروه رقیب دونگ یی در مسابقه دونگ یی رو پیدا میکنند و همون پسری که با دونگ یی فرار کرده بود رو میگیرن و زنبیل Big Grin دونگیی رو هم مبر میدارن و خالی میکنند تا شیرینی ها رو پیدا کنند ولی شیرینی ها نبوده چون قبلا اون ها رو خورده بودنBig Grin
و اون ها هم پسره رو با خودشون میبرن تا دونگ یی شیرینی ها رو بیاره
دونگ هم چشمش به همون علامتی میوفته که سربازرس قبل از مردنش تو زنبیلش گذاشته بود و سریع میره سمت قصر تا همون کسی رو که اون روز ازش سوال کرده بود رو پیدا کنه و اون نشان رو بهش بده
و جایزه بگیره که میرسه به جلوی در قصر و به یکی از نگهبان ها میگه که برو اون شخص رو صدا کن نگهبان هم که میره اون رو صدا کنه و بیاد میبینه که دونگ یی نیست 
و شروع میکنند به گشتن دنبال دونگ یی که رییس کل سربازها(یوری) جلشون رو میگیره
و میگه دنبال این نشان میگردین؟
آخه این افراد داخل قصر بودن که توطئه کرده بودن تا اشراف زاده ها رو بکشن 
خلاصه مقامات پایین این تبهکاران دستگیر میشن 
بعد هم توطئه میچییند که دونگی و پدرش رو بکشن که یکی از اعضای گروه شمشیر زنان مبارز(با بازی سایونگ در جومونگ) پدر دونگ یی رو نجات میده و بعد هم میفهمن که جون دونگ یی در خطره میوفتن دنبال دونگیی به سمت خونه ی دونگ یی 
اما دونگ یی رو که قبلا یکی دیگه برده بود اثری ازش نیست پدر دونگ یی هم به عنوان رییس کل گروه شمشیر زنان مبارز5 دستور میده که همه افرادش رو جمع کنند تا دنبال دخترش بگردن
و بعد هم قست اول به پایان میرسه...