خلاصه تصویری قسمت 60 سریال افسانه دونگ یی (قسمت آخر)
خلاصه تصویری قسمت 60 سریال دونگ یی (قسمت آخر)
خلاصه تصویری قسمت 60 سریال دونگ یی (قسمت آخر)
خلاصه قسمت 45 سریال دونگ یی
سالها از اخراج دونگیی از قصر میگذره و گیوم بزرگ شده و یک بچه ی شیطون و بلا شده …
روزی توی شهر یک اشرافی بهش توهین میکنه و اونم اونو نصیحت میکنه اما اون اشرافی عصبانی میشه که ناگهان دونگیی سرمیرسه و میگه اگر تو اشرافی هستی باید بدونی که همسر امپراتور توی شهر زندگی میکنه به چه جرأتی این طور با شاهزاده صحبت میکنی و نیروهای نگهبانی میان و اونو دستگیر میکنن اما دونگیی اونو میبخشه …
اما چون گیوم از دست آی جونگ که مسئوله نگهداری شاهزاده هست فرار کرده دونگیی تصمیم میگره که گیومو تنبیه که و یک سطل آب رو روی دستاش میزاره تا بالای سرش نگه داره یک ساعتی این تنبیه رو ادامه میده تا جایی که باو بونگ و آی جونگ و رئیس پونک و پارک دلشون به حال گیوم میسوزه …
اما در قصر به مناسبت ورود فرستاده چین جشنی برگزار شده و ولیعهد به همراه فرستاده به بازدید شهر رفتن و به جشن اومدن …
اما حال ولیعهد در حین مراسم جشن بد میشه …
وقتی خبر به بانو جانگ میرسه به شدت ناراحت میشه و از برادرش پیگیر معا لجه میشه. اما بانوجانگ پزشک سلطنتی رو رد میکنه و پزشک سطح پایین تری به نام “نام” رو میفرسته تا مراقب اون باشه .
مشاورا به امپراتور و ملکه اینهیون پیام میده که حال ولیعهد خوبه و پزشک نام گفتن که حالشون خوبه …
اما ملکه تعجب میکنه که چرا پزشک نام ؟ مگه پزشک سلطنتی نبوده ؟ و مشاور میگه نه بانو جانگ پزشک سلطنتی رو رد کردن و پزشک نام رو آوردن.
ملکه از این رفتار بانو جانگ تعجب میکنه و با خودش می گه چرا بانو جانگ این کارو انجام داده بانو جانگ در حال حاضر هرچی داره از ولیعهد هست چرا از یک پزشک سطح متوسط استفاده کرده ؟
اما بریم سراغ بانو جانگ …
بانو جانگ پزشک رو ملاقات میکنه و میگه حال ولیعهد چطوره ؟ پزشک میگه الان خوبه ؟
اما بانو جانگ میگه منظورم الان نیست خودت میدونی چی میگم .
و پزشک میگه اگر زودتر معالجش نکیم ممکنه هیچ وقت نتونه فرزندی داشته باشه …
خوب بریم بیرون قصر ببینیم گیوم چیکار میکنه ؟
گیوم همراه فرزند اشراف به کلاس درس میره و آموزش مقدماتی رو میخونه …
اما سرکلاس همش خوابش میبره و حوصله نداره که به درس استاد گوش بده که وقتی استاد میبینه اون داره چرت میزنه صداش میزنه و میگه به عنوان شاهزاده باید بیشتر مراقب رفتارت باشی … همکلاسی هاش مادرشو مسخره میکنن که گیوم از کوره در میره و میگه من آموزش مقدماتی رو بلدم نتنها اونو بلدم آموزش پیشرفته رو هم تموم کردم !!!
استاد و شاگردا همه میزنن زیر خنده اما گیوم اصرار میکنه که استاد ازم بپرسید ؟ استاد که اصرار گیوم رو میبینه تصمیم میگیره ازش سوال کنه و شروع به سوال کردن میکنه از آموزش مقدماتی و آموزش پیشرفته که حتی دانشجویان هم از خوندنش در عذابن سوال میکنه …
اما گیوم همه رو از حفظ می خونه و دهان همه رو از تعجب باز نگه میداره …
بعد از پایان کلاس وقتی که استاد میبینه گیوم اینقدر خوب نتنها آموزش مقدماتی بلکه آموزش پیشرفته رو هم بلده تصمیم میگیره که بره و با دونگیی صحبت کنه و بپرسه که آیا اون این آموزشا رو بهش یاد داده یا نه ؟ اما در کمال تعجب میبینه که دونگیی هم میگه نه من چنین چیزایی بهش یاد ندادم وفقط برای راه افتادنش مقداری آموزش اولیه بهش یاد دادم. پس اون چطوری این همه کتاب رو خونده و به درجه ی استادی ررسیده اونم توی این سن کم.
اما بریم دوباره سراغ این گیوم شیطون و خوشمزه ( من از این کوچولو خیلی خوشم اومده چهرش خیلی شیرینه جلوتر بریم همونطور که برای دونگیی اشکتون در اومد برای گیوم بیشتر دلتون میسوزه اینو گفتم تا تشویق بشید سریالو ببینید ).
گیوم از همکلاسیهاش میشنوه که امپراتور یک روز در سال به بچه های پایتخت غذای رایگان میده و بچه ها رو به قصر میبرن .وقتی که این حرف رو میشنوه تصمیم میگره شکل خودشو شبیه فقیرا در بیاره و به قصر بره و پدرشو ببینه و ازش سوال کنه چرا این همه وقت نیومده مادرش و اونو ببینه مگه مادرش چه جرمی مرتکب شده و اونو ببخشه ؟
اما آی جونگ که وظیفه مراقبت از گیوم رو به عهده داره وقتی که به دنبال گیوم به مدرسه میره تا اونو به خونه بیاره از طریق همکلاسی هاش میفهمه که گیوم به قصر رفته و باسرعت به خونه میاد و میگه اتفاق بدی افتاده شاهزاده به قصر رفته وقتی دونگیی این خبر رو میشنوه سریع به قصر خبر میده و رئیس سئو و بانو یو و یونگ و … خلاصه همه ی دوستان دونگیی و سربازا به طور پنهانی شروع به گشتن قصر میکنن چون میدونن اگر بانوجانگ باخبر بشه اتفاق بدی میوفته …
گیوم وقتی وارد قصر میشه از بچه ها جدا میشه و به طور پنهانی به سمت قصر اصلی حرکت میکنه تا امپراتور رو ببینه . اما وقتی به قصر میرسه یک نفر رو که داره عبور میکنه از پشت سر میبینه . لباسی که اون پوشیده عکس اژدها روشه و میفهمه که اون باید پدرش باشه و شروع میکنه به داد زدن و گفتن بابا بابا …
اما اون فرد برمیگرده … اون فرد ولیعهد هست و میاد پیش گیوم … میگه تو به من گفتی بابا ؟ گیوم که فهمیده اشتباه کرده چیزی نمیگه ؟ ولیعهد میگه هیچ کس جز فرزند امپراتور به پادشاه نمیگه بابا حتما اشتباهی راهتو گم کردی و به سربازا دستور میده که اونو پیش بچه های دیگه ببرن اما در همین لحظه بانو جانگ هم سر میرسه و دادش بالا میره که چرا این بچه رعیت اینجاست و اونو بندازین بیرون … اما ولیعهد وساطت میکنه و همه چیز تموم میشه …( بانو جانگ نمیدونه گیوم کیه ها !!! فکر کرد یه بچه رعیته )
جشن برگزار میشه و امپراتور با ملکه به بچه ها غذا میدن اما سربازا گیوم رو از قصر میندازن بیرون و اون نمیتونه امپراتور رو ببینه …
و میره یه گوشه شروع به گریه میکنه ؟
شب شد و هیچ کس هنوز گیومو پیدا نکرده …
گیوم که گوشه ای نشسته و داره همینجور گریه میکنه از اینکه نتونسته بره و پدرشو ببینه خیلی ناراحته … اما …
اما امپراتور که لباس شخصی پوشیده به همراه ندیم هان دارن توی شهر قدم میزنن که صدای گریه ی بچه ای رو میشنون …
امپراتور میاد و پیش گیوم میشینه و میگه برای چی داری گریه میکنی ؟ خونت و گم کردی ؟ الان دیروقته باید بری خونت ؟
گیوم که دیگه گریه نمیکنه می ایسته و میگه : به نظر میاد که آدم با شخصیت و خوبی باشی . بهم بگو که اسمت چیه ؟
گیوم که میبینه امپراتور سکوت کرده ادامه میده : نترس بهم بگو میخوام که اسمتو بدونم و فراموشت نکنم ؟
اما امپراتور میگه : ای بچه ی شیطون پرو …
گیوم عصبانی میشه داد میزنه : به چه حقی به من می گی پرو !!! میدونی من کی هستم ؟ من شاهزاده درباری هستم ؟
امپراتور و ندیم هان که از تعجب خشک شون زده نمیتونن چیزی بگن ناگهان صدایی از دور میاد که داره گیوم رو صدا میزنه و دنبالش میگرد …
گیوم که صدا رو میشنوه شروع به دویدن به سمت صدا میکنه و دونگیی گیوم رو میبینه و اونو بغل میکنه … اما امپراتور که شوکه شده از دور دونگیی و گیوم رو میبیه و مطمئن میشه که چی شنیده و دیده بله اون فرزند خودشو دید …
(سعی کردم این بخش رو قشنگ توصیف کنم امیدوارم لذتشو برده باشید چون یه کمی به زبون خودم نوشتم .)
اما ملکه اینهیون که به رفتار بانو جانگ مشکوک هست مطمئن میشه که بانوجانگ داره موضوعی رو در مورد ولیعهد داره پنهان میکنه …
و از طریق پرستارای پزشک نام متوجه میشه که اونا داروهایی رو پنهانی وارد قصر میکنن و برای ولیعهد مصرف میکنن..
اما دونگیی که گیوم رو پیدا کرده به خونه میبره و گیوم میگه مادر میخوای منو تنبیه کنی اما دونگیی میگه نه چون میدونم برای چی میخواستی به قصر بری …
اما ازت یه سوال دیگه دارم . تو کتابایی که توی اتاق من بود رو به اتاق خودت بردی ؟ برای چی ؟ گیومم میگه منو ببخش مادر من بدون اجازه ی شما اونا رو خوندم ؟ و بعد دونگیی شروع به سوال کردن از آموزش مقدماتی و اموزش پیشرفته میکنه ؟ اما گیوم همه رو از حفظ میخونه و خوشحال و متعجب میشه …
روز بعد که گیوم به سر کلاس درس میره دونگیی به بانو بونگ و آی جونگ میگه که گیوم دارای استعداد بالایی هست و نابغست و اگر دشمنانش از این موضوع باخبر بشن جونش درخطر میوفته و تصمیم گرفتم دیگه اونو به اون کلاس نفرستم …
اما دوستان گیوم که دیروز ضایع شده بودن بالای درب ورودی کلاس یک سطل حاوی زباله آشغال گذاشتن که وقتی گیوم وارد میشه همش روی سرش بریزه … گیوم به سرعت به سمت مدرسه میاد اما همین که میخواد وارد مدرسه بشه و در رو باز کنه امپراتور می دود و می یاد جلو دستشو میگیره و بهش میگه دوستات یه کار زشت کردن بالای درب رو نگاه کن … بیا باهم حالشونو بگیریم …
و باهم یا یک چوب درب رو حل میدن و باز میشه وسطلو محتویاتش روی سر بچه ها میرزه و هر دوباهم شروع به فرار میکنن و گیوم دست امپراتور رو میگیره و دنبال خودش میکشونه تا فرار کنه اما مثل گذشته که امپراتور با دونگیی فرار می کرد و نفس کم می آورد نفس کم میاره و میگه صبر کن تا استراحت کنیم و گیومم میگه بدو الان میگیرنمونا …
پایان قسمت چهل و پنجم سریال دونگ یی …
خلاصه قسمت 42 سریال دونگ یی
دونگیی میگه معنای اون نت ها “ایم گو ” هست و این عنوان یک مقام هست و مشاور شیم میگه که اون مقام رو کسی نداره جز مشاور اوه تاسوک ….
اون برای اینکه قدرت رو همواره توی دستش داشته باشه دست به کشتن سایر رقباش زد …
دونگیی میگه باید یک موضوعی رو بررسی کنه و به اقامتگاهش میره و کاغذ ی رو که عکس پروانه بود رو باخودش برمیداره و به دیدن بانو جانگ میره …
اما ملکه در بیرون قصر به طور پنهانی با جانگ مویول جلسه داره و جانگ مویول به بانو جانگ میگه که احتمالا دونگیی با گروه شمشیر زنا در ارتباط بوده و هست چراکه اونا بعد از اینکه به اقامتگاهش سر زدن اونو نکشتن برعکس که تا الان همه کسایی که اونا به سراغشون رفتن کشته شدن و از اون عجیب تر مخفی کردن این موضوع هست …
بانو جانگ به قصر برمیگرده و میبینه که دونگیی در قصر اون منتظرش هست …
بانو جانگ که از دیدن اون اونم توی این وقت شب تعجب کرده با هم صحبت می کنن اما خوب میدونه که این دیدار اونم با این وضعیت حتما دلیلی داره …
دونگیی به بانو جانگ میگه یادتونه که سالها پیش وقتی ازتون درخواست کردم که آویز شخصیتونو بهم نشون بدید یک آویز بهم نشون دادید آیا اون تنها آویز شما بود؟
بانو جانگ از این سوال دونگیی متعجب میشه و میگه منظورت چیه ؟ و بعد دونگیی کاغذی رو که عکس پروانه روشه رو بهش میده ( این کاغذ اگر یادتون باشه متعلق به خود بانو جانگ بود که به نجاری در کانون نوازندگان داد تا براش دوباره اون آویز رو بسازه و بعد دونگیی اون کاغذ رو هنگام سوزاندن زباله ها پیدا کرد ) بانو جانگ با دیدن اون نقاشی شوکه میشه اما به هیچ وجه حرفی نمیزنه و دونگیی به اقامتگاهش برمیگرده اما از عکس العمل بانو جانگ میفهمه که اون آویز متعلق به اون بوده …
وقتی دونگیی به اقامتگاهش برمیگرده با چانسو ملاقات میکنه و میگه کار بانو جانگ و مشاور اوه تاسوک بوده …
اونا بودن که باعث کشته شدن پدر و برادم شدن اما من ناخواسته به اون کمک کردم و این خیلی منو ناراحت میکنه …
به دستور امپراتور اکثر افرادی که به تبعید فرستاده شدن برمیگردن و رئیس جانگ هم به قصر برمیگرده و به دیدار با خواهرش میره …
الان که دونگیی و رئیس سئو و مشاور شیم و چانسو از دست داشتن مشاور اوه تاسوک و بانو جانگ باخبرن دنبال یک مدرک معتبر میگردن که بتونن بوسیله اون اونا رو به دام بندازن …
اما هیچ مدرکی نیست … به همین علت دونگ یی میگه که باید خودشون اون مدرک رو بسازن …
اما بریم سراغ مشاور اوه تاسوک …
همه ی افرادی که به تبعید فرستاده شدن و از مقامات هستن اجازه ی بازگشت پیدا میکنن اما بازوی اون یعنی رئیس دادگستری که برادر زاده اش هست رو اجازه ی بازگشتشو ندادن . وقتی مشاور این موضوع رو میفهمه عصبانی میشه و میگه اونا میخوان با این کار دستای منو ببندن و تصمیم میگیره که بره و موضوع رو بررسی کنه اما وقتی از درب منزلش بیرون میاد میبینه که یک اعلامیه روی دیوار خونه اون نصب شده و توش اونو باعث قتل های گروه شمشیر زنا درگذشته معرفی کردن …
وقتی که مشاور این اعلامیه رو میبینه به سرعت اونو برمیداره و به طرف فرمانداری میره و با جانگ مویول دیدار میکنه و میگه که یکی از ماجرایی که قبلا رخ داده باخبر شده و کسی جز تو و بانو جانگ نمیتونسته باشه ؟ اما جانگ مویول میگه که ما نبودیم حتما یکی از ماجرا باخبر شده اما کی ؟
اما این کار نقشه ای بود که دونگیی کشیده بود ….
افراد رئیس سئو مشاور رو تحت نظر گرفتن تا عکس العمشو بعد از خوندن اون اعلامیه ببینن اما تعجب میکنن که چرا اون به فرمانداری رفت …
امپراتور بعد از اینکه شب قبل حرف های دونگ یی رو شنید تصمیم میگیره که در مورد اشرافی که کشته شدن تحقیق کنه و متوجه میشه که تمام اون اشراف به خدمتکاراشون که از طبقه رعیت بودن ظلم میکردن ….
حالا که تمام مدارک آماده شده دونگیی رئیس سئو رو به اقامتگاهش فرامیخونه و میگه : بعد از اینکه ماجرا رو علنی کنیم من دیگه نمیتونم و نمیخوام حقیقت رو مخفی کنم و باید تمام حقیقت رو به امپراتور بگم اما ازت یک خواهش دارم اونم اینه که تو باید بگی منو نمیشناختی تا تو در این ماجرا در گیر نشی چون اگر تو هم توی این ماجرا وارد بشی اون وقت دیگه کسی نیست که از شاهزاده محافظت کنه من ازت میخوام که همه چیز رو مخفی کنی هر اتفاقی افتاد باید از شاهزاده محافظت کنی …
رئیس سئو ناراحت میشه و میگه من نمیتونم مطمئنا بعد از اینکه حقیقت برملابشه بیگناهی پدر و برادرت هم معلوم میشه …
چانسو به سراغ گادورا میره و ماجرا رو بهش میگه و میگه که مشاور اوه تاسوک پشت این ماجرا ها بوده پس دیگه نباید دست به قتل ها بزنی و بزاری تا قانون اونا رو مجازات کنه …
اما جانگ مویول که به دونگی حساس شده تحقیق میکنه و متوجه میشه که رئیس شمشیر زنا یک دختر داشته که به گواهی رئیس سئو گفته شده که اون کشته شده و اون مدارک رو به بانو جانگ میده …
بانو جانگ وقتی اون عکس رو میبینه یادش به اون زمان میوفته و میفهمه که اون دختر همونی بود که آویزشو که روی زمین افتاد رو بهش برگردوند …
و چون دونگیی دنبال اون اویز میگشته مطمئن میشه که ” چون دونگیی ” همون ” چویی دونگیی ” دختر رئیس شمشیرزنا بوده ..
اما دونگیی تصمیم میگره که خودش شخصا موضوع رو به اطلاع امپراتور برسونه اما قبل از رفتن پیش امپراتور به سراغ ملکه میره و میگه باید منتظر یک بلوای بزرگی توی قصر باشن اما ماجرا رو بهشون نمیگه و به قصر امپراتور میره اما میبینه که امپراتور در قصر نیست …
امپراتور به شهر رفته تا ببینه که گزارشی در مورد بد رفتاری اشراف در حق زیر دستاشون وجود داره یانه …
اما جانگ مویول با رئیس جانگ دیدار میکنه و میگه که مشاور لو رفته باید فکری به حالش بکنیم واگر اونو پیدا کردن یعنی اینکه مدرکی دارن که میتونن ازش استفاده کنن و رئیس جانگ میگه من خودم همه چیز رو درست میکنم …
رئیس جانگ به ملاقات با مشاور اوه تاسوک میره و میگه که برای اینکه بتونن مشکل رو رفع کنن بهتره که از شهر خارج بشی و مدتی دور از این هیاهو هاباشی . من ترتیب این سفر رو برات دادم و افرادم بیرون تو رو همراهی میکنن و مشاور هم میپذیره و با همراهی نیروهای رئیس جانگ از شهر خارج میشه …
افراد گادروا متوجه این حرکت میشن و گادورا میگه که احتمالا میخوان اونو پنهان کنن ما نباید بزاریم این کارو انجام بدن و به طرف مسیر اونا حرکت میکنن …
اما در بین راه افراد رئیس جانگ که مشاور اوه تاسوک رو همراهی میکنن از ادامه حرکت بازمی ایستن و شمشیراشونو بیرون میکشن که اونو بکشن و مشاور تعجب میکنه و میگه پس میخواین منو از سر راحتون بردارید …
به محض اینکه اولین شمشیر به مشاور اوه تاسوک برخورد میکنه گادرورا و افرادش سرمیرسن و شروع به جنگ و دفاع از مشاور میکنن اما در همین لحظه افراد فرمانداری همشونو محاصره میکنه …
وقتی این خبر به رئیس سئو و مشاور شیم میرسه حسابی ناراحت میشن چراکه بخش اعظمی از مدارکشون با کشته شدن رئیس اوهتاسوک از بین رفته و فرمانداری اعلام کرده که گروه شمشیرزنا به مشاور حمله کردن و اونو به قتل رسوندن …
اما رئیس اونا تونسته فرار کنه و همه جارو دنبالش میگردن …
گاردورا که به شدت زخمی شده به مهمانخانه سولهی میره و به اونا میگه که به دونگیی خبر بدن که این یک تله بوده و اونا مشاور رو کشتن …
گادورا رو به اتاقی میبرن و سولهی نوازنده پارک رو میفرسته که بره پزشک رو باخودش بیاره اما افراد فرمانداری همه جارو بستن و پزشکی رو هم که نوازنده پارک میخواست باخودش بیاره رو هم دستگیر میکنن …
سولهی نامه ای رو برای دونگیی میفرسته و توی اون درمورد گادورا میگه …
وقتی که این پیامو میخونه پنهانی از قصر خارج میشه و به مهمان خانه میره …
وقتی که از ماجرایی که برای گادورا رخ داده با خبر میشه مهر مخصوصش رو به خدمتکار سولهی میده و میگه که همین الان به بندر برید و با این مهر یک کشتی تهیه کنید همین الان باید گادورا رو از شهر خارج کنیم …
اما نیروهای فرمانداری از این که از طرف دونگیی توی این موقع شب چنین درخواستی داده شده تعجب میکنن و به سمت مهمانخانه حرکت میکنن . وقتی که دونگیی متوجه میشه به همراه گادورا و سولهی میخوان که از مهمان خانه خارج بشن که ناگهان تمام سربازا وارد اقامتگاه میشن و جلوی همه ی اونا هم امپراتور قرار داره چرا که جانگ مویول پیش امپراتور رفته و گفته بود که مشاور رو کشتن و وقتی فهمیده رئیس شمشیرزنا اینجاست اونجا اومده …
اما وقتی دونگ یی رو توی اون وضعیت میبینه تعجب میکنه ….
پایان قسمت چهل و دوم سریال دونگ یی …
چانسو به همراه سولهی به معبدی در شهر میرن تا از طریق اون معبد که خادمش از دوستان سولهی هست مدرکی رو برای دونگ یی آماده کنن …
چانسو به همراه سولهی به معبدی در شهر میرن تا از طریق اون معبد که خادمش از دوستان سولهی هست مدرکی رو برای دونگ یی آماده کنن …
اما در قصر بعد از اینکه رئیس سئو با دونگ یی ملاقات میکنه دونگ یی تمام حقیقت
ماجرا رو بهش میگه و میگه که بعد از اینکه پدر رو برادرش کشته شدن برا اینکه بتونه
صاحب اون پروانه رو پیدا کنه وارد قصر شده و تا الان دنبال اون بانوی قصر میگرده
ولی هنوز نتونسته اونو پیدا کنه .
تنها خواسته دونگیی از رئیس سئو اینه که بزاره خودش حقیقت رو به امپراتور بگه …
رئیس سئو بعد از دیدارش با دونگیی به دو افسر زیر دستش دستور میده که فردا صبح تمام مدارک مربوط به برادران شمشیرزن رو به دفترش بیارن…
صبح چانسو به مقرر نگهباری میرسه و میبینه که دارن مدارک رو میبرن پیش رئیس سئو . وقتی به سراغ رئیس سئو میره رئیس سئو میگه که تو هم با پنهان کردن حقیقت گناهکاری و باید مجازات بشی من همه چی رو از چویی دانگ یی شنیدم و بلند میشه که بره پیش امپراتور که چانسو میگه تو اشتباه میکنی . رئیس (پدر دونگیی یا دوست رئیس سئو ) هیچ وقت به تو خیانت نکرد بلکه تو بودی که به رئیس خیانت کردی و بدون بررسی شواهد حکم دادی اون هیچ وقت دست به کشتن اشراف و پدر تو نزد بلکه توطئه بود …
بعد از رد
و بدل شدن این سخنان رئیس سئو از رفتن منصرف میشه و در اتاقش میمونه و به
گزشته فکر میکنه …
شیم اونتاک که از طرز رفتار دونگیی و رئیس سئو تعجب کرده شک میکنه و شروع به
تحقیق در مورد گذشته دونگیی میکنه و به سراغ دو نوازنده در کانون نوازندگان
میره و سرانجام تا حدودی از ماجرا باخبر میشه … به سراغ رئیس سئو میره و با اون
صحبت میکنه و میگه اگر میخوای گذشته رو جبران کنی الان وقتشه …
دونگیی تصمیم میگیره که خودش شخصا حقیقت رو به امپراتور بگه به همین دلیل به سراغ
امپراتور میره تا همه چیز رو در مورد خودش بهش بگه درست زمانی که در حال گفتن
اینکه پدر و برادر من مجرم بودن هست که رئیس سئو درخواست ملاقات فوری با امپراتور
رو میکنه و بدون اجازه خودش وارد اقامتگاه میشه و از دونگ یی میخواد که اونجا رو
ترک کنه اما دونگیی میگه که من خودم میخوام حقیقت رو بگم اما رئیس سئو نمیزاره و
میگه برو …
رئیس
سئو بعد از رفتن دونگیی مدرکی رو که پدر و مادر دونگیی رو توش معرفی کرده که چانسو
باخودش آورده بود رو به امپراتور میده و میگه که پدر و مادر دونگیی برده بودن که
فرار کردن و برای فرار از گروه شمشیر زنا کمک گرفته بودن و به همین دلیل بود که
بانو چون احساس گناه میکرده و نمیتونست به شما چیزی بگه …
رئیس سئو بعد از ملاقات با امپراتور به سراغ دونگیی و چانسو میره و میگه که این
حقیقت برای همیشه توی دل من میمونه و من گناه دوستم رو به عهده میگیرم .
شیم اونتاک و دونگیی حالاکه از موضوع سفیر باخبرن دنبال راه حلی برای استفاده از آرشیو اطلاعات هستن که آخرین چاره ی اونا برای رو کردن دست ملکه هست… شیم اونتاک میگه نقشه ای دارم که خیلی خطر ناکه و ممکنه با انجامش جون خودمون به خطر بیوفته منتاها تنها راه باقی مونده هست… ومیگه که این آرشو به درد ما نمیخوره پس بهتره بدیمش به اونا …
ملکه و رئیس جانگ حالا که باخبر میشن که اصل ارشیو توی یوجو نیست مشکوک میشن که
باید اون آرشیو پیش افراد دونگ یی باشه به همین علت ملکه برای اینکه از موضوع
باخبر بشه نقشه ای میکشه ….
رئیس جانگ که اول به شیم اونتاک مشکوکه دستور میده پنهانی اونو بدزدن تا هم ازش سوال کنه و هم شرشو کم کنه …
ملکه جشنی
رو ترتیب میده و در این جشن همه رو دعوت میکنه بخصوص دونگیی رو و به بازرسی هم
دستور میده که سربازرس کل یو مسئولیت برگزاری جشن رو به عهده سربازرس یونگ و بازرس
جونگی بزاره . به این ترتیب همه ی دوستان و آشنایان دونگیی در این جشن حضور دارن…
دونگیی وقتی به جشن میاد و میبینه که تمام دوستانش توی جشن هسن به شدت مشکوک میشه
و به فکر آرشیو اطلاعات که در اتاقش هست میوفته و می خواد برگرده به اقامتگاهش که
ملکه جانگ سرمیرسه و نمیزاره بره و اونو به جشن هدایت میکنه ….
پایان قسمت سی و پنجم سریال افسانه دونگ یی
از همه بیشتر رئیس جانگ و ملکه خوشحال میشن و از اینکه دیگه قدرتشون تثبیت شده هست فوق العاده خوشحالن.
دونگ یی که خیلی خیلی از شنیدن این خبر عصبانی و ناراحت هست نمیتونه طاقت بیاره و تصمیم میگیره خودش شخصا مدرک رو به امپراتور نشون بده و حقیقت رو بهش بگه اما وقتی که از اقامتگاهش خارج میشه و میخواد که بره ریئس سئو میاد و جلوشو میگیره نمیزارهاین کارو انجام بده و منصرفش میکنه با این دلیل که الان قدرت ملکه و حزب جنوب بیش از قبل شده و حتی اگر الان اقدام کنیم شاید به نتیجه نرسیم و حتی ممکنه جون اطرافیانتونم به خطر بیوفته دونگیی نگاهی به اطرافش میکنه و میبینه که : چانسو سربازرس یونگ بانوی بازرس جونگی و دوتا ندیمه هاش پونگ و آجونگ کنارشن و اگر اقدامی کنه جون اینا رو هم به خطر میندازه و در این لحظه رئیس سئو بهش میگه که حالاکه نمیتونیم کاری کنیم بزارید ما هم شریک ناراحتیتون باشم و دونگیی منصرف میشه و به اقامتگاهش برمیگرده.
فرستاده چین وارد پایتخت میشه و سپس خبر تایید ولیعهدی فرزند ملکه جانگ از طرف چین رو به امپراتور میدن و به سرعت این خبر در قصر پخش میشه .
از همه بیشتر رئیس جانگ و ملکه خوشحال میشن و از اینکه دیگه قدرتشون تثبیت شده هست فوق العاده خوشحالن.
دونگ یی که خیلی خیلی از شنیدن این خبر عصبانی و ناراحت هست نمیتونه طاقت بیاره و تصمیم میگیره خودش شخصا مدرک رو به امپراتور نشون بده و حقیقت رو بهش بگه اما وقتی که از اقامتگاهش خارج میشه و میخواد که بره ریئس سئو میاد و جلوشو میگیره نمیزارهاین کارو انجام بده و منصرفش میکنه با این دلیل که الان قدرت ملکه و حزب جنوب بیش از قبل شده و حتی اگر الان اقدام کنیم شاید به نتیجه نرسیم و حتی ممکنه جون اطرافیانتونم به خطر بیوفته دونگیی نگاهی به اطرافش میکنه و میبینه که : چانسو سربازرس یونگ بانوی بازرس جونگی و دوتا ندیمه هاش پونگ و آجونگ کنارشن و اگر اقدامی کنه جون اینا رو هم به خطر میندازه و در این لحظه رئیس سئو بهش میگه که حالاکه نمیتونیم کاری کنیم بزارید ما هم شریک ناراحتیتون باشم و دونگیی منصرف میشه و به اقامتگاهش برمیگرده.
رئیس جانگ که الان در پوست خودش نمی گنجه تصمیم میگیره به طور حضوری پیش سفیر بره و ازش تشکر کنه اما وقتی به ملاقات سفیر میره همه چیز عوض میشه. سفیر آریشو اطلاعات رو بهش میده و میگه این ها همه تقلبی هستن اومدم ازت سوال کنم که اگر خودت از موضع بیخبری پس درستش کن و اگر باخبر بودی که … که رئیس جانگ تعجب میکنه و میگه که من باخبر نبودم وفورا پیگیری میکنم . اما سفیر بهش میگه که من کاری کردم که ولیعهد تایید بشه و بهتره بدونی که خیلی راحت هم میتونم کاری کنم که برکنار بشه پس خوب حواست رو جمع کن….
رئیس جانگ که خیلی عصبانی بود از اقامتگاه سفیر بیرون میاد که شیم اونتاک رو میبینه و تعجب میکنه و میگه که چطور جرئت کردی محل تبعیدت رو ترک کنی و میگه که همین الان دستور میدم بازداشتت کنن اما شیم اونتاک میگه که من به دستور امپراتور اومدم پایتخت و فکر نکنم بتونی کاری انجام بدی…
شیم اونتاک به دیدار امپراتور میره و امپراتور بهش میگه که شنیدم در یوجو تو بودی که به دونگ یی کمک کردی ازت ممنونم منتاها تو رو به پایتخت آوردم تا از زیرکی خودت استفاده کنی و از دونگ یی توی قصر حمایت کنی چون قصر خیلی وحشتناکه و دونگیی تنهاست …
بعد از ملاقات با امپراتور به ملاقت با دونگیی میره و درباره ی کپی آرشیو اطلاعات بهش میگه که من مطمعنم که کپی غیر اصلی رو به رئیس جانگ دادم و نمیدونم چرا چین با این وجود ولیعهدی رو پذیرفته و جای سوال داره و میگه امروز وقتی رئیس جانگ رو دیده که از اقامتگاه سفیر بیرون اومده چهرش خیلی ناراحت بود …
باید بفهمیم مشکل چی بوده …
رئیس جانگ بعد ازشنیدن خبر پیش ملکه میره و خبر رو بهش میده و میگه که من فرستاده ای رو به یوجو فرستادم تا همه چیز رو بررسی کنه اما ملکه میگه نکنه مدرک پیش دونگ یی بوده باشه اما برادرش میگه امکان نداره وگرنه چرا تا الان سکوت کردن.
اما دادگستری که دنبال گذشته دونگ یی میگرده حالا که نتونسته هیچ مدرکی از اونا پیدا کنه گزارششو به ملکه میده و ملکه هم میگه حالا که هیچ مدرکی وجود نداره باید خودمون از دهن خودشون بشنویم …
بنابر این دستور میده که دونگیی بانوی اول دربار بشه . و این دستور رو به بازرسی میده تا مراحل کار رو اجرا کنن و خودشم پیش امپراتور میره تا این خبر رو بهش بده وقتی امپراتور این خبر رو میشنوه تعجب میکنه اما ملکه میگه که چون دیدم به اون خیلی علاقه دارید گفتم کاری کنم که همیشه کنارتون باشه…
ملکه بعد از دیدارش با امپراتور به ملاقات با دونگ یی میره و با اون صحبت میکنه . دونگیی که از کار ملکه تعجب کرده از ملکه میپرسه چرا این کارو کردی و ملکه چیزی نمیکه ولی میکه که برای سریع تر شدن انجام مراسم بانو های بازرس به سراقت میان تا تشریفات این کارو که ناچیز هست رو انجام بدن و نهایت همکاری رو باهاشون بکن و در مورد گذشتت و خانوادت اطلاعاتی رو که میخوان در اختیارشون بزار.
چانسو زمانی که این خبر رو از رئیس سئو میفهمه و میپرسه که تشریفات این کار چیه و میفهمه که اولین کار اینه که اطلاعاتی در مورد پدر مادر دونگیی میخوان خودشو به پیش دونگ یی میرسونه و بهش میگه که در زمانی که تو وارد قصر شدی من فکر چنین روزی رو میکردم به همین علت تمام مدارک مربوط به خودمونو از بین بردم احتمالا چون اونا نتونستن مدرکی پیدا کنن دست به چنین کاری زدن . اما نگران نباش چون من برای چنین روزی مدرکی داشتم آماده میکردم که فکر نمیکردم به این زودی مورد نیاز بشه …
اما شیم اونتاک به اقامتگاه سفیر میره و اونو میبینه و میگه که من همون مترجمی هستم که در یوجو با رئیس جانگ همدیگه رو دیدن و سفیر هم اونو میشناسه و دعوتش میکنه به داخل … شیم اونتاک به سفیر میگه که من از طرف رئیس جانگ پیامی رو براتون آوردم و در نهایت از موضوع جعلی بودن مدرک و …باخبر میشه.
امپراتور در باغ با دونگیی قدم میزنه و متوجه ناراحتی اون میشه اما ازش حقیقت موضوع رو نمیپرسه …
بعد از اینکه امپراتور به قصرش برمیگرده رئیس سئو رو خبر میکنه و بهش میگه که دونگ یی خیلی ناراحت هست احتمالا بخاطر کشته شدن پدر و برادرش هست که قبلا بهم گفته بود که به اشتباه کشته شدن. احتمالا چون برده بودن و میخواستن فرار کنن کشته شدن . که برای برده ها این کار جرمه . میخوام تحقیق کنی که ببینی موضوع چی بوده اگر هر جرمی جز خیانت کرده باشن میتونم کاری کنم که بخشیده بشن . و میگه که این یه حدسه چون یه بار که برای مراسم سالگردشون روی صخره ای روی کوه فلان رفته بود همچین چیزی ازش شنیدم.
رئیس سئو که از شنیدن این حرف ها تعجب کرده بود به بازرسی میره و مدارک رو چک میکنه و حدث میزنه چون دونگ یی همون چویی دونگ یی باشه که دختر رئیس شمشیرزنا بوده وقتی مطمئن میشه به سراغ دونگیی میره و ازش میپرشه که حقیقت رو بگه و دونگ یی هم وقتی حرفای رئیس سئو رو میشنوه ناچارا تایید میکینه و میگه ازت خواهش میکنم بزار خودم حقیقت رو به امپراتور بگم . اما رئیس سئو میگه نمیتونم این اجازه رو بدم امپراتور ازم خواسته و باید خودم این خبر رو بهش بدم….
![]()
پایان قسمت سی و چهارم سریال دونگ یی
دونگیی به ملکه میگه که چرا دستور دادی اونا رو بگیرن مریض بودن که جرم نیست و اونا رو آزاد کن من خودم موضوع رو روشن میکنم و مسئولیتش روبه عهده میگیرم . بانو جانگ میگه که برای چی میخوای این کارو انجام بدی میخوای با این کارت خدمتکاراتو به خودت وفادار کنی و اعتمادشونو بدست بیاری ..
قرار بر این میشه که دونگیی 3 روزه موضوع رو روشن کنه …
وقتی که دادگستری به اقامتگاه دونگیی اومد و خدمتکاراشو برد دونگیی دیگه نمیتونه تحمل کنه و به سراغ ملکه جانگ میره .
دونگیی به ملکه میگه که چرا دستور دادی اونا رو بگیرن مریض بودن که جرم نیست و اونا رو آزاد کن من خودم موضوع رو روشن میکنم و مسئولیتش روبه عهده میگیرم . بانو جانگ میگه که برای چی میخوای این کارو انجام بدی میخوای با این کارت خدمتکاراتو به خودت وفادار کنی و اعتمادشونو بدست بیاری ..
قرار بر این میشه که دونگیی 3 روزه موضوع رو روشن کنه …
دونگ یی به بازرسی میره و در اونجا به بانوی کل بازرسی یو ماجرا رو میگه و میگه که باید توی پیدا کردن حقیقت کمکم کنید.
اما بانو یونگ وقتی که از موضوع باخبر عصبانی میشه و میگه چرا این کارو کردی توی قصر اندرونی روی حرف خیلی حساب میکنن و با یک حرف جون یک نفر رو میتونن بگیرن…
دادگستری خدمتکارای بانو جانگ رو آزاد میکنه و دونگ یی به دنبال راه حل ماجراست اما تعجب آوره که یک بیماری وارد قصر بشه اما فقط عده خاصی اونم فقط بانو های قصر به اون مبتلا بشن.
اما ملکه جانگ باخبر میشه کسی که پشت این که اجراست مادرش هست و بشدت ناراحت میشه و بهش میگه که چرا این کارو کردی میدونی که دونگ یی خیلی باهوشه اگر بتونه ماجرا رو بفهمه مشکل ایجاد میکنه …
اما دادگستری و حزب جنوب که به دستور ملکه جانگ دیگه با ورود دونگ یی به قصر مخالفت نکردن باز به دستور ملکه مشغول گشتن در گذشته دونگ یی هستن که شاید با پیدا کردن موضوعی بتونن براش دردسر ایجاد کنن.
اما دادگستری هرچی درباره دونگ یی و چانسو میگرده هیچ مدرکی رو پیدا نمیکنه و تمام مدارک مربوط به گذشته این دونفر از بین رفتن …
چون هیچ سابقه ای از اونا نیست اونا مشکوک میشن و شک میکنن حتما چیزی برای پنهان کردن وجود داره اما برای دونستن ماجرا با زور اقدام نمیکنن بلکه به رئیس کانون نوازندگان(برادر وزیر) و پسرش میگن که به دو نفری که توی کانون نوازندگان هستن و دونگ یی رو میشناسن نزدیک بشن و از زیر زبانشون حقیقت رو بیرون بکشن …
دونگ یی که الان چند روزه چیز نخورده و دنبال راه حل هست خدمتکارای آشپزخانه براش غذا میارن اما دست یکی شونو میبینه که سوخته و میخواد که بهش یه پاماد بده اما اون میگه که ما حق نداریم چیزی به بدنمون بزنیم …
دونگ یی که اینو میشنوه به فکر فرو میره و میگه تا الان هیچ کدوم از بانو های آشپزخانه مریض نشدن و چون آجونگ هم مریض شده به سراغش میرن و ازش سوال میکنن که آیا چیزی از بانو های قصر گرفتی یا نه که معلوم میشه که از پودری که برای یکی از بانو های قصر بوده استفاده کرده و در نتیجه بازرسی مشغول بازرسی میشه تا ببینه چه کسی این مواد رو وارد قصر کرده …
بازرسی بانو هایی رو که پودر هارو وارد قصر کردن رو دستگیر میکنه و معلوم میشه که از یک دست فروش در شهر خرید کردن …
اما امروز روز سوم هست و بانو جانگ به سربازرس کل یو دستور داده که برن و دونگ یی رو بازداشت کنن و همین کار رو هم میکنن و دونگ یی به بازرسی برده میشه …
اما وقتی که بانو جانگ میفهمه که دونگیی تونسته مشکل مواد آرایشی رو پیدا کنه پنهانی دستور بازداشت اون زن دست فروش رو که به دستور مادرش این کارو کرده رو میده…
بازرس جونگی و سربازرس یونگ میفهمن که خونه اون زن کجاست و به سراغ خونش میرن اما وقتی میرسن میبینن که همه چیز ازبین رفته و شخص دیگه ای قبلا اونجا بوده و اونجا رو گشته … در حین تحقیقات معلوم میشه که اون زن با بانو یون (مادر ملکه جانگ ) ارتباط نزدیکی داشته و مدام به خونشون رفت و آمد داشته …
اما وقتی که بانو یونگ میبینه که دستش خالیه و مدرکی ندارن و دونگ یی رو به بازرسی بردن تصمیم میگیره بره و با امپراتور صحبت کنه و حقیقت رو بگه .
بانو یونگ ماجرا رو به امپراتور میگه و میگه که احتمالا مادر ملکه جانگ هم در این موضوع دست داشته …
اما یکی از ندیمه های امپراتور حرفای بانو یونگ رو میشنوه و سریع اونو به گوش ملکه جانگ میرسونه ….
امپراتور که این حرف رو میشنوه تصمیم میگیره به سراغ ملکه بره…
وقتی که خبر به ملکه میرسه دستور میده که خدمتکارای که پودر رو وارد قصر کردن رو توی باغ قصر جمع کنن و شروع به شکنجشون کنن و دونگیی رو هم آزاد کنن.
وقتی امپراتور به قصر ملکه میاد میینه که خدمتکارا مشغول شکنجه هستن و تعجب میکنه …
بعد بانو جانگ میگه ترسیدی که دونگیی رو شکنچه کنم . فقط میخواستم بهش درسی بدم که بدونه اینجا قصر اندرونی هست و روی حرف کار انجام میدن .
و میگه که طی تحقیقاتش مشکل رو فهمیده و کسایی که مقصر بودن رو دستگیر کرده.
دونگ یی که آزاد شده از این کار ملکه جانگ تعجب میکنه به همین علت تصمیم میگیره که به سراغش بره و حقیقت رو بفهمه .
اما ملکه میگه که فقط این کارو برات کردم چون درگذشته کمکم کرده بودی اما دیگه چیزی بین ما نیست …
رئیس سئو و چانسو که تازه به قصر رسیدن به ملاقات با دونگ یی میرن و میگن که شیم اونتاک رو با خودشون به پایتخت آوردن و فعلا در جایی تحت مراقبته .
و دارن تصمیم میگیرن که چطور از آریشو استفاده کنن …که خبر میرسه سفیر چین به قصر اومده و با خودش خبر تایید ولیعهدی رو آورده .
اما تعجیب میکنن چرا که کپی هایی که رئیس جانگ به اونا داده بود تقلبی بودن و نباید چنین اتفاقی می افتاد …
پایان قسمت سی و سوم سریال افسانه دونگ یی
امپراتور در تالار به وزرا میگه که الان که دونگ یی وارد قصر میشه دیگه یک بانوی بازرسی نیست بلکه الان به عنوان بانوی ویژه قصر هست که وارد میشه و شما باید بدونید که الان چه کسی رو میخواید بازجویی کنید .وزرا که شوکه شدن میگن این تصمیم قابل قبول نیست و مخالفت میکنن و میگن اون یک مجرمه و با آتیش زدن خزانه قصر و فرار کردنش باید مجازات بشه اما امپراتور میگه دیگه حرفی ندارم و میره…
وزرای حزب جنوبی که حسابی شوکه شدن در پایان جلسه میگن که امپراتور با حقه میخواد از اون دختر محافظت کنه .
دونگ یی با لباس های ویژه وارد قصر میشه . لباس هایی که خودش از معنا و مفهومش باخبر نیست . و منشی بهش میگه که شما فعلا به اقامتگاه برید خود امپراتور میاد و توضیح میدن.
امپراتور در تالار به وزرا میگه که الان که دونگ یی وارد قصر میشه دیگه یک بانوی بازرسی نیست بلکه الان به عنوان بانوی ویژه قصر هست که وارد میشه و شما باید بدونید که الان چه کسی رو میخواید بازجویی کنید .وزرا که شوکه شدن میگن این تصمیم قابل قبول نیست و مخالفت میکنن و میگن اون یک مجرمه و با آتیش زدن خزانه قصر و فرار کردنش باید مجازات بشه اما امپراتور میگه دیگه حرفی ندارم و میره…
وزرای حزب جنوبی که حسابی شوکه شدن در پایان جلسه میگن که امپراتور با حقه میخواد از اون دختر محافظت کنه .
پس از پایان جلسه امپراتور به اتاقش میره و منشیش رو صدا میکنه و میگه: دونگیی رو آوردی . مشکلی پیش نیومد . سوالی نکرد.
منشی میگه : نه فقط تعجب کرده و هنوز خبر نداره .
امپراتور که هیجان زده هست میگه نمی دونم چطور واقعیت رو بهش بگم و منشی میگه فقط احساس تونو بهش بگید.
امپراتور به اقامتگاه موقت دونگیی میره و با اون ملاقات میکنه .
دونگیی که الان از طریق ندیمه هاش از موضوع باخبر شده وقتی امپراتور رو میبینه میگه که چرا این کارو کردی و به زودی همه میفهمن که فقط برای که من بتونم وارد قصر بشم این لباسارو من پوشیدم و همه اشتباه میکنن اما امپراتور میگه اشتباه نشده و این حقیقت هست و ازش خواستگاری میکنه و انگشتری رو که قبلا باهم در بازار براش خریده بود رو توی دستاش میزاره و به قصر اصلی برمیگرده . و دونگ یی هم که شوکه شده بود همونجا توی اقامتگاه موقتش میمونه.
اما دونگیی توی بد مخمصه ای گیر کرده چون اون دختر یک مجرم هست که به کشورش خیانت کرده و به همین دلیل نمیتونه تصمیم بگیره.
چانسو شب قبل موضوع رو از رئیس سئو میفهمه و رئیس سئو بهش میگه که امپراتور چه تصمیمی گرفته . تنها راه برای محافظت از دونگیی همینی هست که امپراتور گرفته.
چانسو حالا که دونگیی وارد قصر شده و امپراتور به دیدنش رفته به پیش امپراتور میره تا با اون صحبت کنه …
چانسو به امپراتور میگه که میخوام بدونم چه احساسی نسبت به دونگیی داری ؟ اما امپراتور میگه که اول من میخوام ازت یه سوال کنم که الان به چه عنوانی این سوال رو میپرسی؟ برادرش یا عشقش ؟
و میگه که بعنوان برادرش اومدم و میخوام این سوالو ازت بپرسم که اگر از بودن باشما بترسه چیکار میتونی براش بکنی . اونم فقط بخاطر موضوعی که از کنترول اون خارجه …
و بعد چانسو به سراغ دونگیی میره …
دونگیی و اون که هردو از گزشته هم با خبرن و میدون که اگر معلوم بشه که اونا چه نسبتی با رئیس و گروه شمشیرزنا دارن چه خطری ممکنه براشون رخ میده ..
و از اون طرفم دونگیی ناراحته که اگر بخواد این راز رو از امپراتور پنهان کنه و روزی برملابشه چیکار باید بکنه …
و موجب ناراحتی امپراتور میشه ..
چانسو که دونگیی رو میبینه میگه که اگر بخوای همین الان تورو از قصر خارج میکنم و با هم پایتخت رو رها میکنیم .
اما آیا میتونی مثل وقتی زندگی کنید که امپراتور رو هنوز نمیشناختی….
اما وقتی خبر به بانو جانگ میرسه اون به شدت عصبانی میشه و به سراغ امپراتور میره .
بانو جانگ به امپراتور میگه که : من مخالفت وزرا با اومدن دونگیی رو براتون حل میکنم اما شما باید در ازای انجام این کار برادر منو که فقط به جرم خرید و وارد کردن دارو از خارج قصر اونم برای خواهرزادش (ولیعهد) و یک تهمت اونو بازداشت کردن و به زندان انداختن رو آزاد کنی و به اقامتگاهش برمیگرده.
امپراتور که از شنیدن این صحبت ها تعجب کرده با مشاور ورئیس سئو مشورت میکنه و رئیس سئو میگه که بهتره که رئیس جانگ رو ازاد کنید ولی به اون یک مقام پایین بدید من بزودی دوباره اونو گیر میندازم چون یک مدرکی دارم که فعلا نمیتونم در موردش بگم .
بنابر این رئیس جانگ آزاد میشه و پیش خواهرش میره و به اون مقام رئیس مهمان خانه قصر رو میدن.
اما چانسو به منزلش برمیگرده و تمام نشانه های گروه شمشیرزنا رو آتیش میزنه و با خودش میگه که : من اینارو از بین میبرم اما برای همیشه اونا رو توی دل خودم نگه میدارم اما انتقام شما رو میگیرم … اما دونگیی نباید به هیچ وجه تاوان این موضوع رو بده و برای حمایت از اون تمام تلاشمو انجام میدم.
امپراتور به اقامتگاه دونگیی میره اما میبینه که اون توی اقامتگاهش نیست و لباساشو گزاشته و رفته …
به همین علت دستور میده که همه جارو دنبالش بگردن …
چانسو در همین لحظه میاد و از موضوع باخبر مشه و به امپراتور میگه که امروز سالروز مرگ پدر و برادش هست و اون باید روی صخره فلان کوه باشه…
با شنیدن این خبر امپراتور فورا خودشو به اون صخره میرسونه و میبینه که دونگیی اونجاست…
دونگیی تصمیمشو میگیره و اینجاست که درخواست امپراتور رو میپذیره.
بقیه متن در ادامه مطلب ....

امپراتور که با شنیدن صدای هاگیوم دونگیی تونسته بود اونو پیدا کنه اونو پنهانی به اقامتگاهش در شهر میبره و ماجرا رو ازش میشنوه و اینکه در موردش نگران بوده رو هم مطرح میکنه و میگه که دنبالش میگشته . از طرفی به مباشراش میگه که برن و رئیس سئو و چانسو رو خبر کنن که بیان توی اقامتگاه .
و دوگیی رو به چانسو میسپره و میگه که با وجود تو خیالم راحته که آسیبی به اون نمیرسه از طرفی هم چون دونگیی ضعیف شده بود بهش دستور میده که باید استراحت کنه و پزشک دربارو خبر میکنه که ازش مراقبت کنه
در قصر برادر ملکه جانگ میره سراغ ملکه و میگه که دونگیی از دستشون فرار کرده از طرفی ملکه میفهمه که امپراتور هم توی قصر نیست بنابر این نگران میشه و میره قصر اصلی که از مباشرا ی امپراتور سوال کنه به اونجا میره و اونا هم بهش جواب نمیدن و عصبانی میشه که در این لحظه امپراتور سرمیرسه و میخواد که باهاش صحبت کنه اما امپراتور بهش میگه که فعلا نمیخواد و میره .
با این کار امپراتور ملکه حسابی تعجب مبکنه و ناراحت میشه و مشکوک میشه که نکنه اتفاقی افتاده یا دونگیی امپاتور رو دیده باشه.
افسر سئو با امپراتور صحبت میکنه و مدرکی رو که دونگی
باخودش آورده رو بهش نشون میده و میگه که اونا اموال امپراتوری رو فروختن و
…
امپراتور هم تصمیم میگیره که برای اینکه حقیقت ماجرا معلوم بشه رئیس سئو رو به عنوان فرمانده نگهبانان قصر منصوب کنه و بهش اختیارمیده که ماجرا رو روشن کنه . رئیس سئو هم شروع به تحقیق میکنه و ابتدا به دادگستری میره و تمام مدارک رو جمع میکنه . با این کار حزب جنوبی احساس خطر میکنن و تشکیل جلسه میدن .
رئیس سئو با دونگیی ملاقات میکنه و دونگیی وجود گیاه روناس در لباس ملکه رو در رختشور خونه بهش گزارش میده و میگه که احتمالا خودشون میخواستن برای ملکه این هیوم پاپوش درست کنن و رئیس سئو هم شروع به بررسی میکنه .
بعداما در قصر یک اتفاق رخ میده . در مکانی که دارن خزانه جدید رو میسازن هنگام کندن زمین یک سری مدارک پیدا میشه که دفترای حساب رسی هست و از آتیش مصون موندن و چیزیشون نشده . رئیس خزانه بادیدن این مدارک شوکه میشه و بنا به دستور مدارک به محلی فرستاد ه میشن که بعدا مورد بررسی قرار بگیرن .
رئیس جانگ با شنیدن این خبر به شدت وحشت میکنه و به رئیس خزانه میگه که هرجورشده باید از شر اون مدارک خلاص بشن . به همین علت رئیس خزانه اول به طور عادی به محل اسناد میره اما بهش اجازه نمیدن بنابر این تصمیم میگرن بطور پنهانی شب هنگام به اونجا برن و مدارک رو بردارن . اما وقتی که افراد نقاب دار به سراغ مدارک میرن و مدارک رو برمیدارن که از اونجا فرار کن رئیس سئو میاد و میگه دنبال این مدارک بودید اونا همه جعلی هستن و همشونو دستگیر میکنه که در بینشونم رئیس خزانه داری وجود داره .
از اون طرفم چانسو به سراغ رئیس جانگ میره و اونو دست گیر میکنه از رفتن رئیس سئو چانسو میاد توی اتاق دونگیی اما میبینه که اون بیهوش روی زمین افتاده و سریع پزشکا رو خب میکنن . بعد از چند ساعت خبر به امپراتور میرسه و فورا خودشو به اونجا میرسونه و پزشک دربار میگه که چون بدنش ضعیف شده نمی تونن داروی قوی استفاده کنن و تنها اشقه قرمز هست که میتونه کمکش کنه که اونم چون به چین صادر شده توی پایتخت وجود نداره .
اما امپراتور میگه که توی جوشونه ای که من مصرف میکنم مگه اشقه وجود نداره من جوشونده رو نمیخوام از اشقش برای دونگیی استفاده کن و پزشک با اکراه میپذیره .
ملکه جانگ باخبر میشه که امپراتور چند روزه جوشوندشو نخورده و اصلا مواد اون وارد قصر اصلی نشده و تازه از قصر هم خارج شدن .به همین علت یکی از پرستارا رو میارن و تحت فشارش قرار میدن و مجبورش میکنن که بگه چرا امپراتور جوشوندشو نخورده و اونم میگه که امپراتور دستور دادن که جوشوندشونو به اقامتگاهشون در شهر بفرستن . و اینجاست که ملکه حدث میزنه که اون دونگیی رو دیده و دونگیی در اقامتگاه در شهر هستش.
پایان قسمت 29








































دونگیی که لباس رختشورا رو پوشید وارد قصر شد و بعد به سمت یکی از درب هایی که به قصر اصلی میرسه میره اما وقتی میخواد وارد بشه سربازا سرمیرسن و نمیزارن عبور کنه در همین لحظه امپراتور هم که از سوء قصد علیه ملکه ناراحته توی باغ داره قدم میزنه که ناگهان صدای دعوا رو از جلوی درب میشنوه وبه یکی از مباشراش میگه برو ورسیدگی کن و اگر مشکلی نیست بی سرو صدا ردشون کن برن درهمین لحضه که امپراتور داره درب رو نگاه میکنه بهش خبر میدن که ملکه جانگ بهوش اومده و اون سریع خودشو به اقامتگاه ملکه میرسونه . اما مباشر هم میره و جلوی سربازا رو میگیره و میگه که اگر مشکلی نیست این دخترو ردش کنید بره و دیگه نمیخواد بفرستیدش دادگستری. و اونا هم دونگ یی رو به بیرون قصر اصلی میبرن و رهاش میکنن.
بعد از اینکه امپراتور ملکه رو میبینه و میره برادرش میاد و با ملکه صحبت میکنه و میگه که چرا این کارو کرد و رئیس جانگ هم میگه که با تمام قدرتش ازش حمایت میکنه .
از طرف دیگه سربازای رئیس سئو میفهمن که دونگیی قبلا توی چه میهمان خانه ای بوده . مسئول میهمان خانه میگه که دونگیی به همراه دوستش سولهی اومدن و مدتی رو اینجا بودن . با این خبر دیگه اونا مطمعن میشن که دونگیی به پایتخت رسیده و شروع میکنن به گشتن در مورد اون. و قتی از قسمت نگهبانی چپ پرسو جو میکنن میفهمن که یه نفر داشته دنبال رئیس سئو و چانسو میگشته و حدس میزنن که از طرف دونگیی بوده باشن چرا که اون خبر نداشته که اونا از پاسبانی رفتن.
اما از طرف دیگه از مادر ملکه جانگ میگم که یه تعداد اوباش رو خبر میکنه و بهشون پول میده که برن به خانه ملکه سابق و اذیتش کنن و اونا هم میرن و تمام اسباب ملکه سابق رو میشکنن و خراب میکنن.
دونگیی که نمیتونه وارد قصر اصلی بشه به رختشور خانه میره و شروع به شستن لباسا میکنه ولی لباسای ملکه جانگ رو آورده بودن که بشورن که یک دستمالی رو پیدا میکنه که به نوعی گیاه آغشته بوده (اسمشو نمیدونم چی بود ) که اثرش اینه که تاثیر سم رو کاهش میده . ناگهان خبر میرسه که قراره از بازرسی بیان و رختشور خونه رو بازرسی کنن . دونگیی که خیلی خوشحال میشه تصمیم میگیره به نحوی دوستاشو خبر کنه به همین علت به بهونه گذاشتن لباس به اتاق یکی از خدمتکارا میره به و وقتی که اونا میرن نوشته ای رو در زیر یکی از کمدا قایم میکنه که بازرسا پیداش کنن و بفهمن که اون اونجاست .
بازرسا میان اما سربازرس که با ملکه جانگ دوسته و با دونگ یی مخالف هست هم همراه سربازرس جانگ (که دوست دونگ یی هست ) میاد و میگه که چون تو با ملکه مخالفی نمیشه تنها کار کنی و باید روت نظارت کنم وقتی که بازرسی که دوست دونگیی هست میخواد بره اتاق رو بگرده سربازرس بهش اجازه نمیده و میگه که دونفر دیگه که اون اونارو میشناسه و از افرادش هستن برن و اتاق رو بگردن و اونا میرن واتاق رو بررسی میکن و تمام لوازم ممنوعه رو باخودشون میبرن و بازرسی تموم میشه .
دونگیی که الان واقعا ترسیده بوده چرا که اگر اونا نامشو پیدا میکردن کارش تموم بود سریع به اتاق خدمتکارا میره تا ببینه که آیا بازرسا پیغامی رو که قایم کرده بوده رو دیدن و بردن یا نه که میبینه اونو بردن که در این لحظه یکی از صاحبان اتاق میاد و میگه که داری چیکار میکنی میخوای دزدی کنی و داد و هوار راه میندازه.
اما دوست دونگیی به بازرس جانگ خبر میده که یه چیزی باید بهتون بگم و میرن یه جایی و خصوصی صحبت میکنن . دوست دونگیی میگه که از دونگ یی یه نشونه پیدا کرده و تعریف میکنه که وقتی اونگیوم و شینبی رفتن و بازرسی کردن من رفتم و دوباره بازرسی کردم و یک پیغام از دونگیی پیدا کردم که مثل قبلا رمزی نوشته شده و کار دونگیی هست و اون گفته که توی رخت شور خونه هست . به همین علت اونا سریع به سمت رختشور خونه حرکت میکنن و زمانی میرسن که اون خدمتکار دست دونگیی رو گرفته و میخواد به بازرسی بیاره و جلوشو میگیرن و دونگیی رو با خودشون به یه جایی که در دید نباشه میبرن و سرباز رس جانگ میگه که من میرم و به امپراتور خبر میدم تو همین جا باش.
اما در قصر اتفاقی رخ میده .
به امپراتور خبر میدن که افرادی قصد شورش دارن و با ملکه سابق در ارتباطن و دادگستری شروع به دستگیری اونا کرده .
دادگستری تمام وزیرایی که به خانه ملکه سابق رفتو امد میکردن رو دسگیر میکنه و به بازرسی میان و سربازرس جانگ رو به همراه دوست دونگیی رو بازداشت میکنن و اونا نمیتونن برن و به شاه خبر بدن که دونگیی توی قصره.
در کانون نوازندگان پسر رئیس اونجا رئیس پونگ رو به تحقیق در مورد اون رختشوری که دیده بوده میفرسته و اونم میاد و میگه که اون بانوی رختشور خونه بوده . اونم بلافاصله میره رختشور خونه و به دونگیی نگاه میکنه اول شک میکنه اما بعد میفهمه که اون خود دونگیی هست اما تعجب میکنه و میره خونه و با پدرش صحبت میکنه ولی چون اونا با رئیس جانگ مشکل دارن میرن به پیش وزیر که برادر اونه (رئیس کانون نوازندگان) تا خبرو به اون بدن اما وقتی اونجا میرسن میبینن که رئیس جانگ هم اونجاست و ناچارا خبرو همونجا هم به رئیس جانگ و هم به رئیس دادگستری میدن . با شنیدن این خبر اونا سریع سربازا رو میفرستن تا همه جا ی قصر رو بگردن و به رختشور خونه هم سر میزنن .
دونگیی که میبینه سربازرس جانگ و دوستشو گرفتن به رختشور خونه سر میزنه که میبینه سربازا دارن همهی اونجا رو میگردن به همین علت فرار میکنه تا از قصر خارج بشه . اما سربازا میبیننشو دنبالش میکنن اون جلوی یکی از خروجی ها میاد پشت دیوار کفشاشو در میاره و نوک شون پیدا بوده به همین علت سربازای جلوی خروجی میان که اونو که پنهان شده بوده رو بگیرن ولی میبینن که فقط کفشاش هست و اونم از فرصت استفاده میکنه و فرار میکنه .
شب شده و دونگی در مسافرخونه ای هست که برای سولهی هست و ناراحت هست که هیچ راهی نداره . مشغول نواختن هاگیوم میشه .
در این هنگام هم امپراتور بیرون قصر هست و ناگهان صدای اونو میشنوه
و دنبال صدا میره و دونگیی رو میبینه …
![]()
پایان قسمت 28
رئیس جانگ به همراه سربازاش میان به تجارتخونه و دونگیی رو که میخواست فرار کنه و در حال التماس به تاجر هست رو میبینه و اونو دستگیر میکنه و باخودش میبره . از اون طرفم تاجر شوکه شده چرا که رئیس جانگ اونو تحدید کرد که به کسی خبر نده وگرنه اونو هم میکشه و ناراحت بود که چرا جلوی دونگیی رو گرفته بود و نکه اون راست گفته باشه که بانوی قصر بوده .
رئیس جانگ دونگیی رو بازجویی میکنه که دیگه چه کسایی از موضوع آرشیو اطلاعات باخبر هستن و چطور هنوز زنده مونده و اصلا شیم اونتاک رو چطور میشناسه . دونگیی هم میگه افرادی که توبرای کشتن من فرستاده بودی نتونستن منو بکشن.
از طرف دیگه شیم اونتاک فرار کرده و خبری از ش نیست و چون محل تبعیدشو ترک کرده سربازا دنبالش هستن.
چانسو که نتونسه بود توی ایستگاه اسب پیدا کنه به شهر میره و از مسافرخونه ای که احتمال میده اسب داشته باشن اسب میخواد اما اونا هم اسب نداشتن به جز یکی که مریض بود . ناگهان به فکر قسمت آموزش اسب سواری میوفته و میره اونجا و میتونه دوتا اسب اموزشی جور کنه که بوسیله اونا به سمت یوجو حرکت می کنن.
روز بعد رئیس جانگ تصمیم میگیره که اول از شر دونگیی خلاص بشه و بعد که شیم اونتاک رو گیر آورد اونو هم بکشه . اما وقتی اونو میارن که بکشن شیم اونتاک سر میرسه و میگه چیزی که میخوای پیش منه اگه ارشیو رو میخوای باید دونگ یی رو رها کنی. و میگه که مسئول آرشیو از دوستانش بوده و تونسته به نحوی آرشیو رو بگیره . از اون طرفم فرستاده چین عجله داره و هرچه زودتر میخواد که آرشیو رو ببینه . به همین علت رئیس جانگ مجبور میشه حرفشو قبول کنه و اجازه بده که دونگ یی بره .
دونگیی فرار میکنه اما پیش بانوی مهمانخانه میره و ازش کمک میخواد و اونم به افسر مهمانخانه میگه که با نیرهاشون برن تا اونو نجات بدن .
بعد از رفتن دونگیی . شیم اونتاک میگه که آرشیو در دامنه فلان کوه زیر درختان کاج دفن کردم و رئیس جانگ هم بخشی از نیروهاشو میفرسته دنبال پیدا کردن ارشیو.
رئیس سئو و چانسو به پایتخت میرسن و دنبال تجارتخونه میگردن وقتی به اونجا میرسن و از اینکه دونگیی دست رئیس جانگ افتاده به شدت ناراحت و عصبانی میشن . رئیس سئو میگه که دیگه تنها راه اینه که آشکارا دنبالش بریم و از نیرو های فرمانداری کمک بگیریم (بوسیله مهر)
نیرو های بانوی مهمانخانه به همراه دونگیی وقتی به محلی که شیم اونتاک در اونجا زندانیه سر میزنن میبینن که اونجا به شدت محافظت میشه و نتنها نیرو های رئیس جانگ بلکه سربازای فرمانداری هم دارن بهشون کمک میدن .اما ناگهان یه پیک میاد و تمام سربازای فرمانداری رو فرامیخونه و باعث میشه که فقط تعداد کمی از نیروهای رئیس جانگ باقی بمونن و از این فرصت استفاده میکنن و به اونا حمله میکنن و شیم اونتاک رو نجات میدن .
اما باقی نیرو های رئیس جانگ که دنبال کتاب رفته بودن اونو پیدا میکنن و اونو به فرستاده چین میدن .
وقتی که رئیس جانگ باخبر میشه که شیم اونتاک فرار کرده وسربازای فرمانداری هم رفتن بلافاصله فرار میکنه و به سمت پایتخت میره .
دونگیی و شیم اونتاک فرار میکنن و بانوی مهمانخانه و دونگیی سوار کشتی میشن و به سمت پایتخت حرکت میکنن اما شیم اونتاک نمیاید وبهش میگه که وقتی به قصر رسیدی به یاد منم باش. اما وقتی میخوان برن شیم اونتاک ارشیو اطلاعات رو به دونگیی میده و میگه که اون کتابایی که به رئیس جانگ دادم همه تقلبی بودن و فقط اسمشون واقعی بوده .
از شانس بد رئیس سئو و چانسو نمیتونن دونگیی رو پیدا کنن .
رئیس جانگ به پایتخت میرسه و موضوع رو به بانو جانگ میگه و اونم بشدت عصبانی میشه .
پایان قسمت 26 سریال افسانه دونگ یی.
دونگیی وسایشو جمع میکنه و تصمیم به فرار میگیره اما وقتی از اتاقش رو ترک میکنه فردی که بهش میگه عمو میبیندش و مبگه میخوای فرار کنی و دونگ یی ازش خواهش میکنه که بهش اجازه بده که بره و اونم بهش اجازه میده که فرار کنه . دونگی از تجارتخونه فرار میکنه و اما توی راه به یک نفر برخورد میکنه و مجبور میشه خودشو مخفی بکنه . اون فرد کسی نیست جز برادر بانو جانگ . دونگیی با دیدن اون تعجب میکنه چراکه 3 روز تا پایتخت فاصله داره و نمیدونه چرا اون به یوجو اومده . به همین علت چون راهش بسته بود برمیگرده به تجارت خونه اما توی راه رئیس تجارتخونه اونو میبینه و میگه کجا داشتی میرفتی میخواستی فرار کنی و میخواد که کیسه ی همراهشو بگرده که شیم اونتاک میاد و میگه دونگ یی رو فرستاده بوده بره لباساشو براش بیاره و کیسه همراهشم لباسای اونه و کیسه رو از تاجر میگیره و میره . وتاجر م که تعجب کرده بود دونگ یی رو رها میکنه.
دونگیی که به شدت تعجب کرده بود که چرا شیم اونتاک بهش کمک کرده بعد میره سراغ اون و حقیقت کارشو میفهمه و اون میگه که وقتی که داشتی با عمو صحبت میکردی من صحبتاتونو شنیدم و تعقیبت کردم اما دیدم که وقتی به رئیس جانگ رسیدی سریع خودتو قایم کردی که این برای من تعجب اور بود که یه خدمتکار چطور چنین فرد درباری رو میشناسه.
بقیه در ادامه مطلب
بانو جانگ به مقام ملکه رسید …

برای مشاهده بقیه متن به ادامه مطلب بروید
دونگ یی فرار میکنه تا نقابدارا دنبالش نکن و از قصر خارج میشه و به خانه منشیی که دوست رئیس سئو هست میره که در مورد ماجرا باخبره و مدرک رو بهش نشون میده . اونم بهش میگه که باید لباستو عوض کنی و پنهان بشی . من همین الان از شهر خارج میشم و پیش امپراتور میرم و این مدرک رو بهش نشون میدم الان جون تو درخطره . اما نقاب دارا به خونه اون میان و به همین علت به دونگیی میگه که مدرک باید پیش خودت باشه و باید فرار کنی . نقابدارا به خونه میریزن و مشاورو میکشن و دونگی فرار میکنه …

برای خواندن بقیه متن به ادامه مطلب بروید
دونگیی به دوستانش گفت که دوباره به بازرسی خزانه میره با اینکه کتک خورده بود و رفت . اما دوستانش به بانوی سربازرس جانگ گفتن و اونم تصمیم گرفت که برای پشتیبانی از دونگ یی به کمکش بره و همراه اون سایر دوستانشم راه افتادن . دونگیی که به ورودی خزانه رسید کارمندان اونجا دوباره تحدیدش کردن و میخواستن بزننش که سایر بانو های بازرس هم سر رسیدن و گفتن که برای بازرسی اومدن و از اون حمایت کردن . از اون طرفم کارمندای خزانه داری کوتاه نیومدن و به سربازا دستور دادن اونا رو بگیرن که …

بقیه در ادامه مطلب
دونگ یی زمانی که به قصر رسید متوجه شد که ملکه مادر فوت کرده و هم زمان امپراتور دستور خلع ملکه رو صادر کرده بود.

روز بعد مراسم خلع ملکه از مقامش اجرا میشه و ملکه از مقامش عزل میشه و قصر رو ترک میکنه .





بانو جانگ هم که تونسته بود به یک نقشه از شر ملکه و ملکه مادر خلاص بشه دیگه خیالش راحت شده بود. با حذف مخالفان او دیگه مشکلی برای رسیدن به مقام ملکه جلوی راهش نداره.

دراینجا داستان به عقب برمیگرده و شب گزشته رو مرور میکنه .
دونگیی بعد از شنیدن خبر مرگ ملکه مادر و شروع خلع ملکه به بانوی بازرس میگه که باید جلوی این کارو بگیریم اما اون میگه که دیگه نمیشه . به همین علت خودش تلاش میکنه که مدرک جعلی بودن حواله پول رو به امپراتور بده اما ملازمای قصر اصلی بهش اجازه نمیدن که اینکارو کنه و میگن امپراتور هیچ کسی رو نمیبینه . در این لحظه رئیس سو رو میبینه و رئیس سو به اون میگه که فعلا نباید کاری انجام بدیم چون فایده ای نداره و باعزل ملکه قدرت حزب جنوبی بالا رفته و اگر ما بخوایم پرونده رو دوباره باز کنیم با تمام قدرت جلوی ما می ایستن و نمیزارن ما کاری انجام بدیم و ما باید از این مدرک در موقعیت دیگری استفاده کنیم. به همین علت همه سکوت میکنن . دونگ یی هم پیش ملکه میره و اونم همین پیشنهاد رو میده.




اعضای حزب جنوبی هم حالا که دیگه قدرت دستشون افتاده خیلی خوشحال هستن . بخصوص برادر بانو جانگ که به مقام رئیس پاسبانی چپ رسیده .

خوب داستان این ماجرا تا اینجا دیگه تموم میشه و به حاشیه میره و موضع و ماجرایی جدیدی شروع میشه
(این ماجرا خیلی جالب هست و سرانجام این ماجرا خیلی جزابه البته این آخرین ماجرای این سریال نیست و چند ماجرای دیگه هم هست که اونا هم به نوبه خودشون خیلی جالب هستن بخصوص آخرین ماجرای سریال چون نمیخوام لذتشو از دست بدید بیشتر نمیگم و جای خودش براتون میگم)
بانو های بازرس امروز هرکدومشون پست های جدیدی بهشون تعلق میگیره . برای بازرسی به قسمت های مختلف قصر فرستاده میشن. اما بانوی جدید سربازرس که با رفتن ملکه دوباره به مقامش بازگشته بود و با دونگیی مشکل داشت اونو به خزانه میفرسته این کارو به خواسته بانو جانگ انجام داده بود که میخواست اونو از قصر خارج کنه. با شنیدن اینکه دونگ یی به خزانه فرستاده شده تمام دوستانش شوکه میشن اما دونگ یی که از چیزی خبر نداره زیاد توجه نمیکنه.
(خزانه دربار جایی هست که مسئولای اونجا اجازه بازرسی رو به بانو های بازرس نمیدن وبه این علت دونگیی رو به اونجا فرستادن که چون میدونن اون ادم سمجی هست بنابر این برای خودش شر درست میکنه و باعث میشه که از قصر اخراج بشه اونو اونجا فرستادن.)



دونگ یی به محل خزانه میره اما اونجا بهش اجازه کاری رو نمیدن وفقط میگن همین جا بمون و بعد برو و پرونده ای رو بهش نشون نمیدن که بررسی کنه.


در طرف دیگه ماجرا رئیس جانگ (برادر بانو جانگ (هویی)) به مقام رئیس پاسبانی چپ رسیده . رئیس سو رئیس پاسبانی چپ چونسو (برادر دونگ یی) رو برای اینکه بتونه رئیس جانگ رو بیشترتحت نظر داشته باشه اونو به پاسبانی چپ انتقال داده چرا که الان جون دونگ یی در خطره و اونا میخوان که بهش صدمه بزنن و بهترین راه اینه که مراقب حراکات رئیس جانگ باشن.

امپراتور برای اینکه مشکل کمبود مس رخ داده از قصر خارج شده و به خزانه سر میزنه و میفهمه که دونگ یی به اونجا انتقال پیدا کرده.
روز بعد دونگ یی که میبینه کارمندای خزانه بهش اجازه بررسی مدارک رو نمیدن به طور پنهانی به سراغ پرونده ها میره و اونا رو بررسی میکنه و متوجه خطا ها ی اونا میشه و دفتر درآمد ها رو برمیداره که بره اما هنگامی که خارج میشه کارمندا و رئیس خزانه اونو میگیرن و بعد اونو کتک میزنن و رهاش میکنن بره.




دونگ یی رو خدمتکارا به قسمت بازرسی میرسونن و موضوع رو دونگیی به سربازرس جانگ که دوستش هست میگه و اون میگه کارمندای اونجا به دلیل اینکه اموال امپراتوری رو توی دستشون دارن به کسی اجازه ی بازرسی رو نمی دن و روال معمول این بوده که ما هم با اونا کاری نداشتیم .
دونگ یی موضوع رو به رئیس سو (فرمانده نگهبانی چپ) میگه و اون اونو پیش یکی از دوستانش که جزو مشاورای دربار هست میبره و از اون راهنمایی می خواد . مدرکی که دونگیی توی خزانه دیده بود این بود که 10 هزار دیانگی که برای کنارگزاشتن ملکه و مرگ ملکه مادر خرج شده بود از دارایی های امپراتور استفاده شده بوده و این پول رو رئیس جانگ به طریقی استفاده کرده بود . مشاور هم میگه که باید مدرک رو برداریم و راهنمایشون میکنه.

دونگ یی که مصمم شده بود روز بعد به دوستاش میگه که میخواد دوباره به سراغ خزانه بره و مدارک رو بررسی کنه اما دوستاش میگن که این کارو نکنه اما اون میره . وقتی دونگ یی به خزانه میرسه کارمندای خزانه جلوش می ایستن و میخوان تنبیهش کنن اما … از اون طرف وقتی سر بازرس جانگ متوجه میشه به همراه سایر بانو های بازرس که دوست دونگ یی بودن به محل خزانه میان و در لحظه ای که کارمندا میخوان با دونگ یی درگیر بشن میرسن و میگن که ما میخوایم خزانه رو بررسی کنیم. اما اونا نمیزارن و جلوی هم می ایستن …

اینم پایان قسمت بیست و یکم سریال دونگ یی.
افراد ناشناس به سراغ دونگ یی میان و اونو که در گوشه ای منتظر بازگشت برادرش بود رو میگیرن و با خودشون میبرن.

رئیس نگهبانی و چونسو هم منتظر خبری از سربازا بودن که رفته بودن دنبال دونگیی وقتی میفهمن که خبری ازش نیست شروع به گشتن به دنبال اون میکنن. چون میدونن جونش درخطره.

اما اون افراد ناشناس افراد رئیس جانگ برادر بانو جانگ بودن که اونو گرفتن و اونو زندانی کردن . و رئیس جانگ بهشون دستور میده که از شر اون خلاص بشن و اونو توی رودخونه غرقش کنن. توی قصر که دیگه همه چیز علیه ملکه شده حتی امپراتور هم دیگه به ملکه اعتماد نداره و حال مادر امپراتور هم خیلی وخیم شده.





رئیس نگهبانی که منشی رو گرفته از او میخواد که بگه چه کسی بهش دستور نوشتن اون حواله پول رو داده تا بوسیله اون بتونن مجرمو پیدا کنن.
اما اون میگه نمیدونه کی پشت این ماجراست و فقط دستور رئیسشو اجرا کرده . و بخشی از نیروهای نگهبان میرن که اونو پیدا کنن و بیارن.


چونسو که نگران دونگ یی هست به افراد رئیس جانگ شک داره به همین علت یکی از اونا رو میگیره و تحت فشارش میزاره و میفهمه که اونا دونگیی رو گرفتن و به سراغ اونا میره اما لحظه ای میرسه که اونا دونگیی رو میندازن توی رود خونه و اونو نجات میده.





افراد نگهبانی که رفته بودن منشی رو بگیرن توی راه بهشون حمله میشه و رئیس نگهبانی میبینه که نیروهاش کشته شدن و در عین حال منشی که زخمی شده فرار میکنه اما زخمش خیلی حاد بوده درنتیجه میمیر و دیگه اونا نمیتونن ثابت کنن که حواله پول چطور گرفته شده . کسایی که به منشی حمله کرده بودن افراد رئیس جانگ بودن که خبری از کشته شدن اون ندارن فقط میدونن که اون زخمی شده.



وزرای حزب جنوبی از این فرصت استفاده میکنن و میخوان که هرچه زودتر ملکه و افرادش مجازات بشن .



دونگیی و دوستانش تصمیم میگیرن برای اینکه بتونن فرصتی بدست بیارن و جلوی بازجویی های دادگستری رو بگیرن دونگ یی رو پیش رئیس جانگ بفرستن و به دروغ بگه که منشی پیش اوناست و در ازای اون اونا بازجویی ها رو متوقف کنن تا کمی فرصت پیدا کنن . اما رئیس جانگ با اینکه شک داره که اونا راست بگن به دستور بانو جانگ (هویی) کاری انجام نمیده.



اما توی تحقیقات یکی از خدمتکارا اعتراف میکنه و گزارششو به امپراتور میدن. و امپراتور که هنوز به ملکه اعتماد داره اما میگه تا زمانی که مدرک دارن من نمیتونم کاری برات انجام بدم.




در طرف دیگه دونگ یی به همراه برادرش میرن که درباره منشی تحقیق کنن و متوجه میشن که اون در اون شهر اشنایی نداشته و به همین دلیل گاوصندوق های تجارتخونه هاشو بررسی میکنن اما چیری بدست نمییارن اما اون یک نامه ای رو به کسی سپرده و میرن اون نامه رو پیدا میکنن و به وسیله اون دیگه میتونن تحقیقات رو دوباره شروع کنن اما…


اما یک اتفاق رخ میده اونم مرگ ملکه مادر هست با مرگ ملکه مادر امپراتور هم همزمان دستور خلع ملکه رو میده و باعث خوشحالی بانو جانگ و دوستانش میشه که با یک تیر هم ملکه و هم ملکه مادر رو از جلوی خودشون خارج کردن.





در این لحظه دونگ یی که تازه وارد قصر شده و از چیزی خبر نداره پیش سربازرس میره تا مدرکو بهش نشون بده که میتونن پرونده رو دوباره باز کنن اما اون بهش میگه که دیگه نمیشه و امپراتور دستور خلع ملکه رو صادر کرده.



با شنیدن اینکه ملکه توی این کار نقش داشته همه بهت زده میشن چرا که ملکه کسی بوده که این پرونده رو روکرده و مجرمارو پیدا کرده



به همین علت دونگ یی میره پیش بانو جانگ تا با هاش حرف بزنه اما از اینجای داستان به بعد همه چیز عوض میشه و بانو جانگ و دونگ یی دیگه باهم صمیمی نیستن و دشمن هم میشن و دونگ یی به طرف ملکه و ملکه مادر میره و به ملکه کمک میکنه.


امپراتور هم که خودش شوکه شده با ملکه و بانو جانگ صحبت میکنه و بانو جانگ هم تا میتونه گله میکنه .امپراتور که نمیدونه الان کدام یکیشون دارن راست میگن به ریئس نگهبانی خبر میده که تحقیق کنه و حقیقت رو براش پیدا کنه:



رئیس نگهبانی هم شروع به تحقیق میکنه به دونگ یی هم میگه که خودشو درگیر نکنه وگرنه اگر ملکه محکوم بشه پای اون و دستش هم گیر هست.

ملکه سربازرس و دونگیی رو میبینه و میفهمن که بانو جانگ چه نقشه ای برای ملکه کشیده و ملکه هم از اینکه پای دونگیی و سربازرس رو هم به ماجرا کشونه سخت ناراحته.

در بازرسی هایی که انجام میشه یک حواله پول 10 هزار نیانگی پیدا میشه که توی خونه پزشک بوده و چون اون پزشک با خاواده ملکه در ارتباط بوده و این پول به اسم اونا بوده همه چیز علیه ملکه میشه.






بنابر این دادگستری میاد و خدمتکارای ملکه رو میبرن برای بازجویی و و از اون طرف هم دونگیی که نمیتونه ساکت بشینه با برادرش میرن دنبال مدرک که ببین اون حواله چطور صادر شده اونا به تجارت خونه ها یی که میتونن چنین پولی رو بدن سر میزنن و میبینن که فقط یک تجارت خونه میتونه چنین پولی رو بده و دنبال منشی اون تجارت خونه میگردن.



اون طرف قضیه توی قصر تمام خدمتکارای ملکه رو بردن دادگستری و همه چیز علیه اون شده . حال ملکه مادر هم خیلی بده و بیهوش شده و هنوز بهوش نیومده.




بیرون قصر دونگیی و چونسو منشی رو پیدا می کنن و تعقیبش میکنن ولی چون خطر ناک شده بود چونسو از دونگ یی میخواد که یه جا صبر کنه تا اون تنهایی منشی رو تعقیب کنه . بین راه یه تعداد به منشی حمله میکنن که چونسو همهشونو میزنه اما در همین لحضه سربازای نگهبانی سر میرسن و اونو بازداشت میکنن و میبرن قصر توی قصر معلوم میشه که دونگ یی و اون باهم خواهر و برادرن و داشتن دنبال منشی می گشتن . و رئیس نگهبانی وقتی اینو میفهمه اونو آزاد میکنه و سربازا رو میفرسته تا برن دونگی رو برگردونن اما هیچ خبری از دونگیی پیدا نمیشه چرا که یه تعداد ناشناس دنبال اون بودن واونو گرفتن .



ر آخر قسمت قبل دونگ یی که به دست داشتن بانو جانگ (هویی) شک داشت از خدمتکار سوال میکنه که چرا این کارو کرده و آیا بانو هم از کارش خبر داره یانه.
خدمتکار که شوکه شده بود که دونگیی چطور از ماجرا باخبر شده بر میگرده و میترسه و میره سراغ بانو جانگ و حقیقت ماجرا رو به بانو میگه . بانو که از همه جا بیخبره با شنیدن موضوع به شدت شوکه میشه و سریع دستور میده که برادرش بیاد تا از اون بپرسه که چرا دست به چنین کاری زده و از طرفی به خدمتکاراش دستور میده برن و دونگیی رو باخودشون بیارن پیشش.
برادر بانو میاد وبهش میگه که اگر تا الان به اینجا رسیدی دلیلش این بوده که دیگران براش دست به کارای خلاف زدن و بانو شوکه میشه و بعد از یه گفتوگو بانو جانگ تصمیم میگیره که از حالا خودش کاراشو انجام بده…
دونگ یی در این فاصله میخواد که بره توی داروخونه و نسخه های داروی ملکه مادر رو ببینه که بهش اجازه نمیدن بنابر این طبق معمول پنهانی میره اونجا و نسخه هارو برمیداره و می بینه که اخیرا دو جوشونده که وقتی باهم ترکیب بشن مضرر هستن به ملکه مادر داده شده.
در هنگامی که داره از داروخانه خارج میشه به همراه نسخه ها خدمتکارای بانو جانگ میان سراغش و اونو میبرن پیش بانو جانگ.
دونگ یی که حسابی شوکه شده بود به بانو میگه که من باور نمیکنم که شما این کارو انجام داده باشید و … اما بانو میگه که جوشونده رو برای فرزندش میخواسته و دونگیی باورش نمیشه و بانو هم ازش میخواد که موضوع رو آشکار نکنه اما دونگیی قبول نمیکنه و میره …
حال ملکه مادر بدتر شده .دونگ یی نسخه هارو پیش فرمانده نگهبانی میبره که بهش اعتماد داره و بهش نشون میده و تصمیم میگیرن که ببینن کی بوده که به ملکه نامه داده تا به وسیله اون مجرم رو پیدا کنن. به همین علت میرن نسخه هارو از داروخونه میگیرن و بعد دنبال پیدا کردن صاحب دست خط میگردن.
دونگ یی پرستارو پیدا میکنه منتاها پرستار میترسه و فرار میکنه دونگ یی هم دنبالش میکنه ولی اون از قصر خارج میشه و دونگیی اونو گم مییکنه .بعد به بانوی بازرس خبر میدن و بانو های بازرس به سراغ خونه اون پرستار میرن که میبینن اون خود کشی کرده.
اما نجاتش میدن و میبرنش قصر.
بعد که پرستارو نجات دادن . از اون میپرسن که ما باتو کاری نداشنیم چون تو بودی که نگران حال ملکه مادر بودی فقط به ما بگو که کی پشت قضیه هست . اون میگه که دیده که یکی از پزشکا نسخه ای رو استفاده میکرده و بعد سربازرس به ملکه گزارش میده و ملکه میگه که خودش میره به پادشاه خبر میده و ماجرا رو گزارش میده.
امپراتور که شوکه شده بود دستور میده که خودش می خواد از پزشک بازجویی کنه و حقیقت ماجرا رو بفهمه . برای همین هردو رو میارن که ازشون سوال بشه . امپراتور از پزشک میپرسه که کی بهت دستور داده چنین کاری انجام بدی و پزشک هم میگه که “ملکه” بوده که دستور داده و دراینجاست که همه شوکه میشن که چرا پزشک دروغ گفته ملکه رو مجرم کرده و این قسمت هم تموم میشه.
بانو جانگ و پادشاه هم بعد از عروسی جشن کوچکی میگیرند و بعد هم ملکه دوآگر میاد و همه ی این خوحالی ها رو بهم میزنه و کلی پادشاه رو سرزنش میکنه که چرا بدون مشورت با اون و خودسرانه این تصمیم رو گرفته که امپراطور هم جلوش در میاد و کمی با مادرش جر و بحث میکنه


سپس مشاور ارشد(همون عموی وزیر دادگستری) رو نشون میده که اومدن عده ای از هوادارش تا بهش تبریک بگن و بعد هم کمی نقشه برای آینده بکشند تا موقعیت خودشون رو در دربار مستحکم تر کنند و در اداره ی نگهبانی هم همه میان پیش هی جائه تا در مورد خواهرش بهش تبریک بگند و امپراطور و دونگ یی هم در کتابخانه ی دربار هم دیگه رو میبینند و کمی خوش و بش میکنند

سپس مراسمی عروسی بانو جانگ و امپراطور رو نشون میده که با حضور ملکه این هیون انجام میشه و بعد در حسن مراسم همه به بانو جانگ ادای احترام میکنند و تبریک میگند

سپس دوربین صحنه ای از شهر رو نشون میده و شخصی میگه 1 سال بعد سپس نشون میده که دونگ یی و افراد اداره ی تحقیقات اومدند و دارن وسیله های ندیمه های دربار رو میگردند تا اشیء ممنوعه رو پیدا کنند(که غالبا وسایلی هستند که از بازار خریداری شده و یا توسط این افراد از اقامتگاه های بانوان دزدیده شده)

سپس دونگ یی و چان سو رو نشون میده که دونگ یی داره با چان سو در مورد همون پروانه ای که به خاطرش وارد قصر شده صحبت میکنه و میگه هنوز پیداش نکردم و چان سو سعی میکنه که دونگ یی رو از گشتن در مورد اون پروانه باز داره که دونگ یی قبول نمیکنه بعد هی جائه رو نشون میده که اومده به اقامتگاه بانو جانگ و بچه ی بانو جانگ رو میبینه و با بانو جانگ کمی صحبت میکنه

بعد سکانس میره روی ملکه دوآگر که حالش به شدت بد شده و امپراطور هم در بالای سرش حضور داره و داره توسط مادرش به خاطر ازدواج با بانو جانگ سرزنش میشه و میگه بهش تو باید از ملکه ی اول هم بچه داشته باشی تا اون جانشین تو بشه سپس هی جائه و سایر درباریان جناح جنوب رو نشون میده که دارند با هم صحبت میکنند از حال بد ملکه دوآگر که هی جائه میگه اگر ما همین جور بشینیم و کاری نکنیم بالاخره ملکه دوآگر کار خودش رو میکنه و قدرت ما از بین میره ما باید یک کاری کنیم که ملکه دوآ"ر هر چه سریع تر بمیره که اول کمی سرزنش میشه ولی بعدش همه رو قانع میکنه و میگه این موضوع رو بسپارید به من دوباره نشون میده که دونگ یی و افراد اداره ی تحقیقات اومدن تا اقامتگاه عده ی دیگه ای از ندیمه ها رو بگردند

سپس در همین حین در بین کتابچه ای دستور ساهت معجونی به اسم باک جول رو پیدا میکنه و بعد نشون میده که ملکه این هیون میفرسته دنبال بانو یونگ از اداره ی تحیقات تا بیاد و وقتی میاد پیش ملکه این هیون نامه ای رو میده بخونه که باعث تعجب بانو یونگ میشه از اون طرف هم بانو جانگ و دونگ یی رو نشون میده که دارند چایی میخورند و بانو جانگ به دونگ یی میگه:من خیلی خوشحالم که تو آدم منی البته قبلش کلی ازش تعریف میکنه و بعد این رو بهش میگه

سپس بانو یونگ رو نشون میده که داره با جونگ ایم ئر مورد یک خیانت صحبت و میکنه بعد که دونگ یی میاد ماجرا رو میگه به دونگ یی و مشخص میشه که نامه ای که دست ملکه این هیون بوده نامه ای بوده که اطلاع داده شده که داروی ملکه مسموم شده و دونگ یی میگه این یک پاپوشه که میخوان برای بانو جانگ پاپوش درست کنند و بعد هم با جونگ ایم میرن بازار تا از دارو ساز ها مدارکی رو جمع کنند که ببیند آیا داروخانه ی قصر مورد مشکوکی داره یا نه؟

سپس خبر میرسه که حال کلکه دوآگر به شدت وخیم هست و و دیگه کلا بیهوش شدهو پادشاه هم بلافاصله بعد از شنیدن این خبر میره پیش مادرش دونگ یی هم چان سو رو با خودش میاره به قصر تا در مورد داروهایی که اونجا هست نظر بده بعد هم بهش میگه که این داروهایی بوده که بانو جانگ دادن و یهو به ذهن چان سو میرسه و میگه اگر معجون باک جول رو با دارویی به اسم اغانتیون ترکیب کنند باعث ایجاد سمی مهلک میشه که ....

که دونگ یی یهو یاد اون ندیمه ای که اتاقش رو گشته بود میوفته و و بعد از کمی تعقیب و کریز متوجه میشه که کاسه ای زیر نیم کاسه است

خوب در این قسمت دونگ یی با پای خودش میاد پیش فرستادگان چانگ تا خودش رو معرفی کنه و بعد هم وقتی فرستاده میبردش تا مجازاتش کنند دونگ یی میگه من باید باهاتون صحبت کنم و شما باید مقصر واقعی رو گیر بندازید و این یک تله است که این حرف باعث میشه فرستاده چانگ صحبت کردن با دونگ یی رو قبول کنه
سپس خبر به امپراطور میرسه که دونگ یی رفته و خودش رو معرفی کرده و امپراطور هم کلی عصبانی میشه و دوباره سکانس عوض میشه و میره روی ملاقات دونگ یی با فرستاده ی چانگ و دونگ یی میگه که من برای حرفی که زدم مدرک دارم که میپرسه چیه؟


سپس نشون میده فرستاده ی چانگ دونگ یی رو ازاد میکنه و بهش 3 روز مهلت میده و میگه:تو باید در 3 روز آینده مدرکی برای من بیاری که بی گناهیت رو ثابت کنه عدونگ یی هم میاد پیش یونگ دال و ازش میخواد که بره و بانو یونگ رو با خودش بیاره بعد از اومدن بانو یونگ , دونگ یی همه ی ماجرا رو براش توضیح میده و میگه ما باید مدرکی رو پیدا کنیم و دونگ یی یاد اون نامه ی خود کشی کیم یون دال میوفته و میگه اگر دست خط اون نامه رو با دست خط هنگام ورودش مطابقت بدیم میشه فهمید و اثبات کرد که کیم یون دال نمرده و زندست

سپس نشون میده که دونگ یی قبلا ماجرای کالبد شکافی اون جنازه ی دروغین کیم یون دال رو برای افسر سئو تعریف میکنه و اون هم سریعا میره به سمت رودخونه تا اگر کیم یون دال مخفیانه بخواد بره دستگیرش کنه و از اون طرف هم هی جائه به چان سو میگه این مرد رو با خودت به روخانه یئون ببر و اون خودش از اونجا به بعد رو میره که چان سو کمی شک میکنه و یک سری تیکه به هی جائه میندازه ولی اخر سر قبول میکنه و در حین راه هم کیم یون دال به دلیل خستگی کمی استراحت میکنه

چان سو بعد از برگشت(که بره ببینه راه برای کیم یون دال امن هست یا نه؟) یکی از محافظین رو با خودش میاره و ازش میپرسه که این کیه و به هویت کیم یون دال پی میبره و بعد که کیم یون دال رو میبره تا کنار رودخونه بهش میگه از این جا به بعد من و شما باید از هم جدا شیم و میره و کیم یون دال هم تا میاد سوار کشتی بشه توسط افسر سئو دستگیر میشه و از اون طرف هم یونگ دال میاد تا از اداره ی تحقیقات شخصی به اسم جونگ ایم که توانایی خوبی در شناسایی دست خط داره با خودش ببره و دونگ یی و بانو یونگ هم میرن به محل نگه داری اسناد قصر تا مدرک دست خط ورود کیم یون دال رو پیدا کنند

سپس در همین حین هم رییس دادگستری میاد و از بانو یونگ میپرسه که اینجا چی کار میکنه(دونگ یی هم در همون جا مخفی میشه) که اون هم به دروغ میگه اومدم مدارک کالبد شکافی کیم یون دال رو با خودم ببرم برای کارکنان اداره ی تحقیقات چون میتونه برای اموزش خیلی خوب باشه و بعد هم مشکلی برای رییس اداره ی دادگستری پیش میاد که میره و دونگ یی و بانو یونگ اونجا رو میگردن و دست خط رو پیدا میکنند و میدند به جونگ ایم تا بررسی کنه و میگه این 2 تا دست خط متفاوت هست سپس خبر به امپراطور میرسه و میگن کیم یون دال دستگیر شده

و از اون طرف هم فرستاده چانگ برای خداحافظی میاد که امپراطور کیم یون دال رو در جلوی تمام وزیران بهش نشون میده و میگه ما طبق قوانین خودمون این رو مجازات میکنیم و سپس این مسولیت رو میده به عموی وزیر دادگستری و اون و وزیر دادگستری هم تصمیم میگرند که کیم یون دال رو بکشند از اون طرف هم دونگ یی و بانو یونگ میرن پیش افسر سئو تا ماجرا رو براش توضیح بدند که بهش خبر میدن طبرعه شده

سپس پادشاه دونگ یی رو احضار میکنه و کلی سرزنشش میکنه که چرا چنین کار خطرناکی انجام داده که بانو جانگ هم از دور این ها رو میبینه البته موقعی که سرزنش پادشاه تموم شده و داره با دونگ یی خوش و بش میکنه سپس نشون میده که چان سو از هی جائه درخواستی داره و بهش میگه ما هر دومون بهم نیاز داریم و هی جائه هم چون نقطه ضعف داره مجبور به قبول کردن اون پیشنها د میشه سپس بانو جانگ و پادشاه دارن با هم شطرنج بازی میکنند که بانو جانگ بحث دونگ یی رو میکشه وسط و امپراطور هم با خنده بهش میگه من به دونگ یی هیچ حس خاصی ندارم تو حسودیت شده؟از تو انتظار نداشتم و بعد میخنده

بعد هم بانو جانگ که میبینه اوضاع خیلی ناجوره سریعا همه چیز رو به نفع خودش تموم میکنه و از دل پادشاه در میاره سپس امپراطور مسولین اداره ی موسیقی رو فرا میخونه و ازشون می9خواد یک مراسم محرمانه و مخفیانه برای بانو جانگ ترتیب بدن و جناب هان و یونگ دال هم دعوت میکنه و میگه اون 2 تا هم بیان

سپس بانو یو که قبلا از دونگ یی خوشش نمیومده حالا کمی نظرش عوض میشه و میره و بهش یک کتاب اموزش میده و دونگ یی از این حرکت خیلی خوشحال میشه و بعد ملکه این هیون و ملکه دوآگر رو نشون میده که , ملکه دوآگر به ملکه این هیون میگه تو باید قبل از مردن من بچه دار بشی و نزاری که بانو جانگ بچه ای رو به دنیا بیاره که جانشین امپراطور بشه و بعد هم کل کل های همیشگی مادر بانو جانگ و همسر اداره ی موسیقی رو نشون میده


سپس در حال عبور در قصر بوده که جناب هان و آقای بان امپراطور رو میبیینند و فکر میکنند شبیه همون افسر نگهبانی هست که باهاش شام خودن



بعد آقای بان و جناب هان هم یاد اون کارهایی که با امپراطور انجام دادند میوفتن (دادن پوست گاو سرخ شده و زدن امپراطور به شوخی و ...) و اون ها هم بعد از این که دونگ یی بهشون میگه اون شخص همون امپراطوره ترس سراپاشون رو میگیره
سپس نشون میده که افسر سئو به همراه بقیه ی نگهبان ها میرن به اون اسکله ای که قرار بوده محموله های قاچاق بیاد و چیزی پیدا نمیکنند که افسر سئو از روی نقشه میبینه که یه سری کلبه ی متروکه در نزدیکی اون اسکله هست که البته قبلا یه سری افسر رو فرستاده بوده اونجا,خودش هم به اون ها ملحق میشه که البته اون ها در حال جمع شدن برای برگشت هستند که افسر سئو هم خودش میره تا شخصا یک نگاهی بندازه و با کمی تیز بینی متوجه میشه که پشت دیوارهای اون خونه رو گل گرفتن و از روی گل خیس میفهمه که محموله ها اونجاست

با ابن کار تمام برنامه های هی جائه به هم میخوره سپس نشون میده که اوهیون(وزیر دادگستری) و عموش و هی جائه نشستند و دارند صحبت میکنند و هی جائه اعتماد سازی میکنه که کسی به شماها شک هم نمیکنه بعد هم شکانس میره روی دونگ یی که از طرف امپراطور اومدن تا ببرنش که دونگ یی با ترس همراهشون میشه

بعد دونگ یی و امپراطور همدیگه رو ملاقات میکنند و دونگ یی الفاظی بسیار خنده دار از امپراطور معذرت خواهی میکنه و امپراطور هم از شنیدن این حرف ها خندش میگیره و بعد به دونگ یی میگه تو باید مثل قبل با من صحبت کنی و مثل قبل با من حرف بزنی و این یک دستوره سپس این خبر که دونگ یی و امپراطور همدیگه رو ملاقات کردند به گوش بانو جانگ هم میرسه

سپس آقای بان و جناب هان هم با ترس از کاری که کردند شب خوابشون میبره ر خواب کابوس هم میبیندکه دارند توسط امپراطور مجازات میشم

سپس نشون میده که هی جائه و کیم یون دال همدیگه رو ملاقات میکنند و هی جائه بهش میگه تو قراره از یک راه کوهستانی فرار کنی
از اون طرف هم افسر سئو دستور میده که تحت شدیدترین تدابیر امنیتی دنبال کیم یون دال بگردن
سپس فرستاده ی چانگ شبونه به ملاقات امپراطور میاد و میگه شما ها باید اون بانوی بازرس رو به ما بدید در غیر اون صورت باید منتظر واکنش های ما باشید چون کیم یون دال به خاطر تحمتی که شماها بهش زدید خودکشی کرده و یه نامه هم نشون امپراطور میده و میگه این هم نامه ی خود کشیش هست

که امپراطور بازهم میگه این یک توهین به منه که شما بانوی قصر من رو با خودتون ببرید سپس دونگ یی هم میفهمه که شاید با فرستاده ی چانگ بفرستنشو بعد هم در دبار وزیران خواهان این میشن که دونگ یی رو به فرستاده ی چانگ تحویل بدند که باز هم امپراطور مخالفت میکنه و ملکه دوآگر هم به خاطر این مورد که یک رییت رو وارد قصر کرده و این همه مشکل به وجود آورده ملکه این هیون رو سرزنش میکنه

سپس مادر بانو جانگ میاد که بره پیش دخترش هی جائه جلوش رو میگیره و میگه این ها همش زیر سر من بوده چون اون دختر جلوی کار های من رو میگرفت من هم این کار رو کردم و همین طور خبر دونگ یی به بانو جانگ هم میرسه و چان سو هم خبر دار میشه و دونگ یی رو با خودش میبره به تا آماده شه و دونگ یی رو فراری بده تا آب ها از آسیاب بیوفته

سپس بانو جانگ میاد پیش امپراطور که باز هم امپراطور طوری در مورد دونگ یی صحبت میکنه که باز هم بانو جانگ ناراحت میشه و دونگ یی هم بعد از کمی فکر کردن و شنیدن صحبت های افسر سئو با بانوان اداره ی تحقیقات و خطرات احتمالی جنگ تصمیمی عجیب میگیره و چان سو هم که مقذمات سفر خودشون رو آماده میکرده که .....

که میاد خونه و میبنه که دونگ یی نیست و فقط یک نامه از خودش به جا گذاشته که رفته پیشه فرستادگان چانگ و بعد هم نشون میده دونگ یی اومده خودش رو معرفی کرده و بعد هم تموم میشه

شبونه چان سو که برمیگرده خونه میفهمه که وسایلش رو گشتند و سریعا میره پیش هان و گردنش رو میگیره و فشار میده و خلاصه میفهم که اون سربند دست دونگ یی افتاده و بعد کلی شکه میشه سپس نشون میده که به هی جائه خبر میرسه که یکی از بانوان بازرس دنبال چان سو بوده و اون هم میگه که برید و سریعا اون بانو رو از بین ببرید



بعد نشون میده که یه عده هنوز در اداره ی تحقیقات دارند با تازه وارد ها بد رفتاری میکنند و بعد نشون میده که افسر سئو اومده پیش امپراطور و داره در مورد شخصی به اسم کیم یون دال داره صحبت میکنه که یک قاچاقچی بوده و قبلا در این کشور بوده نتونستند که دستگیرش کنند و داره فردا با یک کاروان تجاری به اون کشور میاد و باید به هر ترتیبی شده دستگیرش کنند

و بعد قرار میشه که از بازرسین اداره ی تحقیقات کمک گرفته بشه تا به عنوان مامورهای مخفی در بین افراد حضور پیدا کنند و به نوعی جاسوسیشون رو کنند که اون عده ای که همیشه در حال تحقیر تازه وارد ها بودند انتخاب نمیشن و دونگ یی به همراه چند نفر دیگه انتخاب میشه و بعد هم بانو یونگ(همون لباس آبیه) به دونگ یی میگه:چون تو قبلا در کانون نوازندگان بودی ما برای آموزش خدمت و پذیرایی به سایر بازرسین هم از تو میخواییم کمک بگیریم سپس اون افرادی که در موردشون صحبت شده بود وارد میشن و افسر سئو به همراه وزیر دادگستری میرند به استقبالشون

سپس افراد اداره ی تحقیقات به صورت مخفیانه و مامور مخفی وارد استراحتگاه های این اشخاص میشن و از گفت و گوهاشون پیام هایی رو بر میدارن و گزارش میکنند بعد چان سو میاد پیش ی جائه و میگه من میخوام آزمون رزمی بدم تا در قصر به عنوان محافظ کار کنم که هی جائه هم موافقت میکنه

سپس نشون میده که هی جائه یه سری جواهرات گرون قیمت برای خانواده ی رییس کانون نوازندگان میبره و اون ها هم میگن خوب ما برای این که بتونیم محبت تو رو جبران کنیم باید چی کار کنیم؟که هی جائه میگه:یه وقت ملاقات چند دقیقه ای برای ملاقات با مشاور دوم(وزیر حامی بانو جانگ) میخواستم سپس قرار ملاقات شبونه انجام میشه و هی جائه, کیم یون دال رو به مشاور دوم معرفی میکنه و میگه:ایشون یکم پول دارند که میخوانند در اختیار شما قرار بدند

بعد سکانس میره روی امپراطور و بانو جانگ که دارند با هم صحبت میکنن که بحث دونگ یی میاد وسط و امپراطور با کلی ذوق و شوق از دونگ یی و خاطراتی که باهاش داشته تعریف میکنه(البته نه همه رو)
که بانو جانگ میره تو هم و شک میکنه که بین امپراطور و دونگ یی چیزی باشه,و بعد دونگ یی میره داخل اتاق یکی از این سفیران و شروع میکنه به گشتن اتاق که از بین یکی از کتاب ها یک دست نوشته ی چینی بی معنی پیدا میکنهو بعد اون رو به یکی دیگه هم نشون میده که اون هم نمیتونه بفهمه که داخلش چی هست سپس جناب هان و آقای بان هم دونگ یی رو میبینند و میفهمند که داره به عنوان مامور مخفی در اداره ی تحقیقات کار میکنه و مشاور دوم هم به پیشنهاد هی جائه فکر میکنه که در ازای گرفتن پول اجازه بده که کیم یون دال قاچاق کنه

بعد هم افرادی که از چانگ اومدن میفهمند که افراد اداره ی تحقیقات اومدند و به صورت مامور مخفی در حال جمع کردن گزارش از اون ها بودند و افسر سئو میاد که بره ببینه چه خبره؟وزیر دادگستری(اسمش رو این قسمت گفتند به نام او هیون) جلوش رو میگیره و میگه اگر بفهمند که ما هم باهاشون همکاری دشاتیم اوضاع بدتر میشه و بعد هم بازرسین رو میفرسنشون تا برگردن به اداره ی تحقیقات

عد خبر به امپراطور میرسه و بعد هم عموی اوهیون(وزیر دادگستری) رو نشون میده که با خود اوهیون دارند صحبت میکنند و میگه:همه چیز رو طوری ترتیب دادم که اشتباه بازرسین اداره ی تحیقات به نظر بیاد و نگهبان ها هم نمیتونند کاری کنند
از اون طرف هم در اداره ی تحقیقات بین یک سری از افراد مشکلاتی به وجود میاد و کمی با هم بگو مگو میکنند و دونگ یی هم میره پیش همون شخصی که متن بی معنی چینی رو بهش نشون داده بود میگه:اون میتونه کاری کنه؟که اون شخص کلا نا امید بوده میگه:اگر هم بشه ما دیگه نمیتونیم بریم اونجا و بعد دونگ یی یادش میاد که چان سو چینی بلده و میره تا از اون بپرسه

سپس چان سو با روشی به دونگ یی میگه: این یک رمز و باید با یک چوب که کاغذ به دور اون پیچیده میشه اون رمز رو خوند و دونگ یی هم میره پیش جناب هان و آقای بان و میگه:من میخوام مثل قدیم به عنوان نوازنده بیام و یک سری اطلاعات رو به دست بیارم و چون در صحت داشتن و یا نداشتنش شک دارم نمیخوام اداره ی تحقیقات چیزی بفهمه که اون ها هم قبول میکنند و بعد موقع وروود پسر رییس کانون نوازندگان(اویی) دونگ یی رو میبینه

بعد هم میره پیش پدرش و میگه که دونگ یی از اداره ی تحقیقات اومده به عنوان خدمتکار اینجا و یکی از اون جمع میشنوه و سریعا دستور ممده تا دنبال دونگ یی بگردن دونگ یی که از قبل وارد اون اتاق شده بود تا اون نوشته رو به همراه اون چوب رمز شکنش پیدا کنه و وقتی نوشته رو پیدا میکنه میفهمه دنبالشن و سریعا فرار میکنه و بعد وقتی میاد بیرون میبندشون و سریعا فرار میکنه که در حین فرار امپراطور میبینه که در قصر داره با
فرستاده ی کشور چانگ صحبت میکنه (تا مدرکی به دست بیاره) و سریع میاد سمتش و دستش رو میگیره میگه:آقا شما اینجا هم هستید؟اگه میشه کمکم کنید اون ها دنبالمند که بعد یکی از همراهای امپراطور بهش میگه:چی کار میکنی؟با امپراطور درست صحبت کنو بعد هم دونگ یی دست امپراطور رو رها میکنه و از تعجب خشکش میزنه و تموم میشه

نمیتونه و از امتحان مردود میشه این خبر به بانو جانگ هم میرسه و اون هم میگه که من دیگه نمیتونم کاری بکنم اون باید روی پاهای خودش بایسته و از اون طرف هم به شدت از معلمین و استادان اونجا درخواست میکنه که یه مهلت دیگه بهش بدن که بی فایده است


سپس دونگ یی میفهمه که یک جای کار مشکل داره و میره شروع میکنه به خوندن قوانین و میفهمه که امتحان خلاف مقررات گرفته شده چون منبع امتحان خارج از کتاب بوده به همین دلیل میره به بانو یو اعتراض میکنه و اون هم با یک سیلی صورتش رو نوازش میکنه سپس این خبر به آقای بان و جناب هان میرسه و اون ها رو در نگرانی فرو میبره و از اون طرف پسر رییس کانون نوازندگان(اویی) رو به شدت خوشحال میکنه

دونگ یی هم برای اعتراض میره و جلوی اداره ی تحقیقات میشینه و در همین موقع هم بارون شروع به بارش میکنه و دونگ یی زیر بارون می مونه ,دونگ یی یک شب و روز کامل رو در جلوی اداره ی تحقیقات منتظر میشینه تا این که از هوش میره و همون بازرسین اداره ی تحقیقات میبرنش تا حالش بهتر بشه و به هوش بیاد از اون طرف هم روسای اداره ی تحقیقات(با لباس آبی) به شدت از این کار بچگانه شکایت میکنند و برای دونگ یی فرصت دوباره میگیرند و به بانو یو میگن اگر همه بفهمند که اداره ی تحقیقات با چنین شیوه ی حقیرانه ای این دختر رو از اینجا بیرون کرده دیگه کسی به ما احترام نمیگذاره

بعد خبر میرسه که ملکه این هیون اومده اداره ی تحقیقات و بعد از این ملکه وارد میشه شروع میکنه به اعتراض کردن و میگه:شماها واقعا خجالت نمیکشید که همچین کارهای بچگانه ای انجام میدید و بعد رو به بانو یو میکنه و میگه که:من اداره ی تحقیقات رو مقصر اصلی همه ی این کارها میدونم و کلی شکایت و میکنه به خاطر رفتار نادرست افراد اداره ی تحقیقات با دونگ یی بعد از این که دونگ یی به هوش میاد میره پیش ملکه این هیون و اون هم ازش میپرسه که:اگر به تو فرصت دوباره داده بشه میتونی در امتحان قبول بشی؟که دونگ یی هم میگه:بله و اعتماد ملکه این هیون رو جلب میکنه سپس رییس کل بازرسی اداره ی تحقیقات میاد و به بانو یو میگه که باید با بانو یونگ(یکی از اون لباس آب ها) باید از این پس در کارها مشورت کنی و بدون مشورت هم کاری نمیکنی و بعد هم دونگ یی با یکی دیگه رو میاره جلو میگه این 2 نفر رو 3 روز دیگه ازشون امتحان میگیرید

سپس خبر به امپراطور میرسه که قراره دوباره از دونگ یی امتحان گرفته بشه و اون هم که میدونست دونگ یی تنهاست پس تصمیم میگیره که شبونه بره پیش دونگ یی و باهاش شروع کنه به درس خوندن و ازش درس بپرسه
که اول دونگ یی رو میبره کتابخونه ی قصر و یعد هم شروع میکنه به سوال پرسیدن ازش , همچنین یک سری شعر رو هم مشخص میکنه که دونگ یی حفظ کنه که فردا شاید تو امتحانش بیاد

سپس روز امتحان فرا میرسه و نوبت به دونگ یی و بعد از دیدن سوال کلی ذوق زده میشه چون شعر مورد نظر همون شعری بوده که امپراطور بهش گفته بود و بعد از قبولی خبر به آقای بان و جناب هان میرسه و اون ها رو کلی خوشحال میکنه و دونگ یی هم خیالش راحت میشه

سپس نشون میده که هی جائه میاد پیش بانو جانگ و با هم صحبت میکنند که در حین همین صحبت معلوم میشه که امپراطور به قصر اونی یانگ رفته که هر وقت کارهای مهمی داره میره اونجا و بعد نشون میده که امپراطور رفته اونجا و داره آموزش های رزمی میبینه و بعد برمیگرده به قصر و وزیر حامی بانو جانگ رو احزار میکنه و بهش میگه:جناح غرب خیلی ضعیف شده به همین دلیل میخوام اکثر قدرت رو بدم به شما پس از این فرصت به خوبی استفاده کن و بعد کل افراد حمایت کنندگان جناح جنوب دور هم جمع میشن تا برای استفاده ی بهتر از این فرصت فکرشون روی هم بزارند
که خبر انتقال بیشتر قدرت به ملکه دوآگر میرسه و اون هم عصبانی میشه و دستور میده که سریعا کاری در این راستا انجام بشه

بعد نشون میده که در اداره ی تحقیقات رفتارها کمی با دونگ یی بهتر شده و یه سری از کارها رو میدن به اون که انجام بده و بعد هم نشون میده چان سو به افسر سئو معرفی میشه تا برند به قصر و به بازرسین اداره ی تحقیقات آموزش های دوره ی جدید رو بدند از اون طرف هم اقای بان و جناب هان هم در پی گشتن وسایل چان سو هستند تا شاید چیز مشکوکی پیدا کنند

بعد در طی گشتن در وسایل چان سو اون پیشونی بند شمشیرزنان مبارز رو پیدا میکنند و کلی ترس و وحشت برشون میداره سپس نشون میده که بازرسین اداره ی تحقیقات به 2 گروه تقسیم شدند و یک گروه با دادگستری و گروه دیگه با گروه کالبد شکافی تعلیم میبینند و دونگ یی هم در گروه دادگستری هست

سپس نشون میده در مجلسی که بانوان قصر(غیر مهم ها) در بیرون از قصر ترتیب دادند دوباره یئون و همسر رییس کانون نوازندگان همدیگه رو میبینند و بعد از کلی تیکه بار هم کردند مهمون اصلی که همسر یکی از وزیرها هست میاد و به نوعی طرف مادر بانو جانگ(یئون) رو میگیره کلا این قسمت برای آب بستن به سریال بود

بعد جناب هان و اقای بان و اون پارچه ای رو که پیدا کردند نشون دونگ یی میدند و این قسمت تموم میشه

سپس دونگ یی میره پیش بانو جانگ و بانو جانگ بهش میگه از این اتفاق چه حسی داری؟میخوام بدونم راضی هستی یا نه؟که تا پایان این قسمت هم جوابی برای این سوال ارایه نمیشه ولی خوب حتما راضی هست دیگه



که بعد از ادای احترام از ملکه این هیون تشکر میکنه و میگه:میدونم در اوضاع قصر مشکلاتی پیش اومده و این ها همش به خاطر من هست ولی من نقشه ای دارم که میتونه هم اوضاع دربار و هم اوضاع اداره ی تحقیقات رو درست کنه که ملکه این هیون هم میگه:
مسولیت بانوان دربار با من هست و من خودم اجازه ی وروود دونگ یی رو دادم و خودم هم میتونم این اوضاع رو آروم کنم
که بعد وقتی باو جانگ میاد بیرون طوری به نظر میرسه که از ملکه این هیون موافقت انجام کارهاش رو گرفته و بعد هم میره با وزیر دادگستری و عموش یک نقشه میکشند تا اوضاع رو آروم کنند و در کانون نوازندگان هم همه از ارتقای دونگ یی خوشحالند و بهش تبریک میگن

سپس جناب هان به خاطر همین موضوع کلی غذا تهیه میکنه تا این اتفاق رو جشن بگیره و بعد هم در قسمت نگهبان ها به افسر سئو خبر مهمی میرسه و میره بیرون تا ببینه چه اتفاق افتاده که برادر بانو جانگ رومیبین و بهش میگه : شما رو مشاور دوم به من سفارش کردند و این که شما رو قبول کردم دلیل نمیشه که ازتون هم استفاده کنم پس اگر مفید باشید مورد استفاده قرار میگیرید و بعد هم میره و میسپرتش به یکی از زیر دستاش تا بهش آموزش بده
سپس از دور چان سو رو میبینه که داره به یکی میگه اجازه بدید من پروندهای کالبد شکافی رو ببرم که هی جائه ه از دور میبندش سپس چان سو میره محلی که گزارش ها رو بزاره و شروع میکنه به گشتن اونجا تا اطلاعاتی رو به دست بیاره

که بعد هی جائه میاد و به چان سو میفهمونه که داری کارهای عجیبی انجام میدی ولی به حال خودش رهاش میکنه و میره بیرون بعد نشون میده که در کانون نوازندگان جشنی برپا شده برای خداحافظی از دونگ یی ولی اون داره داخل اتاق ها وسایل رو مرتب میکنه و بعد آقای بان و جناب هان میان و گریه میکنند و از دونگ یی خداحافظی میکنند و آقای بان میگه تو مثل خواهر من بودی دونگ یی و بعد نشون میده دونگ یی با خودش خلوت کرده و یاد پدرش و برادرش میوفته

سپس پادشاه به همراهش میگه که:این یکم بد که اون دختر وراد قصر شده چون من بهش گفته بودم از فرمانده ی نگهبان ها هستم و الان میفهمه که من کی هستم ای کاش نمیفهمید و بعد هم دونگ یی وارد اداره ی تحقیقات میشه و بع هم میره تا آماده شه و لباس هاش رو بپوشه

بعد وقتی میاد پیش بقیه تا خودش رو معرفی کنه هیچ کس باهاش خوب برخورد نمیکنه و همه از اطرافش پراکنده میشن و یک نفری هم که کنارش باقی می مونه بهش میگه:ما خوشمون نماد که تو اینجا وارد شدی چون برای چیزی که به دست آوردی اصلا زحمت نکشیدی و بعد هم میگه :انتظار نداشته باش که کسی اینجا باهات درست برخورد کنه بعد هم میره سپس بانو یو (همون رییس باز جو ها) میره پیش ملکه دوآگر و کمی با هم صحبت میکنند و بعد از اون صحبت رفتار بان یو با دونگ یی خوب میشه و همه از این موضوع تعجب میکنند

بعد هم وزیر جنگ و ملکه دوآگر با هم ملاقات میکنند و ملکه به وزیر میگه که هر سال این موقع از سال اتفافاتی در کانون نوازندگان رخ میده و اون خدمتکار فقط تا 3 روز اینده رو در کانون نوازندگان باقی می مونه
سپس یئون و همسر کانون نوازندگان همدیگه رو میبینند و کمی تیکه های همیشگی رو بار هم میکنند و بعد هم در د و ب ل ه قسمتی میره پشت پرده که در عکس ها مشخص هست

سپس چان سو رو نشون میده که افتاده دنبال هی جائه و یکی از محافظ هاش رو هم مجروح میکنه و بهش میگه:چرا من رو لو ندادی؟که هی جائه میگه:سریع ترین راه برای این که چیزی رو به دست بیاری اینه که با کسی که میتونه اون چیز رو بهت بده دوست بشی و بعد هم
چان سو و آقای بان میرن و شام میخورند و در رفتار بان مشخص هست که از چان سو میترسه و چان سو هم میگه از من نترسید و به من اعتماد کنید و چرا هی آه میکشید؟ که بان هم میگه:شخصی که مثل خواهر من بود در کانون نوازندگان و یک خدمتکار بوده شده بانوی دربار و چان سو هم از این موضوع خیلی تعجب میکنه

بعد دونگ یی رو نشون میده که شبانه داره یک سری از لیست افراد رو حفظ میکنه و صبح گاه هم بلند میشه تا بره لباس هاش رو بشوره و که یکی از خدمتکارها میگه:اگه کسی شما رو ببینه ما رو تنبیه میکنند و دیگه از این کارها نکنید بعد دونگ یی میگه:چرا کسی با من در دربار حرف نمیزنه؟بعد هم اون شخص میگه داند برای امتحانات آماده میشند
بعد هم به پیشنهاد بانو یو تصمیم میگرند که از دونگ یی هم امتحان بگیرن

و بعد خم به خود دونگ یی میگن و اون هم میگه من امادگی ندارم و بلد نیستم و اون ها هم بهش میگن هر چه قدر بلئی بنویس و دونگ یی میره سر جلسه و میگن باید یک کتاب به اسم حکمت اعتدال رو از حفظ بخونید و دونگ یی مفهمه که این یک نقشه است برای این که اگر نمره ی کامل رو نیاره از اداره میندازنش بیرون و
سریال تموم میشه

که در همین حین امپراطور و افرادش از راه میرسند و دونگ یی رو نجات میدند و بعد هم دونگ یی ماجرای آزمایش و گیاه پینلا را رو برای امپراطور توضیح میده سپس خبر آزاد سازی دونگ یی توسط امپراطور به وزیر دادگستری و عموش میرسه و از اون طرف هم امپراطور میره پیش فرمانده سئو تا بفهمه که جریان این آزماش از چه قراره

سپس به دستور فرمانده سئو ازمایش در مقابل امپراطور انجام میشه و همه و از جمله امپراطور رو حیرت زده میکنه و در اداره ی تحقیقات هم همه خوشحال و شاد و سرحالند و به هم دیگه تبریک میگن و هم دیگه رو برای حل این معمای پیچیده تشویق میکنند ولی یکی از کارکنان اداره ی تحقیقات که رفته بازار متوجه میشه که داروساز داروی پینلا نخریده و
وقتی میاد اداره تا این موضوع رو گزارش کنه رییس بازجو ها(بانو یو) میگه همچین چیزی غیر ممکنه چون ما دارو رو در اتاق بانو جانگ پیدا کردیم سپس نشون میده که نگهبان های دربار اومدن تا بانو جانگ رو با خودشون ببرند و ماجرا برای افراد اداره تا حدی توضیح داده میشه و میگن این دستور از طرف شخص امپراطور هست,سپس خبر به ملکه دوآگر و سایر افراد اداره ی تحقیقات میرسه که باعث عصبانیت همه میشه و وقتی بانو جانگ آزاد میشه و میفهمه که دونگ یی بیگناهیش رو اثبات کرده بسیار بسیار خوشحال میشه

سپس کارکنان اداره ی تحقیقات برای عذر خواهی از بانو جانگ جمع میشند بانو جانگ ابتدا کمی تحقیرشون میکنه و بعد هم میگه شماها نباید از من معذرت خواهی کنید بلکه باید از دونگ یی معذرت خواهی کنید و بعد هم میره,کارکنان اداره ی تحقیقات هم از این موضوعکه یک رییت کاری انجام داده که اونها نتونستند انجام بدند بسیار عصبانی هستند و بانو جانگ هم دستور میده که دونگ یی رو بیارن تا ببیندش و میخواد دونگ یی اولین نفری باشه که میبینه

بعد نشون میه که بانو جانگ با دونگ یی داره حرف میزنه و ازش تشکر میکنه و بعد هم جناب هان و اون آقا هم در کانون نوازندگان بی صبرانه منتظر دونگ یی و پاداش هستند و وقتی دونگ یی میاد و پاداشی نمیبینند خیلی ناراحت میشند و میگن چرا پاداش ندادند به تو دونگ یی

و بعد هم اون آقا و جناب هان دلشون رو خوش میکنند به غذا که شاید فردا از راه برسه _37_ و همچنین اتفاق بعدیی که میوفته امپراطور دستور میده که هر کسی پشت این ماجرای تخریب بانو جانگ هست باید پیدا کنید و در هر مقامی بود باید مجازات بشه(این قسمت توی عکس ها نبود)
سپس ملکه این هیون رو نشون میده که داره با خدمتکارش صحبت میکنه و میگه:حتی یک خدمتکار هم جنش رو برای بانو جانگ به خطر میندازه,بانو جانگ یک شخص بزرگه و این حسادت من رو تحریک میکنه , سپس نشون میده که امپراطور رفته پیش بانو جانگ و داره باهاش صحبت میکنه که در میان صحبت اشاره به دونگ یی میکنند و امپراطور میگه :آزادی شما بدون دونگ یی ممکن نبود,که بعد بانو جانگ میگه:امپراطور من یک درخواست از شما دارم و بعد هم سکانس عوض میشه و میره داخل کانون نوازندگان و که کارکنان دارند به دونگ یی میگن تو باید یک پست بالاتر بگیری و اینی که هستی لیاقتت نیست

بعد نشون میده که برادر بانو جانگ از یک شهر دیگه اومده و اسمش هم هست جانگ هی جائه و بعد همراهش بهش میگه که میرید خونه؟بعد هم میگه نه من باید برم جایی کار دارم و حضورم رو در شهر اعلام کنم
سپس نشون میده که چان سو اومده یک خونه اجاره کنه و اون خونه برای کسی نیست جز اون اقا Big Grin که در ابتدا جلوی چا سو کمی خودش رو بزرگتر از اون چیزی که هست نشون میده که مثلا چان سو حساب کار بیاد دستش و بعد میاد بره کانون نوازندگانمیبینه که شخصی(که همون برادر بانو جانگ باشه) جلوش رو گرفته و بهش یک دسته سکه میده

و میره تو خونه ی این آقا سپس یکی میاد و با این آقا هم مشکل پیدا میکنه که در مین حین چان سو میاد و حساب همشون رو میرس و اون ها هم فرار میکنند و میرن سپس جانگ میاد خونه پیش مادرش و بعد از کمی احوال پرس متوجه میشه که دونگ یی هم اونجا هست و میره تا دونگ یی رو ببینه

بعد بانو جانگ میاد تا برادرش رو ببینه و بهش میگه نظرت در مورد اون چیه؟ک هی جائه کمی تو هم فرو میره و بعد سکانس عوض میشه و میره روی دونگ یی که اومده در بازار و به صورتی امپراطور رو دوباره میبینه

که بعد جناب هان و اون آا دونگ یی رو از دور میبینند و بعد م میرن جلو و خودشون رو معرفی میکنند که بالاخره ما میفهمیم اسم اون اقا بان گیون وان Big Grin هست و بعد هم شام میرن بیرون امپراطور یه غذایی رو میخوره و میگه این چی بود و خیلی خوشش میاد که بهش میگن پوست گاوه

و بعد امپراطور به دونگ یی میگه:تو دوست داری که دیگه در قصر خدمتکار نباشی و جزو یکی از اشراف زاده ها باشی؟کهه دونگ یی میگه اگر بگم نه دروغ گفتم همیشه بهش فکر میکنم ولی من همینی که هستم می مونم ولی دوست دارم در هر مقام و جیی که باشم کارهای بزرگ انجام بدم و بعد امپراطور یاد حرف های بانو جانگ میوفته که به امپراطور میگه اگر میشه یک پستی در قصر به دونگ یی بدید

و بعد فردای اون روز دونگ یی در حال شستن لباس ها هست که آقای بان میاد و با عجله دونگ یی رو با خودش میبره به یکی از قسمت های قصر و در اونجا شخص دیگری اعلام میکنه که دونگ یی به اداره ی تحقیقات میره و در اونجا به مردم سرزمینش خدمت میکنه

ه میگه آره و بعد میبرنش برای بازجویی در بیرون محل شکنجه هم اون آقا و جناب هان منتظرند و همچنین نگران و تعجب زده که چرا صدای شکنجه کردن دونگ یی نمیاد؟
که اون آقا میگه نکنه دونگ یی زیر شکنجه مرده باشه؟که هان میگه زبونت رو گاز بگیربعد هان میگه بیا بریم این جا خطرناکه که در حین همین صحبت ها کارکنان اداره ی تحقیقات دونگ یی رو از اون جا با خودشون میارن بیرون و بهش میگن تو تو کانون نوازندگان بمون شاید بهت احتیاج داشته باشیمکه بعد دونگ یی میاد سمت جناب هان و اون آقا و بعد با هم سلام و احوال پرسی میکنند و میگن تو چه جوری ازاد شدی؟که دونگ یی ماجرا رو تعریف میکنه
بعد وزیر دادگستری میاد بره پیش بانو جانگ که ندیمه هاش بهش میگن ایشون ینجا نیستند و در اداره ی تحقیقات هستند که اون هم عصبانی میشه و شروع میکنه به فریاد کشیدن و میگه شما ها این جا چی کار میکردید؟چرا اجازه دادید که ایشون برن؟که ندیمه ها هم میگن ایشون تصمیم خودشون رو گرفته بودند و از ما هم کاری بر نمیومد
بعد سکانس عوض میشه و میره رو عموی وزیر دادگستری که صحبت هاش با بانو جانگ یادش میاد که میگه:اون ها نمیتونند به من صدمه ای بزنند با من بد رفتاری کنند و در ضمن پست و مقام رو میشه هر وقتی به دست اورد ولی اعتماد رو نه اگر من جون اون دختر رو نجات ندم چه جوری زیر دستانم بهم اعتماد میکنند؟



و بعد رییس اداره تحقیقات به بانو جانگ میگه که ما دارویی جدید هم از اقامتگاه شما پیدا کردیم که بانو جانگ میفهمه پاپوشه و دوباه میره برای بازجویی.
بعد نشون میده که یئون(مادر بانو جانگ) اومده معبد برای نیایش که زن رییس کانون نوازندگان(که همون موپالمو در جومونگ باشه) رو میبینه. که بعد از کمی کل کل , همسر رییس کانون نوازندگان میگه که این شرم اواره که دخترتون چنین کاری کرده, که یئون میگه منظورت چیه از این حرف؟اصلا میفهمی چی داری میگی؟و بعد ندیمه ی مادر بانو جانگ از قصر خبر میاره و به مادر بانو جانگ میگه که اتفاق وحشتناکی رخ داده.
بعد دونگ یی هم که خبر رو میشنوه دوان دوان میاد به سوی اقامتگاه بانو جانگ و میبینه که افراد اداره ی تحقیقات اومدن و دارن کل اقامتگاه بانو جانگ رو میگردنکه دونگ یی میگه نه این پاپوشه ولی فایده ای نداره چون افراد اداره ی تحقیقات ندیمه های بانو جانگ هم با خودشون میبرنسپس خبر به امپراطور میرسه و افراد اداره ی تحقیقات یک ظرف که داخلش گیاه پینلا هست رو میارن و میزارن جلوی امپراطور و میگن ما این رو از داخل اقامتگاه بانو جانگ پیدا کردیم
بعد دوباره بازجویی از بانو جانگ شروع میشه و بهش میگن شما با اوردن اون دارو باعث مسمومیت ملکه این هیون شدید که بانو جانگ میگه چه طور جرات میکنی به من همچین تهمتی بزنی؟مراقب حرف زدنت باش
که بازجو میگه شما باید مراقب حرف زدنتون باشید چون شما دارید بازجویی میشید و الان متهم شمایید.

بعد دونگ یی میاد به اداره ی تحقیقات که بگه برای بانو جانگ پاپوش درست کردن که اجازه ی وروود بهش نمیدادن و اون طرف همون اداره ی تحقیقات یه سری از کارکنان داشتند با هم صحبت میکردند که یکی از اون ها به یکی دیگه میگه:به نظر من این ماجرا یه جورایی ساختگی میاد آخه بانو جانگ به اون باهوشی چه طور ممکنه همچین خطای بچه گانه ای انجام بده؟که اون یکی بهش میگه مثل این که حواست نیست داری چی میگی؟ما که نباید هر چی فکر میکنیم رو به زبون بیاریم
که بعد دونگ یی رو میبینند داره اصرار میکنه بیاد داخل که یکی از اون ها میره پیش دونگ یی و شروع میکنه به صحبت کردن باهاش
دونگ یی میگه که:من اون روز اون داروها رو گرفتم و مطمئن ام که داخلش پینلا نبوده که اون کارمنده میگه:ولی ما در اتاق ایشون پیدا کردیم.دونگ یی میگه:این یک پاپوشه و چون من خودم اون داروها رو گرفتم میدونم در بین اون داروها پینلا نبوده که کارمند هم در جواب میگه:تو خودت اون داروها رو دیدی؟که دونگ یی میگه نه ولی من از بوی اون ها فهمیدم چون همونجوری که میدونید پینلا بوی تندی داره ولی اون بو رو نداشت.
که اون کارمند بهش میگه من اگر جای تو بودم حتما از این جا فرار میکردم و یا هر چیزی رو هم میدونستم انکار میکردم , میدونی اگر جرم بانو جانگ ثابت بشه تو رو هم اعدام میکنند,من احمق رو بگو نشستم دارم به حرف یک خدمتکار ساده گوش میدم و بعد هم میگه:
اداره ی تحقیقات فقط با مدارک حرف میزنه و بدون مدرک هیچ صحبتی نمیکنهو بعد هم رییس کانون نوازندگان به همراه پسرش حاظر میشند تا برند پیش برادرش که همون وزیر حمایت کننده ی بانو جانگ باشه

بعد ویزر دادگستری میاد تا بره ملاقت عموش و میبینه که رییس کانون نوازندگان هم اونجا هست از یکی از محافظین میپرسه که اون ها اینجا چی کار میکنند؟که محافظ هم میگه من نمیدونم و میره از خودشون میپرسه,که اون ها هم میگن ما اومدیم حمایت خودمون رو از اعلام کنیم چون ما هم از جناح جنوبیم که وزیر دادگستری میگه:الان ایشون کار دارند و بهتر شما بعدا بیایید ایشون رو ملاقات کنید
بعد وزیر دادگستری میاد پیش عموش و بهش میگه که بانو جانگ الان در خطر بزرگی قرار داره و اگر ما هم ازش حمایت کنیم , ما هم سقوط میکنیم و تنها کسی هم که میتونسته نجاتش بده همون دارو ساز بوده که الان دیگه زنده نیست و به قتل رسیده
که عموش هم میگه: تنها کاری که ما میتونیم الان انجام بدیم اینه که یکی دیگه رو پیدا کنیم و بگیم که اون باعث همه ی این کارها بوده و بعد در مورد حمایتمون از بانو جانگ زمانی که همه چیز اروم شد تصمیم میگیریم.
بعد هم از اون طرف جناب هان و اون آقا دارن دونگ یی رو نصیحت میکنند و بهش میگن که : تو دیگه باید از این کارات دست بکشی و به بانو جانگ هم کارینداشته باشی که دونگ یی میگه من نمیتونم.
بعد میگه:تنها کسی که میتونسته بانو جانگ رو نجات بده همون مرده هست که جناب هان میگهکه اون نمیتونه حرف بزنه که.دونگ یی هم در جواب میگه که پس ما یه کاری میکنیم که جسد حرف بزنه که هان و اون آقا متعجب میشند بعد هم میگه ما باید جسد رو کالبد شکافی کنیم و ثابت کنیم که بانو جانگ بی گناه هست بعد هم بهش میگن تو میخوای برای رفتن پیش جنازه از چه راهی استفاده کنی؟
که میگه یه نفر هست که کمکم کنه

بعد دونگ یی میره اداره ی کل نگهبان ها و به یکی از محافظین اونجا میگه من دنبال یکی از افسران میگشتم خواهشا کمکم کنیئ اگر میشه برید و بهشون بگید چانگ دونگ یی اومده که شخص مره تا ببینه آیا افسران همچین شخصی رو میشناسند یا نه؟
که میره میبینه هیچ کس شخصی با چنین اسمی رو نمیشناسه و دونگ یی میگه میشه دوباره برید و بهشون بگید ولی این دفعه بگید پونگ سانگ اون موقع شاید من رو بشناسند که محافظه هم عصبانی میشه و راهش رو میکشه میرهدونگ یی هم که از دیدن افسر نگهبان ها(که همون امپراطور باشه) نا امید میشه شبون خودش میره به محلی که اجساد رو اونجا نگه میدارن و وقتی جالب تر میشه که چان سو هم به عنوان یک کالبد شکاف در این مکان حضور داره و خودش رو چا معرفی میکنه

سپس امپراطور شبانه میره ملاقات بانو جانگ و بانو جانگ هم تعجب میکنه و امپراطور هم بهش میگه من میدونم که تو بی گناهی و همچنین تو کسی نیستی که اشک بریزه و شکوه کنه و برای آزاد شدن التماس کنه,دارم فکر میکنم ای کاش اجازه نمیدادم که برگردی به قصر ولی با این که من به بی گناهی تو ایمان دارم ولی به عنوان یک امپراطور مجبورم که فردا مدارک رو بدم به دادگستری که بانو جانگ هم در جواب میگه:
کسی که من قلبم رو بهش سپردم یک آدم معمولی نیست و یک امپراطوره و من هم شما رو درک میکنم و میدونستم چنین کاری رو انجام میدید ولی این که این کسی که الان جلوی من نشسته یک مرده نه یک امپراطور و این برای من کافیه بعد هم امپراطور ناراحت از اونجا میاد بیرون و میره به سمت اقامتگاهش

سپس دونگ یی میاد به محلی که جنازه ها رو نگه داری میکردند و به یکی از مامورین اونجا میگه:من هم جزو کسانی بودم که اون روز از اون داروساز دار خریده بود و ماموری که من رو بازویی میکرد بهم گفت:ار چیزی یادت اومد بیا و به ما گزارش بده من هم الان اومدم تا گزارشی بدم که مامور ی که با دونگ یی صحبت میکرد بهش میگه خیلی خوب تو همین جا بمون من برم با اون شخص بیام دونگ یی هم تا میبینه اون شخص یکمی دور میشه سریعا فرار میکنه و شروع میکنه به گشتن اون محل تا جایی که جنازه ها رو نگه میدارند رو پیدا کنه
بالاخره بعد از کمی گشتن اون محل رو پیدا میکنه و وارد میشه اما از اون طرف چان سو از بالا دستیش دستور میگیره تا یک سری از وسایل رو به محل نگه داری جنازه ها ببره.
دونگ یی هم تا جسد رو پیدا میکنه صدای در رو میشنوه که چان سو داره میاد داخل

دونگ یی که صدای در رو میشنوه بلافاصله شمعی که دستش بوده رو خاموش میکنه و در گوشه ای از اتاق مخفی میشهو چان سو هم که میاد داخل شروع میکنه به گشتن تا یه سری مدرک پیدا کنه ولی دونگ یی رو نمیبینه و بعد از این که چان سو از اتاق خارج میشه دونگ یی دوباره شروع به کار میکنه و یه سری ماده میزنه به دست اون دارو ساز و بعد از تغییر نکردن رنگ اون ماده میفهمه که دارو ساز به پینلا دست نزده و بعد وسایلش رو جمع میکنه و میاد بره
که افسر سئو از پشت میبیدش و بهش میگه همونجا بایست تو کی هستی؟که بعد از دیدن چهره ی دونگ یی اون رو میشناسه و بهش میگه که اینجا چی کار میکنی؟ و دونگ یی هم ماجرا رو براش توضیح میده,همچنین افسر سئو دستور میده که تعداد نگهبان های محل کالبد شکافی رو افزایش بدن

سپس خبر به وزیر دادگستری میرسه که قرار پرونده ی بانو جانگ بیاد دادگستری و میره به عموش هم میگه و بعد هم عموش میگه همون کاری که گفتم رو انجام بده. و بعد میوفتن دنبال دونگ یی که یداش کنند و همه ی تقصیر ها رو بندازن گردن اون ولی هیچ کس اون رو از بعد از ظهر ندید و بعد این خبر رو به بانو جانگ هم میدن
از اون طرف هم دونگ یی میره و همه چیز رو به افسر سئو توضیح میده و میگه اگر این دارو ساز با گیاه پینلا کار کرده باشه باید اثرش هم روی دستش مونده باشه پس باید برای از بین برئن این اثر دستش رو با ابب زنجبیل پاک کرده باشه که در اون صورت با این سرکه ی قوی باید رنگ صورتی بدن که رنگ صورتی ندادند روی دس ها و این نشون دهنده ی این هست که دست به پینلا نزده افسر سئو هم میه پیش امپراطور تا همه چیز رو بگه و بعد هم دونگ یی رو میفرستن برو بهش میگن اگر خبری شد بهت میگیم و تو برو قصر

موقع برگشت هم یه عده تعقیب میکند دونگ یی رو دونگ یی با پاشیدن یکی از اون دارو ها به صورت یکی از افراد یکی از اون افراد رو مجروح میکنه و بقیه هم تا میان بهش حمله کنند امپراطور و همراهانش از راه میرسند و محبت در صورت دونگ یی موج میزنه و سریال تموم میشه

دونگ یی هم میگه بله منم که سرباز میگه پس برای چی معطلید؟دستگیرش کنید و از اون طرف هم چان سو تا بازار پیش میره و همچنان دنبال دونگ یی میگرده ولی اثری از دونگ یی پیدا نمیکنه افسر سئو هم به خاطر نتیجه ی پیدا کردن دونگ یی منتظر و نگران هست که وقتی زیر دستش میاد , افسر سئو بهش میگه چرا پس تنها اومدی؟که میگه متاسفانه اون شخص داخل قصر نبود ولی با دیدن دفتر وروود و خروج متوجه شدیم که اخیرا از قصر خارج شده
در همین حین اون یکی از سربازش هم میرسه و میگه قربان یکی دیگه رو به قتل رسوندند بیایید بریم ببینیم که چه اتفاقی براش افتاده و افسر سدو راهی میشه با سربازهاش به سمت محل قتل.سپس دونگ یی رو نشون میده که در حال وروود به مقر نگهبان ها(البته توسط نگهبان هایی که دستگیرش کردن) هست که بهش میگن اون دارو سازی که تو دیروز ازش دارو گرفتی به قتل رسیده حالا ما هم داریم از افرادی که دیروز ازش دارو خریدن بازجویی میکنیم که متوجه بشیم
در همین حین هم یکی از ندیمه های مادر بانو جانگ هم متوجه این موضوع میشه

سپس اون ندیمه میره پیش مادر بانو جانگ و بهش میگه که اون دارو ساز به قتل رسیده و مادر بانو جانگ هم (که اسمش یئون) هست بهش میگه برو ببین آیا اون دختر هم در بین دستگیر شدگان هست.سپس از اون طرف هم دونگ یی هم بازجویی باید بشه که وقتی نوبت بهش میرسه سرباز مورد نظر به دونگ یی میگه که از لباسات معلومه که خدمتکار قصر هستی
که در همین حین هم افسر سئو وارد خونه ی دارو ساز میشه و اسامی افراد رو میبینه و میبینه که یک دختر خدمتکار از قصر هم در بین این افراد هست و میپرسه که این شخص از قصره؟که میگن بله الان هم در حال بازجویی هست و میره به سمت محل بازجویی, سرباز بازجو هم به دونگ یی میگه که دارو ها رو به قصر بردی؟اون هم میگه آره من دارو رو برای نوازنده ها گرفتم چون اکثر اون ها بیشتر اوقات خسته و بیمار میشند من رو مفرستند تا براشون دارو بگیرم و سرباز هم عصبانی میشه و میگه که دروغ نگو اون دارویی که تو گرفتی برای پسر زایی هست و بع هم دستور میده که بازداشتش کنند
که دونگ یی میگه نه اون گیاه لوری استفاده های دیگ ای هم داره مثلا برای از بین بردن سرگیجه و کاهش فشار خون و رفع خستگی مورد استفاده قرار میگیره که سرباز بازجو میگه بررسی کنید ببینید راست میگه یا نه که افسر سئو میرسه و میگه نیازی نیست,اون راست میگه
دونگ یی با اولین نگاه افسر سئو رو میشناسه و یاد قدیم و اون ورزی که باهاش در جنگل صحبت کرد میوفته ,افسر سئو دستور میده که دونگ یی رو ببرند تا شخصا باهاش صحبتی داشته باشه (تا قبل از اومدن افسر سئو دونگ یی تماما نگرا این بوده که آیا سئو شناختتش یا نه) و موقعی که خود افسر سئو هم میاد تا با دونگ یی صحبت کنه بهش میگه نترس دختر جوون من برای این که در مورد قتل ازت بازجویی کنم نیاوردمت اینجا

که بعد سئو به دونگ یی میگه که فامیلیت همیشه این بوده؟که دونگ یی میگه همیشه این فامیلیم بوده و بعد سئو میگه من چند وقت پیش شخصی رو میشناختم که اسمش شبیه تو بود ولی فامیلیش با تو یکی نبود
که بعد به دونگ یی میگه تو من رو میشناسی؟که دونگ میگه من چرا باید شما رو بشناسم؟و شروع میکنه به انکار کردن و میگه من اصلا در یک شهر دیگه به دینا اومدم و زندگی کردم
و من اول خدمتکار یک خونه بودم که بعد وارد قصر شدم در همین حین هم یکی از سربازان افسر سئو میاد و یک دفترچه به افسر سئو میده و بهش میگه قربان این همون دفتری هست که مشخصات این شخص داخلش هست و گفته بودید براتون بیارم که دفتر رو میگیره و شروع میکنه به خوندن اون کتابچه و به دونگ یی میگه که درسته تو راست گفتی , تو در ابتدا خدمتکار یک خونه بودی و بهش میگه که تو میتونی بری از اون طرف هم آقای هان(یکی از مدیران بخش کانون نوازندگان) به همراه اون آقا Big Grin به شذت نگران دونگ یی هستند
چون فهمیدن که دونگ یی رو بردن مقر نگهبان ها




خوب همچنان سنیما پشت پرده ادامه داره و از سریال ..... میشه البته فقط از عکس زیر میتونم این رو بگم که دونگ یی برای خریده پارچه به بازار میره ولی ....
من هیچی نگم بهتره خودتون مشاهده کنید

بعد برای این که کمی خشونت اداره ی تحقیقات رو نشون بده ,سکانس میره روی شخصی که یه سری خانوم (به ظاهر درباری رو میبینه) و شروع میکنه به فرار کردن از دست این خانوم ها که از 2 طرف محاصره میشه و مشخص میشه که این خانوم مدتی در دربار به عنوان خیاط کار میکرده البته در کنارش دزدی هم میکرده که دستگیر میشه تا برای مجازات ببرنش که بعد خبر به دونگ یی و آقای هان میرسه که شخصی ناشناس رفته و گزارش داده که دونگ یی به قصر دارو وارد کرده
که دوباره ناراحتی و نگرانی میوفته به جون اون آقا و جناب هان وزیر جنگ به ملکه دوآگر خبر میده که شکایت رو برده و رسونده به اداره ی تحقیقاتاز اون طرف هم در اداره ی تحقیقات گروهی مامور میشن تا برند و دونگ یی رو بیارند و جریان رو به صورت کامل توضیح میدن که شخصی نامه ای به امضا رو فرستاده و درش گفته شده که شخصی برای بانو جانگ اوکی جانگ(همون بانو جانگ خودمون ) دارویی رو مخفیانه وارد قصر کرده
این افراد به سمت کانون نوازندگان و جایی که دونگ یی هست حرکت میکنند که امپراطور هم از دور میبیندشون و همچنین آقا و جناب هان هم میبیننشوند ولی سریعا مخفی میشن و دونگ یی از همه جا بی خبر هم در حال شستن لباس ها هست که....

که افراد گروه اداره ی تحقیقات میان و دونگ یی رو دستگیر میکنند و با خودشون میبرن و از اون طرف هم به بانو جانگ و ندیمه هاش خبر میرسه که دونگ یی رو دستگیر کردن , سپس دونگ یی وقتی میاد اداره ی تحقیقات از میپرسن میدونی برای چی اینجایی؟که میگه نه بعد گزارش بدون امضا رو بهش نشون میدم و میگن بخون دونگ یی و بعد دونگ یی گزارش رو میخونه و از تعجب شاخ در میاره که چه کسی همچین چیزی رو گفته؟
و بعد هم بهش میگن که هیچ کس تو کانون نوازندگان از تو دارو نگرفته و تو داری دروغ میگی و وزیر دادگستری و عموش هم بعد از شنیدن خبر بلافاصله میرن پیش بانو جانگ و وزیر دادگستر به بانو جانگ میگه که شما اشتباه بزرگی کردید و نباید همچین خطایی ازتون سر میزد که عموش میگه بسه دیگه .....

و رو به بانو جانگ میکنه و میگه:
اگر اون دختر بگه که برای شما دارو آورده شما هم بازجویی میشید و بانو جانگ هم میگه اون ها اون دختر رو گرفتند تا مطمئن بشند که من دارو ها رو گرفتم و من نمیتونم جون اون رو به خطر بندازم و باید برم نجاتش بدم که با مخالفت عموی وزیر دادگستری رو به رو میشه. در اداره ی تحقیقات هم به دونگ یی میگن که ما میدونیم که تو دارو ها رو به بانو جانگ دادی و فقط کافیه تا تو اعتراف کنی تا آزاد بشی,آیا این درسته که تو دارو ها رو به بانو جانگ دادی؟که دونگ یی میگه من نمیتونم چیزی بگم که بهش میگن پس میخوای جنازت از اینجا بره بیرون؟
از اون طرف هم در کانون نوازندگان همه به اون آقا میگفتن لطفا یه کاری برای دونگ یی انجام بده و دونگ یی رو نجات بده و وقتی که جناب هان همه ازش میپرسن که دونگ یی چی شد؟که میگه ظاهرا در دردسر بزرگی افتاده.
از اون طرف هم ندیمه چئو میاد و به بانو جانگ میگه:الان شب شده و اون دختر هنوز حرف نزده و به زودی هم شکنجه شروع میشه که بانو جانگ تعجب میکنه که چه جوری دونگ یی هنوز حرفی نزده. اوضاع داخلی قصر هم در بین خدمتکار ها به خاطر همین موضوع به شدت آشفته است که وقتی امپراطور خدمتکارها رو میبینه از همراهش میپرسه اینجا چه خبره؟چرا خدمتکارها این قدر اشفته اند؟
که همراهش هم اول سکوت میکنه و بعد از اصرار امپراطور بهش میگه که:این موضوع به اداره ی تحقیقات مربوط میشه و امپراطور میگه که:من توی این موضوع دخالت نمیکنم ولی بگو چی شده و موضوع چیه؟که باز هم اون همراه جواب نمیده و در همین حین هم طبیب دربار میاد تا دلیل مسمومیت داروی ملکه رو بگه. که طبیب میگه :همونجوری که من فکر میکردم این دارو با یک ماده ی دیگه نرکیب شده و ایجاد مسمومیت کرده,که بعد امپراطور میگه:چه کسی چنین جراتی داشته که همچین کاری رو انجام بده.
بعد سکانس عوض میشه و میره روی کارکنان اداره ی تحقیقات که یکی از ندیمه های بانو جانگ که اونجا هم کار میکنه به بقیه ندیمه ها میگه,احساس نمیکنید داریم از کاه , کوه میسازیم؟و سعی داره تا از مجازات کردن دونگ یی کمی کاهش بده ولی فایده نداره چون در ان سوی اداره ی تحقیقات به دونگ یی میگن که اگه حرف نزنی تا 1 ساعت دیگه شکنجه رو شروع میکنیم که در همین حین یکی از رییسان اداره ی تحقیقات میاد و به بازجو میگه تو داری بیش از حد با دلرحمی رفتار میکنی و رو به سایر کارکنان میکنه و میگه:
شما برید و محل شکنجه رو آماده کنید که این خبر به کانون نوازندگان هم میرسه و باز هم واکنش های عجیب و غریب جناب هان و اون آقا سپس دوباره به دونگ یی میگن تو نمیخوای حرف بزنی؟که میگه من هم در این موضوع مقصر بودم و من میدونم اگر حرف بزنم در قصر مشکل و تشویش های زیادی به وجود میاد به همین دلیل هیچ چیزی نمیتونم بگم این که من اسم بانو جانگ رو به شما بگم یعنی این که من اون کار رو تایید کنم که من نمیتونم چنین کاری رو انجام بدم.
که بازجو بهش میگه یعنی تو حاضری به خاطر بانو جانگ شکنجه بشی ولی حرف نزنی؟که دونگ یی جواب نمیده.

بعد دونگ یی رو میبرن به محل شکنجه و برای بار آخر ازش میپرسن که میگی دارو رو برای کی بردی یا نه؟که دونگ یی باز هم جواب نمیده و بعد طبق دستور با طناب میبندنش و دستور میدند تا شکنجه رو شروع کنید
که بانو جانگ از راه میرسه و میگه دست نگه دارید,که همه از جمله خود دونگ یی متعجب میشند و بانو جانگ میگه که اون داروها رو برای من گرفته بود و بعد میگه خب چرا معطلید این دختر رو ازادش کنید دیگه. که اون زن بازجو بهش میگه: شما از عواقب کارتون اطلاع دارید؟اگر این دختر آزاد بشه شما باید بازجویی بشید که بانو جانگ هم میگه برای همین هم اینجام.
که دونگ یی میگه:بانوی من آخه چرا؟که بانو جانگ حرفش رو قطع میکنه و میگه من رو ببخش تو به خاطر من بیش از حد رنج کشیدی, نترس اتفاقی برام نمیوفته. که دونگ یی ناراحت میشه و روی صورت اون هم تموم میشه
![[تصویر: y7843_1.jpg]](http://img.online-dl.com/images/y7843_1.jpg)
همه جا صداش میکنند آقا
) یا همون آقا نگران دونگ یی اند که ببینند بانو جانگ با دونگ یی چی کار داشته؟که دونگ یی میاد و میگه چیز خاصی نبود و در مورد ماجرای اون روز از من سوال کرد
میگه اشکال نداره زود فراموش میکنند
و امپراطور با یک حرکت بانو جانگ , کیش و مات میشه و بعد امپراطور میگه نه هنوز یک راه دیگه ای هم باید باشه
دونگ یی از شنیدن این خبر که قراره برای بانو جانگ کاری انجام بده بسیار خوشحال میشه و تمام طول راه که به خانه ی مادر بانو جانگ میرفته با خوشی و سرحالی از همراهش میپرسه واقعا بانو جانگ خودشون گفتن؟و یه سری سوال دیگه که مثلا بانو جانگ چه طور آدمیه؟
) و کسی هم نباید در قصر بفهمه که این دارو رو وارد میکنی به قصر(چون وروود دارو به قصر ممنوع بوده) دونگ یی هم میگه باشه و منتظر می مونه تا دارو رو تحویل بگیره![[تصویر: c7281_4.jpg]](http://img.online-dl.com/images/c7281_4.jpg)
![[تصویر: a878_5.jpg]](http://img.online-dl.com/images/a878_5.jpg)
دونگ یی با داروی در دستش میره تا سعی کنه دنبال راهی برای وروود به قصر باشه و از اون طرف هم افسر سئو هم تا شب روی پرونه ی مخصوص (همونی که مربوط به بانو جانگ میشه) کارمیکرده تا بتونه این معما رو حل کنه با![[تصویر: v731_7.jpg]](http://img.online-dl.com/images/v731_7.jpg)
که تا وقتی هدفش رو نگیره ولش نمیکنه و هر دو شروع میکنند به خندیدن و به دونگ یی میگه این قدر دردسر درست نکن تو همیشه دردسر درست میکنی
![[تصویر: l657_8.jpg]](http://img.online-dl.com/images/l657_8.jpg)
بعد هم امپراطور دستو رمیده تا هر چه سریع تر به ای نو موضوع رسیدگی بشه والبته گفته شده اگه نقره رو در زرده ی تخم مرف هم بزنی رنگش تغییر میکنه پس احتمال مسموم بودن اون دارو هم هست ![[تصویر: c1182_10.jpg]](http://img.online-dl.com/images/c1182_10.jpg)
![[تصویر: l45_11.jpg]](http://img.online-dl.com/images/l45_11.jpg)


![[تصویر: 48042895962351682691.jpg]](http://www.4myup.com/images/48042895962351682691.jpg)
![[تصویر: 04747009682596245678.jpg]](http://www.4myup.com/images/04747009682596245678.jpg)

) میاد و به دونگ یی خبر میده که امپراطور به عنوان پاداش برای دونگ یی هدیه ای خاص و ویژه فرستاده که همه میرن وتا ببیند برای دونگ یی چه هدیه ی خاص و ویژه ای فرستاده شده![[تصویر: 27917513727171787706.jpg]](http://www.4myup.com/images/27917513727171787706.jpg)
![[تصویر: 22289115442753904511.jpg]](http://www.4myup.com/images/22289115442753904511.jpg)
بعد همونجوری که در بالا گفتم بانو جانگ میاد پیش ملکه دوآگر و میگه من برای عرض شب به خیر اومدم و چون میدونم در این مواقع امکان دارهاز خواب خوبی برخوردار نباشید براتون هدیه ای آوردم تا کمی راحت تر بتونید بخوابید![[تصویر: 79040963502173094649.jpg]](http://www.4myup.com/images/79040963502173094649.jpg)
![[تصویر: 65882156315556759621.jpg]](http://www.4myup.com/images/65882156315556759621.jpg)
)
بعد هم مدیر دوم که مقام پایین تری داره (با بازی او یی در جومونگ) میاد و دست دونگ یی رو میگیره و بهش میگه باید باعث افتخار خانوادت باشه که بخوای من ازدواج کنی و دونگ یی هم دستش رو میکشه واون هم محکم تر دست دونگ یی رو میگیره تا این که
![[تصویر: 03615485600120832955.jpg]](http://www.4myup.com/images/03615485600120832955.jpg)
![[تصویر: 73231849893325399449.jpg]](http://www.4myup.com/images/73231849893325399449.jpg)
![[تصویر: 36897989835688340225.jpg]](http://www.4myup.com/images/36897989835688340225.jpg)
![[تصویر: 89044228019509165213.jpg]](http://myup.ir/images/89044228019509165213.jpg)
و که از اون طرف هم عده ای که دستگیریش کردن دستور میدن تا ببینند این کیه و بعد هم بکشنش
که دونگ یی متوجه اومدن اونها میشه و سریع تر و محکم تر به در ضربه میزنه تا این که اون افرادی که دستگیرش کردن وارد کلبه میشن و میبینند دونگ یی تو کلبه نیست و در پشتی رو شکونده و فرار کرده
این ها میوفتن دنبال دونگ یی , دونگ یی در یک کلبه ی دیگه که حالت دخمه داره مخفی میشه و رییس گروه که دستور کشتن دونگ یی رو داده بود با افرادش که دنبال دونگ یی بودند در جلوی این کلبه به هم میرسند و دونگ یی هم صورت این ها رو میبینه و تشخیص میده
صبر میکنه تا این افراد از اون برند و بعد میره پیش پاسبان و گزارش میده در یک کلبه یک جسد دیده و پاسبان رو با خودش به همون کلبه میبره ولی هیچ اثری از جنازه نیست و همه چیز به حالت طبیعی و عادی اولیه اش برگشته
که بعد هم رییس اون گروهی که دستور کشتن دونگ یی رو داده بود میره پیش یکی از وزرا و قضییه رو براش توضیح میده
وزیر هم میگه:هرچه سریع تر برید و پیداش کنید
(تا اینجا در عکس زیر)![[تصویر: 59694090095132163872.jpg]](http://myup.ir/images/59694090095132163872.jpg)
سپس وزیر میاد و کامل قضییه رو برای ملکه دوآگر شرح میده و ملکه خواستار هر چه سریع تر پیدا کردن اون دخترک خدمتکار میشه
و بعد هم از ملکه میره پیش بانو جانگ تا ببینه اون از چیزی خبر داره یا نه؟(چون دونگ یی نزدیک اقامتگاه بانو جانگ گیر افتاد بود)
با هم کمی صحبت میکنند ملکه دوآگر کمی تیکه میندازه و میگه تو که حداقل ناراحت نیستی خودت رو نراحت نشون بده جانگ هم در جواب میگه ادم برای کاری که نکرده ناراحت نمیشه
بعد هم ملکه میاد بیرون و به همراهانش میگه اون چیزی نمیدونه و در جریان نیست
و بعد هم در دربار میوفتن دنبال همون دختر خدمتکاری که فرار کرده بود
(تا اینجا در عکس زیر)
بعد iهم از اون طرف بانو جانگ به اطرافیانش میگه که ملکه دوآگر دنبال چیزی بود که من نمیدونم و باید بفهمم
اون تا این موقع از شب بیدار مونده پس یه چیز مهمی هست که اون رو ناراحت میکنه
چیزی که مایه ی ناراحتی اون هست مایه ی نجات من میشه
از طرفی هم یک سری شایعه به در و دیوار شهر چسپونده شده که بانو جانگ رو تخریب کنند و سربازها هم اون نوشته ها رو از دیوار میکنند
و میدند مقامات بالاتر و اون ها هم تحویل امپراطور میدن و امپراطور میگه این مزخرفات یعنی چی؟
هر چه سریع تر عامل این کار رو پیدا میکنید و یکمی هم تحدیدشون میکنه , و بعد هم دستور میده که همراهانش آماده بشند تا از قصر به صورت مخفیانه خارج بشه
وزیر داداگشتری و عموش هم سعی دارند تا توطئه ی ملکه دوآگر رو بر ملا کنند
(تا اینجا در عکس زیر)![[تصویر: 10986804766869792927.jpg]](http://myup.ir/images/10986804766869792927.jpg)
بعد دوباره دونگ یی رو نشون میده که در حال پرسه زدن در اطراف اقامت گاه بانو جانگ هست که یکی از افراد گروه موسیقی (به نوعی همکارش) صداش میکنه و میگه اینجا چی کار میکنی؟
دونگ یی هم برای اون همه ی ماجرا رو توضیح میده و با هم تصمیم میگیرند تا به محل اصلی نگه داری سازها برند
در اونجا دونگ یی و همکارش به این نتیجه میرسند که امکان عوض کردن اجزای وسایلی که باهاش نت های موسیقی رو کوک میکردن وجود داره
که در همین حین همون شخصی که توی این مدت از دونگ یی نگه داری میکرده میاد و به دونگ یی و همکارش میگه دست از تخیل و داستان پردازی بردارید
و برید به کارتون برسید اصلا کی حرف شما ها رو باور میکنه و در ضمن اونجا اولین جایی بوده که ما گشتیم و چیزی هم پیدا نکردیم
(تا اینجا در عکس زیر)
دونگ یی هم بعد از شنیدن اون جمله که بهش گفته شد(کی حرف شماها رو باور میکنه؟)
یاد اون موقع که بچه بود افتاد که افسر سئو حرفش رو در مورد پدرش باور نکرد میفوته و بعد هم خبر میرسه که امپراطور شخصا قرار بیاد
پیش مقامات افسری و با اون ها صحبتی داشته باشه
که امپراطور میاد و ابتدا شروع میکنه که در مورد اتفاقات اخیر کسی چیزی میدونه؟
که هیچ کس چیزی نمیگه و امپراطور میگه پس کسی چیزی نمیدونه
(تا اینجا در عکس زیر)![[تصویر: 97810561277816974690.jpg]](http://myup.ir/images/97810561277816974690.jpg)
بعد امپراطور میگه کسی نظری نداره؟
که یکی از افراد حاظر در اونجا میگه که من فکر میکنم همه ی این ها به خاطر کوتاهی وزیر دادگستری هست چون اون دنبال چیزی گشته که اونجا بوده
و اون چیزی رو که اونجا نبوده نگشته
که امپراطور میگه مثلا چی؟
که اون شخص می مونه جواب بده و امراطور میگه پس از کس دیگه ای پرسیدی , اون شخص کیه؟
کسی چیزی نمیگه که امپراطور میگه این یه دستور که افسر سئو میگه من بودم قربان , وزیر دادگستری باید دنبال چیزی میگشته که
از قصر خارج شده و نه چیزهایی که اونجا بوده
بعد امپراطور میگه تو میدونی چه چیزی از قصر خارج شده؟که افسر سئو میگه بله , و بعد یه لیست میده به امپراطور و همه چیز رو براش توضیح میده و همچنین قضییه ی گزارش مفقود شدن یک نفر رو هم ارئه میده
که میگه به دلیل این که چیزی پیدا نشده بود این گزارش ثبت نشده و امپراطور بهش میگه تو این همه اطلاعات رو از کجا اوردی؟
که اون هم میگه من هر روز گزارشات رسده رو میخونم و بعد هم اسمش رو میپرسن و اون هم خودش رو معرفی میکنه و امپراطور میگه تو پسر همون وزیری هستی که چند سال پیش کشته شد؟افسر سئو هم میگه آره
از اون طرف هم رییس دونگ یی میاد دنبالش که همون همکار دونگ یی به رییس میگه من وسایلمم رو جا گذاشتم و دونگ یی رو فرستادم تا وسایلم رو بیاره
اون رییس هم کمی شک میکنه و میگه راست میگی؟اون هم میگه اره مگه شما نگفتی اون یه فرضییه ی محاله؟
(تا اینجا در عکس زیر)![[تصویر: 90977237992062464741.jpg]](http://myup.ir/images/90977237992062464741.jpg)
بعد نشون میده که دونگ یی داره از همون همکارش خواهش میکنه که اگه رییسشون پرسید دونگ یی کجاست بهش یه چیزی بگه که متوجه نشه دونگ یی رفته دنبال همون ماجرا(البته این یک سکانس به عنوان یاداوری هست و دونگ یی قبل از این که استاد بیاد این رو به همکارش گفته)
بعد میره سمت خونه ی همون شخصی که کشته شده بود(سازنده ی وسایل موسیقی دربار) که همون اشخاصی که دستگیرش کرده بودند رو میبینه با یه کیسه در دست
تعقیبشون میکنه تا میرسن دم در یه خونه و قرار میزارن تا برن همونجایی که دونگ یی دستگیر شده بوده تا اگه مدرکی هست از بین ببرند و بعد ساعت 7 برگردن همین جا تا با قایق از شهر خارج بشند و همچنین اون کیسه ی رو رد و بدل میکنند
که یه سری وسیله مثل سنگ از اون کیسه بیرون میریزه و میوفته زمین اون ها هم چون میخوان کسی نبینه سریع جمع میکنند و میرن داخل و گروه دومشون هم میره به سمت همون کلبه
دونگ یی هم میره دم در خونه و یکی از اون سنگ ها رو پیدا میکنه و برش میداره بعد هم میره سمت همون کلبه
که امپراطور هم در راه برگشت به قصر تصمیم میگره بره اونجا
اول دونگ یی میرسه و شروع میکنه به گشتن اونجا که امپراطور و همراهش هم میرسن و میان داخل کلبه
(تا اینجا در عکس زیر)
بعد که امپراطور وارد کلبه میشه دونگ یی میره پشت یه سری گونی مخفی میشه و 2نفر از افراد در جلوی در نگه میداره
و 2 نفر دیگه رو میفرسته تا اطراف رو بگردن در همین حین افرادی که دونگ یی رو گروگان گرفته بودن هم میرسن اون 2 نفر جلوی در رو میکشند
امپراطور میفهمه و اون هم میاد بره تا پشت گونی ها مخفی بشه که با دونگ یی مواجه میشن و بعد از مدتی هم اون 2 نفر محافظ امپراظور
از راه میرسند و مجبور میشن تا با اون ها بجنگند و در همین حین هم امپراطور خودش رو یکی
از سربازهای بلند پایه ی قصر معرفی میکنه
و البته با کمک دونگ یی شروع به فرار کردن از اون کلبه میکنند تو جنگل که امپراطور در حال دویدن هست خسته میشه و میگه من تا حالا تو عمرم ندویدم و بعد هم دونگ یی یکی از سنگ های مشابه رو که امپراطور از اون کلبه برداشته بود در دستش میبینه
و دونگ یی میگه این سنگ ساخته ی همون مردی که بود اون روز اونجا مرده بود که امپراطور میفهمه کسی که گزارش اون قتل رو داده دونگ یی بوده(چون کل دربار دنبال دونگ یی میگشتن)
(تا اینجا در عکس زیر)![[تصویر: 57233641508570034220.jpg]](http://myup.ir/images/57233641508570034220.jpg)
بعد دونگ یی امپراطور رو میبره کنار همون جایی که قرار بوده اون گروگان گیرها با هم ملاقات کنند و بهش میگه تو برو کمک بیار و من هم همین جا منتظر تو می مونم
امپراطور میگه تو تنها؟دونگ یی هم میگه آره به من میگن پنگ سان که معنیش سگ شکاری هست وقتی یه چیزی رو میگیرم دیگه ولش نمیکنم
(تا اینجا در عکس زیر)![[تصویر: 51042304169527286051.jpg]](http://myup.ir/images/51042304169527286051.jpg)
خلاصه امپراطور میره تا کمک بیاره و دونگ یی هم از کنار دیوارهای خونه ی همون گروگان گیرها سعی میکنه تا داخل خونه رو ببینه که میبینه سعی دارن تا مدارک (همون سنگ ها ) رو نابود کنند که سعی میکنه تا بره تو که یهو سر و کله ی امپراطور پیدا میشه
و به دونگ یی میگه باید مواظب باشی
که دونگ یی ازش میپرسه پس چرا تو نرفتی کمک بیاری که امپراطور میگه به یک رهگذر گفتم که دونگ یی با تعجب میپرسه به یک رهگذر؟
و بعد دونگ یی امپراطور رو میبره کنار یکی از کوتاه ترین دیوار ها و بهش میگه خوب نمیخوای از دیوار بالا بری؟که امپراطور میگه من تا حالا از دیوار بالا نرفتم
و باز هم دونگ یی تعجب میکنه و به امپراطور میگه دولا شو تا من برم روی کمرت بایستم و بتونم از دیوار برم بالا و بعد دونگ یی و امپراطور وارد همون خونه میشند
که دونگ یی میاد بره سنگ ها رو برداره که امپراطور میگه بزار من برم
و میره تا سنگ ها رو برداره , کیسه ی سنگ ها از دستش میریزه و یکی از افراد داخل خونه هم متوجه میشه و میاد ببینه کیه
که میبینه امپراطور جلوش وایساده و اول امپراطور تحدیدش میکنه و بعد هم طرف اول امپراطور رو میندازه زمین و تا میاد با شمشیر بزندش دونگ یی با یه دونه از همون سنگ ها میزنه تو سر اون شخص که اون شخص سر و صدا میکنه
و بعد امپراطور یه تعدادی از اون سنگ ها رو بر میداره و با شمشیرش فرار میکنند
که میرسند به یک بن بست و دونگ یی میفهمه که تا حالا امپراطور شمشیر برای مبارزه هم در دست نگرفته![]()
![]()
)این هم شد امپراطور؟جومونگ کجاست بیاد ببینه؟
)
که اون افراد سر میرسن و اول میپرسند شما کی هستید و برای چی اون سنگ ها رو دزدیدید؟که جواب نمیدن
و بعد به افرادش دستور میده تا برن جلو که امپراطور با شمشیر چندتا حرکت انجام میده و میگه جلو نیا وگرنه زنده نمیمونی
تو شمشیرت رو جلوی امپراطور این کشور گرفتی که دونگ یی تعجب میکنه و تموم میشه![[تصویر: 24641621076259649272.jpg]](http://myup.ir/images/24641621076259649272.jpg)

![[تصویر: 63242255439517050994.jpg]](http://myup.ir/images/63242255439517050994.jpg)
بالخره قبول میکنه که این کار رو انجام بده
سپس پادشاه در جلسه عده ای رو صدا کرد که بیان داخل و اومدن و به حضا و وزیران ظرف هایی رو دادند که دخلش تعدادی مهره بود و وزیران پرسیدند که این چیه؟![[تصویر: 78968535888112092311.jpg]](http://myup.ir/images/78968535888112092311.jpg)

![[تصویر: 47612720327702161367.jpg]](http://myup.ir/images/47612720327702161367.jpg)
دونگ یی وارد اتاق بانو جانگ میشه و شروع میکنه به گشتن اتاق بانو جانگ که بعد یکی میاد کمکش کنه و بعد از این که اون شخص برای مدتی کوتاه از اتاق خارج میشه باز شروع میکنه به گشتن اتاق تا بالاخره نماد پروانه ای که در بچگی از اون خانوم(بانو جانگ)
)![[تصویر: 46480913224242850014.jpg]](http://myup.ir/images/46480913224242850014.jpg)
![[تصویر: 39763067799126172310.jpg]](http://myup.ir/images/39763067799126172310.jpg)
بعد دونگ یی همراه اون گروه میرن پیش بانو جانگ (برای اجرای موسیقی)
![[تصویر: 31162362849567917304.jpg]](http://myup.ir/images/31162362849567917304.jpg)
![[تصویر: 24991613728508732609.jpg]](http://myup.ir/images/24991613728508732609.jpg)
![[تصویر: 50491171588006421357.jpg]](http://myup.ir/images/50491171588006421357.jpg)

بعد دونگ یی مخفیانه وارد آشپزخونه ی یک خونه میشه تا کمی غذا بخوره و در اونجا بعد از خوردن کمی برنج متوجه میشه که صاحب خونه داره داد میزنه دزد بگیریدش

![[تصویر: 54486080843813479567.jpg]](http://myup.ir/images/54486080843813479567.jpg)
)![[تصویر: 11361569176252343393.jpg]](http://myup.ir/images/11361569176252343393.jpg)
![[تصویر: 75807275730828565822.jpg]](http://myup.ir/images/75807275730828565822.jpg)
![[تصویر: 09069260336980555197.jpg]](http://myup.ir/images/09069260336980555197.jpg)
بعد هم نشون میده که یکی از سربازها یه مدرکی رو میده به افسر سئو و میگه که ما این مدرک رو از داخل
پایگاه شمشیر زنان مبارز پیدا کردیم و اون مدرک هم چیزی نبوده جز گزارش فعالیت های چند وقت اخیر همین افسر سئو
که وقتی میبینه شکه میشه و دستور میده تا پدر دونگ یی بیارن پیشش و پدر دونگ یی هم میاد و طی بحثی میگه که من همیشه میترسیدم رو در روی شما قرار بگیرم و همیشه میترسیدم به شما صدمه بزنم
و کلا طوری وانمود میکنه که خودش پدر افسر سئو (همون مشاوری که در قسمت قبلی مرد) رو کشته و وقتی هم که اون مدرک رو بهش نشون میده چیزی نمیگه و در آخر هم وقتی ازش سوال میکنه که تو پدر من رو کشتی؟بازهم جواب نمیده و رد میشه میره
و وقتی هم که میاد از اتاق بیرون میگه (البته تو دلش) : تو باید باور کنی که من پدرت رو کشتم تو باید با این کار رنج و عذابی رو که کشیدی رو کمی التیام بدی و هیچ کس نباید مانع این کار بشه
(عکس زیر)![[تصویر: 24507886681476135987.jpg]](http://myup.ir/images/24507886681476135987.jpg)
بعد هم که چان سو با شخصی وارد قصر میشه که مسئول علوفه و جو در قصر هست و بعد هم میره همون سمتی که شمشیر زنان مبارز رو دستگیر کردن و میره پیش دونگ جو و دونگ جو هم بهش میگه که آخرین دستور رییس اینه که برای نجات ما کاری نکنید
هدف ما نباید بعد از مرگ ما نابود شه و چان سو رو دست به سر میکنند
از اون طرف هم دونگ یی و عموش هم سمت بازار میرن برای خرید وسایل اتش بازی که عموش میگه این بانوی جوان از اون اژدهای آتش زا میخواد که صاحب مغازه هم میگه ه اونها داخل انبار هستن با من بیایید
بعد که میرسن داخل انبار عموی دونگ یی , دونگ یی رو میفرسته بیرون و به صاحب مغازه میگه که از اون فشفشه ها که نور قرمز داره دارید بعد هم صاحب مغازه میگه صبر کنید تا بیارمش تا اون هم میره فشفشه بیاره اعضای گروه میریزن داخل مغازه و مواد مورد نیاز رو بر میدارن
(عکس زیر)![[تصویر: 26758037068743385743.jpg]](http://myup.ir/images/26758037068743385743.jpg)
بعد هم دونگ یی که منتظر ایستاده میره داخل یکی از کوچه های نزدیک تا کسی نبیندش که با یه صحنه ی عجیب رو به رو میشه که
یه خانوم و یه آقا دارن صحبت میکنند که خانومه همون علامتی رو نشون میده که سربازرس قبل از مرگش به دونگ یی نشون داده بود
و دونگ یی تعجب میکنه و بعد از مدتی هم اون خانوم و اقا از هم جدا میشن که موقع رفتن یه نشونه پروانه مانند از لباس خانوم میوفته روی زمین
دونگ یی هم میره تا برش داره و بعد نشون رو میبینه و به خودش میگه که کجا رفت؟
خانومه هم میاد و میگه دنبال من میگشتی؟چی کارم داشتی؟که دونگ یی هم اول میاد دستش رو نشونش بده و بعد هم منصرف میشه و میگه میخواستم این نشونه رو بهتون بدم خانومه هم اول تعجب میکنه و بعد هم میگه دست درد نکنه و نشونه رو ازش میگیره
که بعد محافظ های این شخص میان تا همراهیش کنند که دونگ یی میترسه و اون خانوم اشراف زاده هم بهش میگه نترس اون ها کل شهر رو دنبال تو هستند و حتی میتونند با این لباس هم شناساییت کنند و این رو که گفت میره
بعد هم سکانس میره همون پایگاه و نشون میده که همه برگشتن به پایگاه و چان سو پیام دونگ جو رو بهشون میده و میگه نباید بریم
(عکس زیر)![[تصویر: 76750555901912861432.jpg]](http://myup.ir/images/76750555901912861432.jpg)
![[تصویر: 16795967411327295576.jpg]](http://myup.ir/images/16795967411327295576.jpg)
)![[تصویر: 95536118346759892610.jpg]](http://myup.ir/images/95536118346759892610.jpg)
![[تصویر: 63641287202180506017.jpg]](http://myup.ir/images/63641287202180506017.jpg)
و بعد هم پیشگو کیم میاد بیرون و موقع رد شدن از کنار جان اوکی جونگ میگه که یکی دیگه هم هست من این رو داخل نگفتم
ولی یکی دیگه هم هست که تا جایی که میتونی سعی نکن باهاش مستقیما در بیوفتی
که اون طرف هم در جواب میگه یعنی از تزویر و زیرکی استفاده کنم؟
کیم هم میگه:نه چون توان مقابله و در افتادن با اون رو نداری اون نورش از تو خیلی بیشتره
تو همچیز داری ولی اون هیچ چیزی نداره و از صفر شروع میکنه و اگر زنده بمونه سایه ای رخ میده چون نور خیلی زیاد میبینم
جان اوکی هم میگه یعنی اون سایه ی منه؟که پیشگو کیم هم میگه نه تو سایه ی اونی دوباره بهت خواهم گفت سعی نکن با اون مستقیما در بیوفتی
چون هیچ شانسی نداری اگر اون زنده بمون به بزرگترین درجات میرسه و شما در ابتدا زندگی او را نجات خواهید داد ولی که بعد هم یه سری جملان با همین مذمون میگه میره.
و بعد نشون میده که دونگ یی تو جنگل تک و تنها داره میره تا به یه روستا میرسه , و میرسه جلوی در یک خونه که در حالت خواب و بیداری پدرش رو میبینه که میگه بیا اینجا دونگ یی عزیزم که دونگ یی در خونه رو باز میکنه میبینه کسی نیست(خونه حالت خرابه مانند داره)
(عکس زیر)![[تصویر: 67135672161764062670.jpg]](http://myup.ir/images/67135672161764062670.jpg)
و بعد وقتی داخل خونه میشه دوباره خوابش میبره و تو خواب دوباره پدرش رو میبینه که بهش میگه من رو ببخش که تنهات گذاشتم
طوفان سخت و سردی در پیشه ولی میدونم که تو با این مهربونیت و گرمای قلبت این طوفان رو از بین میبری دونگ یی
و بعد هم بهش گفت:که دونگ یی بلند شو تو باید بلند شی و زنده بمونی بلند شو دونگ یی که دونگ یی هم از خواب پرید و بعد هم تموم شد.
در خلاصه ی قسمت بعد هم نشون داد که ظاهرا به قصر راه پیدا میکنه.![[تصویر: 93035297078563544888.jpg]](http://myup.ir/images/93035297078563544888.jpg)
![[تصویر: y357_4468797812_e7c10617b.jpg]](http://img.online-dl.com/images/y357_4468797812_e7c10617b.jpg)
) . خانمه هم عصبانی میشه و به مرده میگه من ازت خواسته بودم كه رعیت نیاری چرا این دختر رو اوردی بهتره كه برش گردونی . ![[تصویر: z416_2.jpg]](http://img.online-dl.com/images/z416_2.jpg)
![[تصویر: l923_3.jpg]](http://img.online-dl.com/images/l923_3.jpg)
![[تصویر: x6456_4.jpg]](http://img.online-dl.com/images/x6456_4.jpg)
![[تصویر: r5853_5.jpg]](http://img.online-dl.com/images/r5853_5.jpg)
![[تصویر: f9481_6.jpg]](http://img.online-dl.com/images/f9481_6.jpg)
![[تصویر: k4948_7.jpg]](http://img.online-dl.com/images/k4948_7.jpg)
![[تصویر: k4948_7.jpg]](http://img.online-dl.com/images/k4948_7.jpg)
![[تصویر: q6817_9.jpg]](http://img.online-dl.com/images/q6817_9.jpg)
![[تصویر: w918_10.jpg]](http://img.online-dl.com/images/w918_10.jpg)
![[تصویر: n7453_11.jpg]](http://img.online-dl.com/images/n7453_11.jpg)
![[تصویر: p7731_12.jpg]](http://img.online-dl.com/images/p7731_12.jpg)


یونگ یی میندازه و بعد هم الفاتحه
دونگیی رو هم مبر میدارن و خالی میکنند تا شیرینی ها رو پیدا کنند ولی شیرینی ها نبوده چون قبلا اون ها رو خورده بودن
دستور میده که همه افرادش رو جمع کنند تا دنبال دخترش بگردن