عکس های ملکه این هیون (Park Ha Sun) سری 6

بقیه در ادامه مطلب

بقیه در ادامه مطلب
چانسو به همراه سولهی به معبدی در شهر میرن تا از طریق اون معبد که خادمش از دوستان سولهی هست مدرکی رو برای دونگ یی آماده کنن …
چانسو به همراه سولهی به معبدی در شهر میرن تا از طریق اون معبد که خادمش از دوستان سولهی هست مدرکی رو برای دونگ یی آماده کنن …
اما در قصر بعد از اینکه رئیس سئو با دونگ یی ملاقات میکنه دونگ یی تمام حقیقت
ماجرا رو بهش میگه و میگه که بعد از اینکه پدر رو برادرش کشته شدن برا اینکه بتونه
صاحب اون پروانه رو پیدا کنه وارد قصر شده و تا الان دنبال اون بانوی قصر میگرده
ولی هنوز نتونسته اونو پیدا کنه .
تنها خواسته دونگیی از رئیس سئو اینه که بزاره خودش حقیقت رو به امپراتور بگه …
رئیس سئو بعد از دیدارش با دونگیی به دو افسر زیر دستش دستور میده که فردا صبح تمام مدارک مربوط به برادران شمشیرزن رو به دفترش بیارن…
صبح چانسو به مقرر نگهباری میرسه و میبینه که دارن مدارک رو میبرن پیش رئیس سئو . وقتی به سراغ رئیس سئو میره رئیس سئو میگه که تو هم با پنهان کردن حقیقت گناهکاری و باید مجازات بشی من همه چی رو از چویی دانگ یی شنیدم و بلند میشه که بره پیش امپراتور که چانسو میگه تو اشتباه میکنی . رئیس (پدر دونگیی یا دوست رئیس سئو ) هیچ وقت به تو خیانت نکرد بلکه تو بودی که به رئیس خیانت کردی و بدون بررسی شواهد حکم دادی اون هیچ وقت دست به کشتن اشراف و پدر تو نزد بلکه توطئه بود …
بعد از رد
و بدل شدن این سخنان رئیس سئو از رفتن منصرف میشه و در اتاقش میمونه و به
گزشته فکر میکنه …
شیم اونتاک که از طرز رفتار دونگیی و رئیس سئو تعجب کرده شک میکنه و شروع به
تحقیق در مورد گذشته دونگیی میکنه و به سراغ دو نوازنده در کانون نوازندگان
میره و سرانجام تا حدودی از ماجرا باخبر میشه … به سراغ رئیس سئو میره و با اون
صحبت میکنه و میگه اگر میخوای گذشته رو جبران کنی الان وقتشه …
دونگیی تصمیم میگیره که خودش شخصا حقیقت رو به امپراتور بگه به همین دلیل به سراغ
امپراتور میره تا همه چیز رو در مورد خودش بهش بگه درست زمانی که در حال گفتن
اینکه پدر و برادر من مجرم بودن هست که رئیس سئو درخواست ملاقات فوری با امپراتور
رو میکنه و بدون اجازه خودش وارد اقامتگاه میشه و از دونگ یی میخواد که اونجا رو
ترک کنه اما دونگیی میگه که من خودم میخوام حقیقت رو بگم اما رئیس سئو نمیزاره و
میگه برو …
رئیس
سئو بعد از رفتن دونگیی مدرکی رو که پدر و مادر دونگیی رو توش معرفی کرده که چانسو
باخودش آورده بود رو به امپراتور میده و میگه که پدر و مادر دونگیی برده بودن که
فرار کردن و برای فرار از گروه شمشیر زنا کمک گرفته بودن و به همین دلیل بود که
بانو چون احساس گناه میکرده و نمیتونست به شما چیزی بگه …
رئیس سئو بعد از ملاقات با امپراتور به سراغ دونگیی و چانسو میره و میگه که این
حقیقت برای همیشه توی دل من میمونه و من گناه دوستم رو به عهده میگیرم .
شیم اونتاک و دونگیی حالاکه از موضوع سفیر باخبرن دنبال راه حلی برای استفاده از آرشیو اطلاعات هستن که آخرین چاره ی اونا برای رو کردن دست ملکه هست… شیم اونتاک میگه نقشه ای دارم که خیلی خطر ناکه و ممکنه با انجامش جون خودمون به خطر بیوفته منتاها تنها راه باقی مونده هست… ومیگه که این آرشو به درد ما نمیخوره پس بهتره بدیمش به اونا …
ملکه و رئیس جانگ حالا که باخبر میشن که اصل ارشیو توی یوجو نیست مشکوک میشن که
باید اون آرشیو پیش افراد دونگ یی باشه به همین علت ملکه برای اینکه از موضوع
باخبر بشه نقشه ای میکشه ….
رئیس جانگ که اول به شیم اونتاک مشکوکه دستور میده پنهانی اونو بدزدن تا هم ازش سوال کنه و هم شرشو کم کنه …
ملکه جشنی
رو ترتیب میده و در این جشن همه رو دعوت میکنه بخصوص دونگیی رو و به بازرسی هم
دستور میده که سربازرس کل یو مسئولیت برگزاری جشن رو به عهده سربازرس یونگ و بازرس
جونگی بزاره . به این ترتیب همه ی دوستان و آشنایان دونگیی در این جشن حضور دارن…
دونگیی وقتی به جشن میاد و میبینه که تمام دوستانش توی جشن هسن به شدت مشکوک میشه
و به فکر آرشیو اطلاعات که در اتاقش هست میوفته و می خواد برگرده به اقامتگاهش که
ملکه جانگ سرمیرسه و نمیزاره بره و اونو به جشن هدایت میکنه ….
پایان قسمت سی و پنجم سریال افسانه دونگ یی

نام بازیگر:오은호/Oh Eun Ho
شغل: بازیگر
تاریخ تولد: 17 / سپتامبر/ 1984 میلادی (26 / شهریور/ 1363 شمسی)
قد: 165 سانتی متر
وزن: 46 کیلوگرم
گروه خون: B
سریالها:
Dong Yi (MBC, 2010)
منابع:
1.
2.
http://people.nate.com/people/info/mi/ky/mikyungoh/
از همه بیشتر رئیس جانگ و ملکه خوشحال میشن و از اینکه دیگه قدرتشون تثبیت شده هست فوق العاده خوشحالن.
دونگ یی که خیلی خیلی از شنیدن این خبر عصبانی و ناراحت هست نمیتونه طاقت بیاره و تصمیم میگیره خودش شخصا مدرک رو به امپراتور نشون بده و حقیقت رو بهش بگه اما وقتی که از اقامتگاهش خارج میشه و میخواد که بره ریئس سئو میاد و جلوشو میگیره نمیزارهاین کارو انجام بده و منصرفش میکنه با این دلیل که الان قدرت ملکه و حزب جنوب بیش از قبل شده و حتی اگر الان اقدام کنیم شاید به نتیجه نرسیم و حتی ممکنه جون اطرافیانتونم به خطر بیوفته دونگیی نگاهی به اطرافش میکنه و میبینه که : چانسو سربازرس یونگ بانوی بازرس جونگی و دوتا ندیمه هاش پونگ و آجونگ کنارشن و اگر اقدامی کنه جون اینا رو هم به خطر میندازه و در این لحظه رئیس سئو بهش میگه که حالاکه نمیتونیم کاری کنیم بزارید ما هم شریک ناراحتیتون باشم و دونگیی منصرف میشه و به اقامتگاهش برمیگرده.
فرستاده چین وارد پایتخت میشه و سپس خبر تایید ولیعهدی فرزند ملکه جانگ از طرف چین رو به امپراتور میدن و به سرعت این خبر در قصر پخش میشه .
از همه بیشتر رئیس جانگ و ملکه خوشحال میشن و از اینکه دیگه قدرتشون تثبیت شده هست فوق العاده خوشحالن.
دونگ یی که خیلی خیلی از شنیدن این خبر عصبانی و ناراحت هست نمیتونه طاقت بیاره و تصمیم میگیره خودش شخصا مدرک رو به امپراتور نشون بده و حقیقت رو بهش بگه اما وقتی که از اقامتگاهش خارج میشه و میخواد که بره ریئس سئو میاد و جلوشو میگیره نمیزارهاین کارو انجام بده و منصرفش میکنه با این دلیل که الان قدرت ملکه و حزب جنوب بیش از قبل شده و حتی اگر الان اقدام کنیم شاید به نتیجه نرسیم و حتی ممکنه جون اطرافیانتونم به خطر بیوفته دونگیی نگاهی به اطرافش میکنه و میبینه که : چانسو سربازرس یونگ بانوی بازرس جونگی و دوتا ندیمه هاش پونگ و آجونگ کنارشن و اگر اقدامی کنه جون اینا رو هم به خطر میندازه و در این لحظه رئیس سئو بهش میگه که حالاکه نمیتونیم کاری کنیم بزارید ما هم شریک ناراحتیتون باشم و دونگیی منصرف میشه و به اقامتگاهش برمیگرده.
رئیس جانگ که الان در پوست خودش نمی گنجه تصمیم میگیره به طور حضوری پیش سفیر بره و ازش تشکر کنه اما وقتی به ملاقات سفیر میره همه چیز عوض میشه. سفیر آریشو اطلاعات رو بهش میده و میگه این ها همه تقلبی هستن اومدم ازت سوال کنم که اگر خودت از موضع بیخبری پس درستش کن و اگر باخبر بودی که … که رئیس جانگ تعجب میکنه و میگه که من باخبر نبودم وفورا پیگیری میکنم . اما سفیر بهش میگه که من کاری کردم که ولیعهد تایید بشه و بهتره بدونی که خیلی راحت هم میتونم کاری کنم که برکنار بشه پس خوب حواست رو جمع کن….
رئیس جانگ که خیلی عصبانی بود از اقامتگاه سفیر بیرون میاد که شیم اونتاک رو میبینه و تعجب میکنه و میگه که چطور جرئت کردی محل تبعیدت رو ترک کنی و میگه که همین الان دستور میدم بازداشتت کنن اما شیم اونتاک میگه که من به دستور امپراتور اومدم پایتخت و فکر نکنم بتونی کاری انجام بدی…
شیم اونتاک به دیدار امپراتور میره و امپراتور بهش میگه که شنیدم در یوجو تو بودی که به دونگ یی کمک کردی ازت ممنونم منتاها تو رو به پایتخت آوردم تا از زیرکی خودت استفاده کنی و از دونگ یی توی قصر حمایت کنی چون قصر خیلی وحشتناکه و دونگیی تنهاست …
بعد از ملاقات با امپراتور به ملاقت با دونگیی میره و درباره ی کپی آرشیو اطلاعات بهش میگه که من مطمعنم که کپی غیر اصلی رو به رئیس جانگ دادم و نمیدونم چرا چین با این وجود ولیعهدی رو پذیرفته و جای سوال داره و میگه امروز وقتی رئیس جانگ رو دیده که از اقامتگاه سفیر بیرون اومده چهرش خیلی ناراحت بود …
باید بفهمیم مشکل چی بوده …
رئیس جانگ بعد ازشنیدن خبر پیش ملکه میره و خبر رو بهش میده و میگه که من فرستاده ای رو به یوجو فرستادم تا همه چیز رو بررسی کنه اما ملکه میگه نکنه مدرک پیش دونگ یی بوده باشه اما برادرش میگه امکان نداره وگرنه چرا تا الان سکوت کردن.
اما دادگستری که دنبال گذشته دونگ یی میگرده حالا که نتونسته هیچ مدرکی از اونا پیدا کنه گزارششو به ملکه میده و ملکه هم میگه حالا که هیچ مدرکی وجود نداره باید خودمون از دهن خودشون بشنویم …
بنابر این دستور میده که دونگیی بانوی اول دربار بشه . و این دستور رو به بازرسی میده تا مراحل کار رو اجرا کنن و خودشم پیش امپراتور میره تا این خبر رو بهش بده وقتی امپراتور این خبر رو میشنوه تعجب میکنه اما ملکه میگه که چون دیدم به اون خیلی علاقه دارید گفتم کاری کنم که همیشه کنارتون باشه…
ملکه بعد از دیدارش با امپراتور به ملاقات با دونگ یی میره و با اون صحبت میکنه . دونگیی که از کار ملکه تعجب کرده از ملکه میپرسه چرا این کارو کردی و ملکه چیزی نمیکه ولی میکه که برای سریع تر شدن انجام مراسم بانو های بازرس به سراقت میان تا تشریفات این کارو که ناچیز هست رو انجام بدن و نهایت همکاری رو باهاشون بکن و در مورد گذشتت و خانوادت اطلاعاتی رو که میخوان در اختیارشون بزار.
چانسو زمانی که این خبر رو از رئیس سئو میفهمه و میپرسه که تشریفات این کار چیه و میفهمه که اولین کار اینه که اطلاعاتی در مورد پدر مادر دونگیی میخوان خودشو به پیش دونگ یی میرسونه و بهش میگه که در زمانی که تو وارد قصر شدی من فکر چنین روزی رو میکردم به همین علت تمام مدارک مربوط به خودمونو از بین بردم احتمالا چون اونا نتونستن مدرکی پیدا کنن دست به چنین کاری زدن . اما نگران نباش چون من برای چنین روزی مدرکی داشتم آماده میکردم که فکر نمیکردم به این زودی مورد نیاز بشه …
اما شیم اونتاک به اقامتگاه سفیر میره و اونو میبینه و میگه که من همون مترجمی هستم که در یوجو با رئیس جانگ همدیگه رو دیدن و سفیر هم اونو میشناسه و دعوتش میکنه به داخل … شیم اونتاک به سفیر میگه که من از طرف رئیس جانگ پیامی رو براتون آوردم و در نهایت از موضوع جعلی بودن مدرک و …باخبر میشه.
امپراتور در باغ با دونگیی قدم میزنه و متوجه ناراحتی اون میشه اما ازش حقیقت موضوع رو نمیپرسه …
بعد از اینکه امپراتور به قصرش برمیگرده رئیس سئو رو خبر میکنه و بهش میگه که دونگ یی خیلی ناراحت هست احتمالا بخاطر کشته شدن پدر و برادرش هست که قبلا بهم گفته بود که به اشتباه کشته شدن. احتمالا چون برده بودن و میخواستن فرار کنن کشته شدن . که برای برده ها این کار جرمه . میخوام تحقیق کنی که ببینی موضوع چی بوده اگر هر جرمی جز خیانت کرده باشن میتونم کاری کنم که بخشیده بشن . و میگه که این یه حدسه چون یه بار که برای مراسم سالگردشون روی صخره ای روی کوه فلان رفته بود همچین چیزی ازش شنیدم.
رئیس سئو که از شنیدن این حرف ها تعجب کرده بود به بازرسی میره و مدارک رو چک میکنه و حدث میزنه چون دونگ یی همون چویی دونگ یی باشه که دختر رئیس شمشیرزنا بوده وقتی مطمئن میشه به سراغ دونگیی میره و ازش میپرشه که حقیقت رو بگه و دونگ یی هم وقتی حرفای رئیس سئو رو میشنوه ناچارا تایید میکینه و میگه ازت خواهش میکنم بزار خودم حقیقت رو به امپراتور بگم . اما رئیس سئو میگه نمیتونم این اجازه رو بدم امپراتور ازم خواسته و باید خودم این خبر رو بهش بدم….
![]()
پایان قسمت سی و چهارم سریال دونگ یی
دونگیی به ملکه میگه که چرا دستور دادی اونا رو بگیرن مریض بودن که جرم نیست و اونا رو آزاد کن من خودم موضوع رو روشن میکنم و مسئولیتش روبه عهده میگیرم . بانو جانگ میگه که برای چی میخوای این کارو انجام بدی میخوای با این کارت خدمتکاراتو به خودت وفادار کنی و اعتمادشونو بدست بیاری ..
قرار بر این میشه که دونگیی 3 روزه موضوع رو روشن کنه …
وقتی که دادگستری به اقامتگاه دونگیی اومد و خدمتکاراشو برد دونگیی دیگه نمیتونه تحمل کنه و به سراغ ملکه جانگ میره .
دونگیی به ملکه میگه که چرا دستور دادی اونا رو بگیرن مریض بودن که جرم نیست و اونا رو آزاد کن من خودم موضوع رو روشن میکنم و مسئولیتش روبه عهده میگیرم . بانو جانگ میگه که برای چی میخوای این کارو انجام بدی میخوای با این کارت خدمتکاراتو به خودت وفادار کنی و اعتمادشونو بدست بیاری ..
قرار بر این میشه که دونگیی 3 روزه موضوع رو روشن کنه …
دونگ یی به بازرسی میره و در اونجا به بانوی کل بازرسی یو ماجرا رو میگه و میگه که باید توی پیدا کردن حقیقت کمکم کنید.
اما بانو یونگ وقتی که از موضوع باخبر عصبانی میشه و میگه چرا این کارو کردی توی قصر اندرونی روی حرف خیلی حساب میکنن و با یک حرف جون یک نفر رو میتونن بگیرن…
دادگستری خدمتکارای بانو جانگ رو آزاد میکنه و دونگ یی به دنبال راه حل ماجراست اما تعجب آوره که یک بیماری وارد قصر بشه اما فقط عده خاصی اونم فقط بانو های قصر به اون مبتلا بشن.
اما ملکه جانگ باخبر میشه کسی که پشت این که اجراست مادرش هست و بشدت ناراحت میشه و بهش میگه که چرا این کارو کردی میدونی که دونگ یی خیلی باهوشه اگر بتونه ماجرا رو بفهمه مشکل ایجاد میکنه …
اما دادگستری و حزب جنوب که به دستور ملکه جانگ دیگه با ورود دونگ یی به قصر مخالفت نکردن باز به دستور ملکه مشغول گشتن در گذشته دونگ یی هستن که شاید با پیدا کردن موضوعی بتونن براش دردسر ایجاد کنن.
اما دادگستری هرچی درباره دونگ یی و چانسو میگرده هیچ مدرکی رو پیدا نمیکنه و تمام مدارک مربوط به گذشته این دونفر از بین رفتن …
چون هیچ سابقه ای از اونا نیست اونا مشکوک میشن و شک میکنن حتما چیزی برای پنهان کردن وجود داره اما برای دونستن ماجرا با زور اقدام نمیکنن بلکه به رئیس کانون نوازندگان(برادر وزیر) و پسرش میگن که به دو نفری که توی کانون نوازندگان هستن و دونگ یی رو میشناسن نزدیک بشن و از زیر زبانشون حقیقت رو بیرون بکشن …
دونگ یی که الان چند روزه چیز نخورده و دنبال راه حل هست خدمتکارای آشپزخانه براش غذا میارن اما دست یکی شونو میبینه که سوخته و میخواد که بهش یه پاماد بده اما اون میگه که ما حق نداریم چیزی به بدنمون بزنیم …
دونگ یی که اینو میشنوه به فکر فرو میره و میگه تا الان هیچ کدوم از بانو های آشپزخانه مریض نشدن و چون آجونگ هم مریض شده به سراغش میرن و ازش سوال میکنن که آیا چیزی از بانو های قصر گرفتی یا نه که معلوم میشه که از پودری که برای یکی از بانو های قصر بوده استفاده کرده و در نتیجه بازرسی مشغول بازرسی میشه تا ببینه چه کسی این مواد رو وارد قصر کرده …
بازرسی بانو هایی رو که پودر هارو وارد قصر کردن رو دستگیر میکنه و معلوم میشه که از یک دست فروش در شهر خرید کردن …
اما امروز روز سوم هست و بانو جانگ به سربازرس کل یو دستور داده که برن و دونگ یی رو بازداشت کنن و همین کار رو هم میکنن و دونگ یی به بازرسی برده میشه …
اما وقتی که بانو جانگ میفهمه که دونگیی تونسته مشکل مواد آرایشی رو پیدا کنه پنهانی دستور بازداشت اون زن دست فروش رو که به دستور مادرش این کارو کرده رو میده…
بازرس جونگی و سربازرس یونگ میفهمن که خونه اون زن کجاست و به سراغ خونش میرن اما وقتی میرسن میبینن که همه چیز ازبین رفته و شخص دیگه ای قبلا اونجا بوده و اونجا رو گشته … در حین تحقیقات معلوم میشه که اون زن با بانو یون (مادر ملکه جانگ ) ارتباط نزدیکی داشته و مدام به خونشون رفت و آمد داشته …
اما وقتی که بانو یونگ میبینه که دستش خالیه و مدرکی ندارن و دونگ یی رو به بازرسی بردن تصمیم میگیره بره و با امپراتور صحبت کنه و حقیقت رو بگه .
بانو یونگ ماجرا رو به امپراتور میگه و میگه که احتمالا مادر ملکه جانگ هم در این موضوع دست داشته …
اما یکی از ندیمه های امپراتور حرفای بانو یونگ رو میشنوه و سریع اونو به گوش ملکه جانگ میرسونه ….
امپراتور که این حرف رو میشنوه تصمیم میگیره به سراغ ملکه بره…
وقتی که خبر به ملکه میرسه دستور میده که خدمتکارای که پودر رو وارد قصر کردن رو توی باغ قصر جمع کنن و شروع به شکنجشون کنن و دونگیی رو هم آزاد کنن.
وقتی امپراتور به قصر ملکه میاد میینه که خدمتکارا مشغول شکنجه هستن و تعجب میکنه …
بعد بانو جانگ میگه ترسیدی که دونگیی رو شکنچه کنم . فقط میخواستم بهش درسی بدم که بدونه اینجا قصر اندرونی هست و روی حرف کار انجام میدن .
و میگه که طی تحقیقاتش مشکل رو فهمیده و کسایی که مقصر بودن رو دستگیر کرده.
دونگ یی که آزاد شده از این کار ملکه جانگ تعجب میکنه به همین علت تصمیم میگیره که به سراغش بره و حقیقت رو بفهمه .
اما ملکه میگه که فقط این کارو برات کردم چون درگذشته کمکم کرده بودی اما دیگه چیزی بین ما نیست …
رئیس سئو و چانسو که تازه به قصر رسیدن به ملاقات با دونگ یی میرن و میگن که شیم اونتاک رو با خودشون به پایتخت آوردن و فعلا در جایی تحت مراقبته .
و دارن تصمیم میگیرن که چطور از آریشو استفاده کنن …که خبر میرسه سفیر چین به قصر اومده و با خودش خبر تایید ولیعهدی رو آورده .
اما تعجیب میکنن چرا که کپی هایی که رئیس جانگ به اونا داده بود تقلبی بودن و نباید چنین اتفاقی می افتاد …
پایان قسمت سی و سوم سریال افسانه دونگ یی
امپراتور در تالار به وزرا میگه که الان که دونگ یی وارد قصر میشه دیگه یک بانوی بازرسی نیست بلکه الان به عنوان بانوی ویژه قصر هست که وارد میشه و شما باید بدونید که الان چه کسی رو میخواید بازجویی کنید .وزرا که شوکه شدن میگن این تصمیم قابل قبول نیست و مخالفت میکنن و میگن اون یک مجرمه و با آتیش زدن خزانه قصر و فرار کردنش باید مجازات بشه اما امپراتور میگه دیگه حرفی ندارم و میره…
وزرای حزب جنوبی که حسابی شوکه شدن در پایان جلسه میگن که امپراتور با حقه میخواد از اون دختر محافظت کنه .
دونگ یی با لباس های ویژه وارد قصر میشه . لباس هایی که خودش از معنا و مفهومش باخبر نیست . و منشی بهش میگه که شما فعلا به اقامتگاه برید خود امپراتور میاد و توضیح میدن.
امپراتور در تالار به وزرا میگه که الان که دونگ یی وارد قصر میشه دیگه یک بانوی بازرسی نیست بلکه الان به عنوان بانوی ویژه قصر هست که وارد میشه و شما باید بدونید که الان چه کسی رو میخواید بازجویی کنید .وزرا که شوکه شدن میگن این تصمیم قابل قبول نیست و مخالفت میکنن و میگن اون یک مجرمه و با آتیش زدن خزانه قصر و فرار کردنش باید مجازات بشه اما امپراتور میگه دیگه حرفی ندارم و میره…
وزرای حزب جنوبی که حسابی شوکه شدن در پایان جلسه میگن که امپراتور با حقه میخواد از اون دختر محافظت کنه .
پس از پایان جلسه امپراتور به اتاقش میره و منشیش رو صدا میکنه و میگه: دونگیی رو آوردی . مشکلی پیش نیومد . سوالی نکرد.
منشی میگه : نه فقط تعجب کرده و هنوز خبر نداره .
امپراتور که هیجان زده هست میگه نمی دونم چطور واقعیت رو بهش بگم و منشی میگه فقط احساس تونو بهش بگید.
امپراتور به اقامتگاه موقت دونگیی میره و با اون ملاقات میکنه .
دونگیی که الان از طریق ندیمه هاش از موضوع باخبر شده وقتی امپراتور رو میبینه میگه که چرا این کارو کردی و به زودی همه میفهمن که فقط برای که من بتونم وارد قصر بشم این لباسارو من پوشیدم و همه اشتباه میکنن اما امپراتور میگه اشتباه نشده و این حقیقت هست و ازش خواستگاری میکنه و انگشتری رو که قبلا باهم در بازار براش خریده بود رو توی دستاش میزاره و به قصر اصلی برمیگرده . و دونگ یی هم که شوکه شده بود همونجا توی اقامتگاه موقتش میمونه.
اما دونگیی توی بد مخمصه ای گیر کرده چون اون دختر یک مجرم هست که به کشورش خیانت کرده و به همین دلیل نمیتونه تصمیم بگیره.
چانسو شب قبل موضوع رو از رئیس سئو میفهمه و رئیس سئو بهش میگه که امپراتور چه تصمیمی گرفته . تنها راه برای محافظت از دونگیی همینی هست که امپراتور گرفته.
چانسو حالا که دونگیی وارد قصر شده و امپراتور به دیدنش رفته به پیش امپراتور میره تا با اون صحبت کنه …
چانسو به امپراتور میگه که میخوام بدونم چه احساسی نسبت به دونگیی داری ؟ اما امپراتور میگه که اول من میخوام ازت یه سوال کنم که الان به چه عنوانی این سوال رو میپرسی؟ برادرش یا عشقش ؟
و میگه که بعنوان برادرش اومدم و میخوام این سوالو ازت بپرسم که اگر از بودن باشما بترسه چیکار میتونی براش بکنی . اونم فقط بخاطر موضوعی که از کنترول اون خارجه …
و بعد چانسو به سراغ دونگیی میره …
دونگیی و اون که هردو از گزشته هم با خبرن و میدون که اگر معلوم بشه که اونا چه نسبتی با رئیس و گروه شمشیرزنا دارن چه خطری ممکنه براشون رخ میده ..
و از اون طرفم دونگیی ناراحته که اگر بخواد این راز رو از امپراتور پنهان کنه و روزی برملابشه چیکار باید بکنه …
و موجب ناراحتی امپراتور میشه ..
چانسو که دونگیی رو میبینه میگه که اگر بخوای همین الان تورو از قصر خارج میکنم و با هم پایتخت رو رها میکنیم .
اما آیا میتونی مثل وقتی زندگی کنید که امپراتور رو هنوز نمیشناختی….
اما وقتی خبر به بانو جانگ میرسه اون به شدت عصبانی میشه و به سراغ امپراتور میره .
بانو جانگ به امپراتور میگه که : من مخالفت وزرا با اومدن دونگیی رو براتون حل میکنم اما شما باید در ازای انجام این کار برادر منو که فقط به جرم خرید و وارد کردن دارو از خارج قصر اونم برای خواهرزادش (ولیعهد) و یک تهمت اونو بازداشت کردن و به زندان انداختن رو آزاد کنی و به اقامتگاهش برمیگرده.
امپراتور که از شنیدن این صحبت ها تعجب کرده با مشاور ورئیس سئو مشورت میکنه و رئیس سئو میگه که بهتره که رئیس جانگ رو ازاد کنید ولی به اون یک مقام پایین بدید من بزودی دوباره اونو گیر میندازم چون یک مدرکی دارم که فعلا نمیتونم در موردش بگم .
بنابر این رئیس جانگ آزاد میشه و پیش خواهرش میره و به اون مقام رئیس مهمان خانه قصر رو میدن.
اما چانسو به منزلش برمیگرده و تمام نشانه های گروه شمشیرزنا رو آتیش میزنه و با خودش میگه که : من اینارو از بین میبرم اما برای همیشه اونا رو توی دل خودم نگه میدارم اما انتقام شما رو میگیرم … اما دونگیی نباید به هیچ وجه تاوان این موضوع رو بده و برای حمایت از اون تمام تلاشمو انجام میدم.
امپراتور به اقامتگاه دونگیی میره اما میبینه که اون توی اقامتگاهش نیست و لباساشو گزاشته و رفته …
به همین علت دستور میده که همه جارو دنبالش بگردن …
چانسو در همین لحظه میاد و از موضوع باخبر مشه و به امپراتور میگه که امروز سالروز مرگ پدر و برادش هست و اون باید روی صخره فلان کوه باشه…
با شنیدن این خبر امپراتور فورا خودشو به اون صخره میرسونه و میبینه که دونگیی اونجاست…
دونگیی تصمیمشو میگیره و اینجاست که درخواست امپراتور رو میپذیره.


بقیه در ادامه مطلب

بقیه در ادامه مطلب